به گزارش بولتن نیوز، در دسته بندی بحرانها، گزینه بحران امنیتی تنها موردی است که هنجار
شکنیهای مدنی، عوامل اقتصادی و عملکردهای ناقض و یا برانداز نظام سیاسی را
در خود جای داده است.
به عبارت دیگر، بحرانهای امنیتی در دل خود دلایلی برای شکل گیری، پرورش و
نهایتاً به نمایش گذاشتن یک واقعه را جای دادهاند. حال میتواند این
مولفهها سیاسی و اقتصادی باشد یا اجتماعی و قومیتی.
پرونده اوکراین را میتوان گونهای نادر از یک «آنومی» یا به تعبیری دیگر
خلاء هنجاری و بیهنجاری در قاره اروپا و اوراسیا دانست. چراکه سرعت شتاب
گیری تحولاتِ کی یف را نمیتوان با تحولات کشورهای دیگر در حوزه بین الملل
مقایسه کرد. طوریکه پس از گذشت یک ماه و نیم از شروع سال۲۰۱۴ میلادی سیل
عظیمی از مردم به میدانهای اروپا و استقلال روانه شدند.
هدف این تجمع اعتراضی مانند انقلاب سال ۲۰۰۴ یعنی انقلاب نارنجی، مشخص
است. اما این بار براندازی نوع دیگر و از جنس متفاوتی ارزیابی میشود. به
سرعت سر پلها و ایستگاههای اطلاعاتی آمریکا در جای جای اوکراین پروندهای
که از چندین سال پیش برای به ثمر رسیدنش هزینههای گزافی را پرداخته
بودند، مجدداً مفتوح کردند تا دولت منتخب و روس گرای اوکراین و به خصوص شخص
«ویکتوریانکوویچ» را در ادامه کینههای کهنه خود به زیر بکشند.
در طول یکسال اخیر یعنی از ۱۸ فوریه ۲۰۱۴ تا کنون دلایل عمدهای برای پایه
ریزی انقلاب اوکراین مطرح و حتی ثابت شده است. اما آنچه که مسلم است عمده
علل به وقوع پیوستن بحران امنیتی در کی یف زمانی کلید خورد که یانکوویچ از
امضاء موافقتنامه تجاری میان اوکراین و اتحادیه اروپا خودداری کرد و تمایل
داشت این موافقتنامه اقتصادی را با یار دیرینهاش یعنی مسکو به امضاء
برساند.
البته نباید از تاثیر ورود و متمایل شدن روسیه به موضوع سوریه و همچنین
زخم کهنه انقلاب نارنجی سال ۲۰۰۴ چشم پوشی کرد. بعبارتی دیگر این مسائل در
به وجود آمدن مجدد دیوارههای جنگ سرد پس از گذشت بیش از ۲۵ سال از پایان
منازعه قدرت میان شرق و غرب، نقش مهمی را ایفاء کردند.
در نهایت تجمیع موارد مذکور سبب شد تا کودتایی آرام با طرح و رنگ و بویی
آمریکایی همانند انقلاب نارنجی رخ دهد. اما اینبار برخی از مهرههای این
شطرنج مانند الکساندر تورچینوف نقش منادی و کلیدی را برای اربابان غربی خود
بازی میکنند.
در همین راستا مخالفان دولتی در میدان استقلال اوکراین صف آرایی عظیمی
صورت دادند تا بلکه بتوانند با وارد ساختن فشار اولیه به یانکوویچ وی را
مجبور به برکناری کنند. اما دامنه و دایره این موضوع مقداری گستردهتر شد
چراکه کودتاچیان غرب گرا در طول مدت شبانه روز درگیریها تمامی موضوعات و
اهم ریز و درشت مسائل را با واسطه و بیواسطه به اطلاع افسران و منابع
اطلاعاتی سیا که هدایت این بحران را به عهده داشتند میرساندند. لذا تنها
کلمهای که از سوی غربیها به معترضان گوشزد میشد، ادامه مقاوم در کف
خیابانهای کی یف بود.
آتش درگیریها با بنزینی از جنس سبک و سیاق کودتای نارنجی شعله ور شد.
مخالفان دولتی مانند «آرسنی یاتسنیوک» که رهبری مخالفان حزب سرزمین پدری
اوکراین را به عهده داشت و سرتا پا در اختیار غربیها بود، طرح استعفاء
یانکوویچ را مطرح کرد. این موضوع یک دوراهی سیاسی و امنیتی را برای روسها
به وجود آورد. یعنی اگر یانکوویچ مقاومت بیش را از خود نشان میداد بیشک
اوضاع خونینتر میشد اما به هر حال با تمامی کشمکشها یانکوویچ کاخ ریاست
جمهوری اوکراین را بیکباره ترک و مخافان با شادمانی وارد آنجا شدند.
توجه به نکتهای در این بین اهمیت ویژهای دارد که اغلب در بحران و انقلاب
اوکراین کمتر بدان اشاره میشود و آنهم قانون اساسی این کشور است که سال
۲۰۰۴ و در پی کودتای نارنجی تغییر و تحولاتی در آن به وجود آمد. پس از روی
کار آمدن یانکوویچ، وی مجددا خواستار بازنگری و اعمال تغییراتی کلی در این
قانون شد و دستور آن را به پارلمان کشورش «رادا» صادر کرد. به گونهای وی
اظهار کرده بود که اصلاحیه ین قنون در سال ۲۰۰۴ موجب شده است تا این کشور
از یک جمهوری ریاست جمهوری- پارلمانی به یک جمهوری پارلمانی-ریاست جمهوری
تبدیل شود و همین موضوع به جهت راه اندازی مجلسی برانداز، در زمان یوشچنکو
مورد تایید قرار گرفت و همان پارلمان با امضاء نمایندگان خود موجبات عزل و
برکناری یانکوویچ را فراهم ساختند.
خروج یانکوویچ از مرزهای شرقی اوکراین شروع فصلی جدید برای روسیه بود.
همانگونه که غرب گرایان در اوکراین و در کاخ ریاست جمهوری مشغول شادی بودند
و مدیران میانی سازمان سیا و مسئولین میز اوکراین در وزارت خارجه ایالات
متحده، مهره چینی مجدد خود را به یاد کودتای مخملی سال ۲۰۰۴ به یکدیگر
تبریک میگفتند، کمی آنطرفتر در کرملین تصمیماتی برای تدارک احیاء هویت
روسی در جزیرهای استراتژیک اتخاذ شد.
به نظر میرسد ورود روسها به شبه جزیره کریمه، میتواند اوج اختلاف میان
غرب و شرق را نمایان کند. جزیرهای که تاکنون چندین جنگ برای به تصرف در
آمدن آن به وجود آمده است و حتی ورود امپراطوری عثمانیها و دولت خزرها را
هم به خود دیده است. جزیرهای که از سال ۱۸۵۳ تا فوریه ۱۸۵۶ در تصرف
آلمانها، فرانسویها و انگلیسیها بوده است اما اینبار فرزندان استالین به
آن نظر دارند.
افکار عمومی جهان معتقدند که اقدام روسیه در اشغال شبه جزیره کریمه یک
اقدام مداخله جویانه است. لذا ذکر این نکته قابل تامل است که در سال ۱۹۵۴
به مناسبت سیصدمین سالروز پیوستن اوکراین به امپراطوری روسیه، این جزیره
بدون امضاء معاهده یا توافقنامهای، توسط مقامهای شوروی به عنوان هدیه به
جمهوری اوکراین اهداء شد و اینکه دیده میشود پوتین تنها با برگزاری
رفراندوم و کسب ۴۴۵ رای موافق و یک رای مخالف از مجلس دوما، مصوبه الحاقیه
این جزیره استراتژیک را در ۲۱ مارس ۲۰۱۴ مقابل صدها دوربین در کرملین به
امضاء میرساند امری بدیهی به حساب میآید.
از اینرو به دلیل اینکه کریمه از موقعیت ژئو انرژی بسیار مهمی در تامین
گاز اروپا برخوردار است و مقامات مسکو هم در صدد دریافت طلب صادرات گاز
کشورشان به اوکراین بر آمدند، اتحادیه اروپا در همراهی با ایالات متحده
آمریکا، گونههای مختلفی از تحریمها اعم از اقتصادی، مالی و حتی تحریم
چهرههای مهم نظامی مانند فرمانده چتربازان روسیه و حتی اشخاص نزدیک به
پوتین را بر علیه کرملین اعمال کردند.
سیر صعودی و پله کانی این موضوع تا جایی ادامه داشت که ۲۸ کشور عضو
اتحادیه اروپا در نشست بروکسل ضمن تاکید بر مداخله نظامی روسیه در اوکراین
اظهار کردند که تحریمهای مضاعفی را علیه روسیه به اجراء خواهند گذاشت. از
سوی دیگر صندوق بینالمللی پول اخیرا ۴۰ میلیارد دلار بودجه به کی یف اعطا
کرد که این خود یک موضع تقابلی با روسیه را عیان میکند. تمامی تحریمهایی
که از سوی غرب و اتحادیه اروپا بر روسها وارد آمد آگرچه تا حدودی قابلیت
اجرایی داشت و شاید هم تاثیراتی بر اقتصاد این کشور گذاشت، اما بیشتر از
جنبه تبلیغاتی و هدایت افکار عمومی میشود این موضوع را مورد بررسی قرار
داد یا به بیانی سادهتر باید به نقش رسانههای طرفدار غرب از آغاز تا کنون
بحران اوکراین اشاره کرد.
رسانههای غربی درست از زمانی که براندازی در اوکراین کلید خورد کار خود
را در جهت مخدوش نشان دادن این ماجرا و استفاده به نفع خود، شروع کردند.
این موضوع تا زمانی که یانوکوویچ از اوکراین خارج شود سیر صعودی خود را طی
کرد و بعد از این موضوع یک سکوت رسانهای نسبی را شاهد بودیم. مجدداَ این
موضوع در زمان الحاق کریمه به خاک روسیه صورت گرفت و با شروع و افزایش
درگیریها در شرق اوکراین هرگونه سیاه نمایی علیه روسیه و خصوصاَ شرق
اوکراین به اوج خود رسید.
در نمونههای بسیار متفاوت و بیشماری میتوان به وضوح دید که رسانههای
غربی کوچکترین تحرکات استقلال طلبان شرق اوکراین را بلافاصله با برچسب
ناامنی و جنگ افروزی در شرق این کشور منتشر میکند اما زمانی که جنگندهها
و ارتش اوکراین در سایه حمایت توپخانهای به سمت شرق اوکراین یورش
میبرند، هیچگونه انتقادی به اوکراین و حامیان آن وارد نمیشود. نمونه آن
شهر گورلوفکا در دونستک است که از شر بمبهای ارتش اوکراین در امان نبودند و
تعدادی کشته در این شهر به روی زمین ماند که همین موضوع در لوهانسک و
دونتسک به وجود آمد.
به هر حال تمامی کشمکشها و زد و خوردهایی که در طول یکسال اخیر در شرق
اوکراین رخ داد بیشک این موضوع را آشکارا به تصویر میکشد که ایالات متحده
آمریکا با ورود به حوزه نفوذ سنتی روسیه و به عبارتی بهتر شوروی سابق در
صدد است تا هژمونی و نفوذ تصمیمات خود در اوراسیا را افزایش دهد.
درگیریهای شرق اوکراینکه هزاران کشته و میلیونها خسارت مادی بر جای گذاشت
تنها بخشی از علنی شدن سناریوی غربی در رویارویی با روسیه به شمار میرود.
اما دخالت کشورهای اروپایی در منحرف کردن اوضاع بحران زده اوکراین به
یکباره بعد از بالا گرفتن درگیریها و حضور روسیه در مرز اوکراین و شبه
جزیره کریمه در غالب توافقنامه آتش بس مینسک نوعی از مداخله اما با پوشش
صلح جویانه آن به حساب میآید.
اگر نگاهی سطحی به توافقنامه مینسک بیاندازیم به غیر از دو محور اصلی این
موافقتنامه یعنی روسای جمهور اوکراین و روسیه، دو چهره آشنا در مسائل
سیاست بین الملل قاره اروپا یعنی آنگلا مرکل با تیپ شخصیتی خاکستری و
تقریبا غیر قابل پیش بینی و فرانسوا اولاند با چهرهای کاملاَ غربی و یاور
همیشگی صهیونیسم را خواهید دید.
اینکه چرا دو کشور آلمان و فرانسه در تمامی بحرانهای جهانی و بعد از آن در
پرونده اوکراین وارد شدهاند را باید در زمانی جستجو کرد که جزیره کریمه
در اشغال آلمانها و فرانسویان بود. از روی دیگر باید به این نکته توجه
داشت که کشور اوکراین پس از شروع جنگ جهانی دوم در سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ در
اشغال نازیها بوده است و همین موضوع باعث میشود که سهم خواهی قدیمی
آلمانها همچون گذشته تبلور یابد. وجه دیگری از این موضوع بر این پایه
نهاده شده است که المانها و فرانسویان در صدد افزایش پرستیژ خود در جامعه
جهانی و مطرح کردن خود به عنوان یک میانجی هستند و از سمت دیگر نگران
جزیره کریمهای هستند که شاه لولههای گازی آلمان از آنجا میگذرد.
در ارزیابی توافقنامه مینسک ذکر این مطلب حائز اهمیت است که این
موافقتنامه تنها به دلیل کند کردن روند گرایش اوکراین و جلوگیری از همه گیر
شدن تفکر احیای هویت روسی یا پان روسیزم امضاء شد تا بتوان روسیه و اهداف
احتمالی آنرا در مجامع جهانی محکوم کرد. طوریکه در چند روز اخیر» پترو
پروشنکو «رئیس جمهور غرب گرای اوکراین این توافقنامه را شکننده خوانده است و
آنرا فاقد وجه عملی محک زده است. به هر ترتیب شاید اوکراین از روند تجزیه
بیرون آمده باشد اما همچنان تقابل دو رقیب دیرینه یعنی ایالات متحده آمریکا
و فدراسیون روسیه به قوت خود باقی خواهد ماند.