وی ادامه داد: از طرف دیگر همه ما عضو انجمن «شنبه ها با ام اس» هستیم که هر شنبه برای بیماران مبتلا به ام اس در آسایشگاه کهریزک نمایش های کوتاه اجرا می کنند. از آنجا که متاسفانه بیماری بسیاری از این افراد پیشرفته است و ممکن است بعد از مدتی از دنیا بروند تلاش ما در نمایش های کوتاهی که به صورت بداهه اجرا می کنیم این است که امید نسبی را در دل این بیماران زنده کنیم.
این کارگردان تئاتر یادآور شد: بعد از مدتی که از اجرای نمایش برای این بیماران گذشت ما تصمیم گرفتیم متن های نمایشنامه ها را منسجم تر کنیم و به این نتیجه رسیدیم بهتر است در همه آنها امید نسبی را محوریت نگارش قرار دهیم. در نهایت از میان متونی که نوشتیم ۴ متن نهایی شد که ابتدا قرار بود تنها یک شب برای بچه های مبتلا به ام اس اجرا برود اما بعد متوجه شدیم که کار آنقدر پخته شده که بتوانیم برای اجرای عمومی آن هم اقدام کنیم. البته تمام این ۴ نمایشنامه کوتاه به تایید دکتر کوپال نیز رسیده است.
پردلی بهروز درباره داستان نمایش توضیح داد: این نمایش با محوریت امید نسبی به آدم ها در ۴ اپیزود که همه آنها همزمان در صحنه اتفاق می افتد، اجرا می شود. اپیزود نخست «مهتابگردان» نام دارد و حکایت دو جوانه است که زیر خاک در یک گلدان کاشته شده اند اما زمانی که می خواهند از زیر خاک بیرون بیایند تا به خورشید برسند متوجه می شود که یک سنگ راهشان را سد کرده است. یکی از این جوانه ها ناامید است و دیگری امیدوار به نجات. این اپیزود به عنوان یک خط زنجیر بین دیگر صحنه ها روایت می شود.
وی اضافه کرد: اپیزود دوم «موازنه» نام دارد و علی اصغر حسینی آن را نوشته است. این بخش روایت زندگی دختر و پسری است که با وجود اینکه پسر ۱۰ سال از دختر کوچکتر است و اختلافاتی نیز با هم دارند اما با توجه به همان امید نسبی که تم اصلی نمایش است با یکدیگر به تفاهم می رسند. اپیزود سوم «حقیقت حال» نام دارد و نویسنده آن خودم هستم. این بخش درباره زندگی زن و شوهری است که مرد طبع نویسندگی دارد اما به دلیل اینکه یکبار مطلبی نوشته و مورد نقد قرار گرفته است دیگر دوست ندارد بنویسد. زن نیز که غریزه شاعری دارد به دلیل وابستگی به همسرش و عدم اعتماد به نفس نمی تواند شعر بگوید.
پردلی بهروز در پایان متذکر شد: اپیزود چهارم که «دنیا» نام دارد و نوشته گلشیفته کتال است درباره زندگی زن معلمی است که به خاطر حفظ آبروی دخترش درباره اتفاقی که برای وی افتاده سکوت می کند و در نهایت نیز به اعدام محکوم می شود اما تولد فرزند دخترش نور امید و پیروزی در دل او روشن می کند. در اجرای این نمایش با ساختن دیوارهایی کوتاه بخش های مختلف اپیزودها را از هم جدا کرده ایم و تلاش شده مخاطب بتواند با فضای هر اپیزود ارتباط مناسبی برقرار کند.
رامین زنگنه، آزاده مشعشعی، سونا غضنفری، سیدعلی اصغرحسینی، شایان فصیح زاده، مهرنوش مسعودیان، ستاره زهرایی بازیگران این اثر نمایشی هستند.
دیگر عوامل این نمایش عبارتند از سرپرست نویسندگان: سیدعلی اصغرحسینی، دکور: داریوش پردلی بهروز، عکس: شقایق صمدی، گریم: نسترن نظری، مدیر روابط عمومی: سارا حدادی.
این اثر نمایشی تا ۲۶ اسفند ماه هر روز ساعت ۱۷:۳۰ در تماشاخانه استاد مشایخی (مان) روی صحنه می رود.
دانشگاه هنر میزبان جشنواره مونولوگ
ششمین جشنواره سراسری مونولوگ دانشگاه هنر دوشنبه دوازدهم اسفندماه فعالیت خود را آغاز میکند.
این جشنواره در چهار بخش صحنهای، مونولوگ نویسی، بداهه پردازی و پژوهش برگزار میشود.
در بخش صحنهای، هفده اثر توسط هئیت داوران علی اصغر دشتی، کامران سپهران، نگار جواهریان و حسن معجونی داوری خواهد شد.
همچنین داوری چهل اثر بخش بداهه پردازی نیز برعهده حمید پورآذری، رامبد جوان، سروش صحت، رحیم نوروزی و بابک حمیدیان خواهد بود.
نمایشها از دوشنبه دوازدهم اسفندماه از ساعت 14:30 تا 20:30 در دانشکده سینما تئاتر برگزار میشود.
ششمین جشنواره سراسری مونولوگ دانشگاه هنر از دوازدهم تا چهاردهم اسفندماه به دبیری سپیده فرازی برگزار میشود.استقبال ژاپنیها از «فیل قرمز» ایرانی
کارگردان این نمایش بیان کرد: جشنواره آلیس از حدود یک ماه قبل درشهر توکیو ژاپن آغاز به کار کرد که در آن نمایش «فیل قرمز» را با نویسندگی عباس جمالی و بازیگری کاوه مرحمتی به مدت 4 شب اجرا کردیم.
او با بیان اینکه این نمایش در ایران هنوز اجرا نشده است و فعلا قراردادی هم با هیچ سالنی ندارد، اضافه کرد: «فیل قرمز» در ادامه نمایش فرکانس و با همان شکل و شمایل است که تنهایی انسان را با اشاراتی به موضوع جنگ روایت میکند.
میرمنتظمی همچنین با اشاره به اینکه حضور مهمانان خارجی و نمایندگان جشنوارههای دیگر از نکات مثبت جشنواره آلیس ژاپن بود، گفت: این جشنواره غیر رقابتی است و نمایشهایی که در آن اجرا میشوند به طور رسمی انتخاب و دعوت میشوند، یعنی هیچ فراخوانی در کار نیست. با این حال دبیر جشنواره در پایان کار به انتخاب خودش یک اثر را برمی گزیند که انتخاب ویژه امسال او هم نمایش «فیل قرمز» بود.
میرمنتظمی با بیان اینکه پیش از این در شش جشنواره خارجی در کشورهای ایتالیا، لهستان،چک،بلاروس، ارمنستان و کره جنوبی شرکت کرده است، گفت: این هفتمینباری بود که در یک جشنواره خارجی حاضر میشدم و به نظرم بهترین و معتبرترین دوره حضورم در چنین فستیوالهایی بود.
به گفته وی این جشنواره با حضور هشت کشور از اوایل بهمن ماه تا اوایل اسفند
برگزار شد که هر کشور به مدت چهار روز نمایش خود را اجرا کرد. ضمن اینکه
در حاشیه این جشنواره دو فیلم - تئاتر از نمایشهای قبلی این کارگردان
یعنی «ابرها» و «پی دو» و دو فیلم کوتاه هم با نامهای «سایلنت» و «روی
شاخهها» به نمایش درآمد.
آذریها کارگردان ایرانی را انتخاب کردند
خیرالله تقیانیپور نمایش «عاشورا» را سال آینده در چهار کشور اجرا میکند.
این کارگردان گفت: اجرای نمایشی با موضوع عاشورا به عنوان یک پروژه ملی توسط کشور آذربایجان برنامهریزی شده که قرار است کارگردانی آن را برعهده داشته باشم.
او با اشاره به اینکه ابتدا قرار بوده حسین مسافر آستانه این نمایش را کارگردانی کند، ادامه داد: متن «عاشورا» توسط یک نویسنده آذربایجانی نوشته شده است و بازیگران و دیگر عوامل آن هم از همین کشور هستند، اما در نهایت با توجه به مشغولیت آقای مسافرآستانه قرعه کارگردانی به نام من خورده و با صحبتها و هماهنگیهایی که صورت گرفته اواخر تابستان آینده این نمایش در کشور آذربایجان اجرا خواهد شد.
تقیانی پور با تاکید بر اینکه تسلط زبان آذری یکی از دلایل مهم انتخاب او
برای کارگردانی این نمایش بوده است، اضافه کرد: قرار است نمایش «عاشورا»
علاوه بر آذربایجان در ازبکستان،ترکیه و چند شهر آذری زبان ایران از جمله
تبریز، ارومیه، اردبیل و زنجان هم روی صحنه رود.
به گفته او «عاشورا» نمایشی است که افشاگری های واقعه تاریخی عاشورا توسط حضرت زینب (س) را روایت می کند.
وی درباره اجرای عمومی نمایش دیگرش «بوقلمون» هم که در جشنواره فجر با استقبال مخاطبان روبرو شد و جوایزی هم دریافت کرد، گفت: از آنجا که تکلیف تئاترشهر معلوم نیست نمیدانم چه زمانی امکان اجرای عمومی این نمایش فراهم میشود.
تقیانیپور افزود: مهمترین دلیل برای مشخص نبودن زمان اجرای این نمایش این
است که میگویند تضمین اجرایی برای جشنواره فجر داده نشده است و به همین
دلیل از آنجا که هیچ سالن دیگری مانند «چهارسو» قابلیت اجرا را برای
«بوقلمون» ندارد،زمان دقیقی را برای اجرای عمومی نمیتوان اعلام کرد.
فرم در نمایش شبی بیرون از خانه محتوا را تقویت می کند
فرید قادر پناه درباره دلیل
انتخاب نمایشنامه ای از هارولد پینتر برای اجرا گفت: ما بر اساس محتوا چند
نمایشنامه را بررسی کردیم ، در نهایت دیدیم که شبی بیرون از خانه پینتر با
آنچه مد نظر ما است مطابقت بیشتری دارد.
وی با بیان اینکه در واقع
ما از نمایشنامه پینتر در کارمان استفاده کردیم ، افزود: ابتدا عنوان آن را
ساعت 12 گذاشتیم ولی با وجود تفاوت های زیادی که متن ما با نمایشنامه
پینتر دارد قبول نکردند که برداشت یا اقتباسی از پینتر را استفاده کنیم ،
نام پینتر در نهایت به عنوان نویسنده نمایش استفاده شد.
قادر پناه
در ادامه توضیح داد: به دلیل اینکه کار ما قدری متفاوت از متن پینتر است
کار قدری سخت شد و تماشاگری که قصد دارد کاری از پینتر ببیند با اثری
متفاوت مواجه می شود ، برخی نیز ما را نقد می کنند که آن سکوت ها ، اضطراب
ها و سبک پینتر چرا رعایت نشده و ما مجبوریم این مسائل را توضیح بدهیم ولی
اغلب از کار رضایت دارند و خوششان آمده است.
وی درباره سخت فهم
بودن متن های پینتر و اینکه آیا این اجرا به فهم تماشاگر کمک کرده یا نه
توضیح داد: از آنجا که نمایش ما از وجود دو کارگردان بهره می برد این موضوع
خیلی به ما کمک می کرد تا بررسی و تحقیق بیشتری روی متن انجام دهیم ، ما
راجع به شبی بیرون از خانه پینتر خیلی تحقیق کردیم چون متن رئالیستی و روان
است و در عین حال لایه های زیرین عمیقی هم دارد.
کارگردان نمایش
شبی بیرون از خانه اضافه کرد: به دنبال نسخه انگلیسی اثر رفتیم و دیدیم دو
ترجمه ای که از این اثر موجود است مناسب و خوب هستند و تا جایی که توانستیم
فکر می کنم روح حاکم بر متن با آنچه پینتر به رشته تحریر درآورده نزدیکی
دارد و احساس ما این بود که پینتر حکایت خودش را در شبی بیرون از خانه
نوشته است.
وی افزود: ما تمرین را کاملا رئال کار کردیم و دیدیم آن
چیزی که دلمان می خواهد نیست و رئالیسم همراه با سوررئالیسم آن چیزی بود
که ما به آن علاقه داشتیم و راجع به آن ایده داشتیم ، باید بگویم تلفیقی از
رگه های اکسپرسیونیسم و بازی های سوررئال را ارائه دادیم که فکر می کنم
خوب از کار درآمده باشد چون تقریبا همان چیزی است که ما دلمان می خواست.
نمایش
شبی بیرون از خانه نوشته هارولد پینتر (نویسنده انگلیسی) را رضا دادویی
ترجمه کرده و فرید قادر پناه و رامین معصومیان مشترکا این نمایش را از 15
بهمن تا 29 اسفند در سالن استاد مشایخی به روی صحنه می برند.
اسبی که از بازار راهی کوههای شمال تهران شد/ «آنسفالیتِ» شعرگونه
سیاوش بهادری راد کارگردان نمایش «آنسفالیت» درباره استقبالی که تاکنون از این اثر نمایشی شده است به خبرنگار مهر گفت: این اثر نمایشی از ۵ اسفندماه اجرای خود را در تماشاخانه استاد انتظامی آغاز کرده است. خوشبختانه تا امروز استقبال از اجرا بسیار خوب بوده و نمایش توانسته با اکثر مخاطبان ارتباط خوبی برقرار کند.
وی افزود: در این نمایش تنها به دنبال فضاسازی شاعرانه و انتزاعی نرفتیم بلکه به دلیل هویت بخشی به چرخ و اسب این اجرا به سمت فضایی سمبولیستی و در عین حال اکسپرسیونیستی و سوررئال گرایش دارد. همچنین در این نمایش از فیزیکال تئاتر روایی هم بهره گرفتیم بنابراین معتقدم فضای کلی اثر مدرن و متفاوت از کار درآمده است. خوشبختانه تا امروز هم منتقدان سخت گیر و هم عامه مردم با کار ارتباط برقرار کرده اند.
بهادری راد درباره داستان این اثر نمایشی گفت: این نمایش در لایه های زیرین داستان سرگشتگی انسان را به شکلی سمبولیستی به نمایش می گذارد. داستان نمایش روایت یکی از گاری های تفریحی جلوی بازار تهران است که در این روایت اسب گاری به دلیل حرفی که یکی از مشتری ها به او می زند قصد دارد به سمت یکی از کوه های شمال تهران برود و از خواب آلودگی مرد گاریچی استفاده کرده و به راه می افتد در این میان چرخ گاری هم مجبور است که با او همراه شود.
این کارگردان تئاتر یادآور شد: در طول سفری که اسب آغاز می کند ما با چند محله تهران که حسی نوستالوژیک در مخاطب بر می انگیزد و اتفاقات متعددی روبرو می شویم. در این نمایش با کلاژی کلامی روبرو هستیم و من نیز تلاش کردم برخوردهای متفاوتی با یکی از اشعار سهراب سپهری داشته باشم.
وی در پایان صحبت هایش درباره نام نمایشنامه توضیح داد: «آنسفالیت» نام بیماری است که بین انسان و اسب مشترک بود و به دلیل فشارهای شدید و نامناسب روحی و جسمی به وجود می آید. به این ترتیب که در این بیماری تورم حاد مغز شکل گرفته و مغز از کار می افتد و شخص یا حیوان وارد کما می شود. در نهایت نیز بیمار از بین می رود. این بیماری مننژیت بسیار پیشرفته است و هدف از انتخاب این اسم برای نمایش معادل سازی استعاری رفتار انسان ها و اسب در موقعیت های دشوار و تحت فشار بوده است.
نمایش «آنسفالیت» از تاریخ ۵ تا ۲۵ اسفند ماه ساعت ۱۹:۳۰ در تماشاخانه استاد انتظامی روی صحنه می رود. وحید نفر، علیرضا کی منش، مجتبی رجبی، الهه افشاری، پرهام یدالله به عنوان بازیگر در این نمایش به ایفای نقش می پردازند.
هسته اولیه نمایش «آنسفالیت» بر اساس قطعه شعری از مجموعه صدای پای آب، اثر شاعر فقید سهراب سپهری شکل گرفته است.
خون، نفت و کردستان در «عزیز شنگال»
«عزیز شنگال» تازهترین نمایش قطب الدین صادقی است که این روزها در تالار اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفته است. «عزیز شنگال» داستان پسربچهای کرد است که در هجوم نیروهای داعش به شنگال، به سبب مشکل جسمانی نمیتواند بگریزد و شاهد مصائبی است که افراطیگری و وحشیگری به سر مردمی صلحطلب آورده است. «عزیز شنگال» بازگشت صادقی به شیوه اجرایی مورد علاقهاش براساس حرکات طراحی شده و اصطلاحاً فرمیک، بدون کلام و مّتکی بر موسیقی است که از نمونههای متاخر میتوان به «پیکرههای بازیافته» اشاره کرد.
تاکید کارگردان به طراحی حرکت موجب شده است، داستان در سطحی فروتر قرار گیرد و مخاطب صرفاً با مجموعهای از صحنههایی روبرو باشد که هر یک گوشهای از جنایات گروه تروریستی داعش را نمایش میدهد. دغدغه کارگردان – فارغ از علقه وی به کردستان – موجب شده است که وی تمام آنچه در این چند سال در مناطق تحت محاصره داعش رخ داده است را در قالب تصاویری نمادین نمایش دهد. مهمترین نکته در اثر صادقی همانا نمادپردازی است که در آثار پیشین وی نیز ملموس بودهاند.
با تکیه بر نمادها، قرار است نمایش پیش رود؛ حتی شخصیتهای مرکزی نمادین هستند. برای مثال «فرشته مادر زمین» با آن شاکلهای که دارد، نمادی از کلیت طبیعتگرایی مردم کردستان است که قرار است پیرو همین باور نمایش شکل گیرد. نمادها همواره در صحنه حضور دارند: در فرار مردم جنگزده، در بشکههای نفتی که از به مرور زمان بر تعدادشان افزوده میشود، در پرچم نیروهایی که قرار است دال بر داعش باشند.
در تقابل با چنین نمادهایی با چند مساله مواجه میشویم. نکته نخست آن است در حالی که نیروهای داعش به پرچمی بخصوص در جهان امروزی شناخته میشود؛ چه دلیلی دارد که صادقی پرچمی دیگر طراحی کند، سوالی که ذهن نگارنده را در طول نمایش درگیر خود کرده است. میتوان گفت که صادقی در پی خلق تصویری فراجهانی است؛ ولی با توجه به عنوان نمایش و تاکید بر شنگال و پوشش بازیگران – ایزدی و کردی – چنین استنباطی اشتباه خواهد بود. ممکن است به سبب ذکر نام حضرت محمد (ص) روی پرچم این گروه تروریستی، صادقی مجبور به خلق ما به ازا شده است که باز باید گفت چنین رفتار سالبهای – آن هم در دنیای بیپرده امروز – کمی عجیب به نظر میرسد.
نکته دومی که از اثر صادقی دریافت میشود علاقه وی به حرکات شبه رزمی است که از سوی نیروهای داعشی اجرا میشود. نکته مثبت چنین حرکاتی ایجاد هیجان و سرگرم ساختن مخاطب در طول نمایش است. لیکن با در نظر گرفتن هدف اصلی مولف در نشان دادن دنیای ددمنشانه جماعتی وحشی، به نظر میرسد حرکات تنها پیام اثر را به تعویق میاندازند. البته میشد به تناسب چنین ویژگیهایی برای نیروهای پیشمرگه نیز طراحی کرد. با این حال آنچه روی صحنه به نمایش درمیآید، نه تنها توجه مخاطب را به سبعیت داعشی معطوف میکند؛ بلکه تهییجی نصف و نیمه به وی اهدا میکند.
نکته سوم وجوه غیرقابل دریافت شخصیت مرکزی اثر یعنی عزیز است. در تمام مدت تماشای نمایش برای نگارنده جالب بود بداند که کارکرد عزیز در کلیت اثر چیست. در نگاه نخست عزیز میتواند راوی نمایش باشد که همه چیز از منظر او روایت میشود. ولی پس از چند صحنه میبینیم که او از صحنه خارج میشود و دیگر او راوی نیست. برای مثال مثله شدن دو مردی که کیفهای حاوی پول دارند، جریان راوی را میشکند. البته شکست قالب روایت یک نقطه ضعف به حساب نمیآید، ولی به شرط آنکه ترفندی برای خلق فضایی نمایشی خلاق باشد، نه از سر ناآگاهی. با حذف نظریه راوی بودن عزیز، میتوان او را قهرمان نمایش دانست، بخصوص آن صحنه نهایی که عزیز نابینا از بشکههای نفت بالا میرود و نماد اتحاد میشود. ولی باز نمیتوان پذیرفت که عزیز یک قهرمان است. او در کل نمایش کنشی ندارد، او تنها مشاهدهگری است که فرار و مرگ و داعش میبیند. حتی داعشیها آنچنان با این کودک کاری ندارند. او روی صحنه آزادانه میچرخد و این برخلاف رویه کلی اثر است. حتی در نمایشی که بریدن سر آدمها به نمایش درمیآید، کور شدن عزیز نشان داده نمیشود.
چنین تناقضی در کلیت اثر صادقی موج میزند. «عزیز شنگال» از یک دوگانگی بهره میبرد که در خدمت اثر نیست. این دوگانگی را میتوان در موسیقی اثر جستجو کرد. بخشی از نمایشی با همراهی موسیقی آلات ضربی فضایی را خلق میکند که میتوان آن را نمونهای از شقاوت ارسطویی دانست. در اوج موسیقی ناگهان همه چیز متغیر میشود و فرشته با نوای لالاییگون خود موجبات دوگانگی را فراهم میکند. فضای نمایش به سوی نوعی سانتیمانتالیسم میرود که میخواهد حس ترحم مخاطب را برانگیزد. در نهایت مخاطب در این دوگانگی میماند که کدام را باور کند. این دوگانگی در عزیز نیز متجلی میشود و کافی است نمایش را یک بار بدون عزیز تماشا کنیم تا بفهمیم اصلاً عزیز هیچ کارکردی در اثر ندارد. و بهتر است بگویم عزیزی وجود ندارد.
موسیقی ضربی «عزیز شنگال» با طراحی خوبی همراه است. در بیشتر اوقات تکان دهنده است و بهترینش را میتوان در حرکات خوابیده بازیگران یا فرارشان با ساک تماشا کرد. بهترین صحنههای نمایش نیز همینها هستند، صحنههایی که عظیم و تکان دهندهاند. ولی دوگانگی در نهایت ضربه خود را وارد میکند و زیباترین صحنه نمایش را تخت و بیاثر میکند.
در صحنه نهایی که سرکرده داعش روی بشکه نفت میرود و پارچه وسیع سیاه صحنه را پر میکند، میتواند صحنهای زیبا و چشمگیر خلق کند، آن پارچه عظیم نمادی بزرگ در خود دارد که به سبب زمانبندی غیرقابلباور به سرعت محو میشود و همه چیز روی صحنه تغییر میکند. پیشمرگهها ظهور میکنند – بدون آن آمادگی داعشها – و همه چیز ختم به خیر میشود. جهان اثر به سمت دیگری میرود و توقع مخاطب از دیدن نمایش برآورده نمیشود. نمایش الکن میماند و نتیجهاش سالن نسبتاً خالی است. صادقی رگ خواب مخاطب امروز تئاتر را نمیشناسد، همانطور که دیگران هم نمیشناسند و نتیجه همراهی استاد در یک نمایش چرت زدنهای همزمانمان بوده است.