گروه سیاسی - به نظر میرسد قبل از بررسی جایگاه جشنوارهی عمار در جامعهشناسی سیاسی هنر جمهوری اسلامی ایران، لازم است تا در ابتدا به این مقوله بپردازیم که اساسا منظور از این طرح موضوع چیست و در این بررسی دنبال چه چیزهایی هستیم. ترمینولوژی کلمات مدنظر و بیان مدلولهایی که از هر گذاره یا کلاژ عبارات فوق در ذهن داریم، به شناخت ماهیت این بررسی کمک خواهد کرد.
به گزارش بولتن، شاید در بین کلمات حاضر در موضوع مذکور، مفهوم جامعهشناسی سیاسی از سایر کلمات مشخصتر باشد. همانطور که با رجوع به کتب مربوطه میتوان به تنوع تعاریف مختلف در رابطه با جامعهشناسی سیاسی پی برد، به این نکته نیز میرسیم که هرچند در این تعاریف اختلافاتی دیده میشود، اما هستهی اصلی همهی آنها یک چیز بوده و جامعهشناسی سیاسی دال بر یک مدلول مشخص است و آن، بررسی کنش و واکنش گروههای اجتماعی در بستر جامعهی مدنی برای تأثیرگذاری بر قدرت سیاسیست.
اما وقتی پسوند هنر را به جامعهشناسی سیاسی وصل میکنیم چه؟ و در این شرایط جدید دنبال چه چیزی هستیم؟ اگر این واقعیت را بپذیریم که اکثر گروههای اجتماعی یا حداقل اصلیترین آنها برای بالا بردن مشروعت خود در جامعه، نیازمند تئوریزه کردن و قبولاندن مانیفستشان بوده و برای انجام این مهم، دارای پشتوانهی فرهنگی-هنری هستند، طبیعتا به این مرحله وارد میشویم که طیفهای هنری مختلف حاظر در جامعه، به شکل بالقوه و در اکثر موارد به شکل بالفعل، تبدیل به دستگاه رسانهای و تبلیغی گفتمانهای سیاسی-اجتماعی میشوند. تا با مجموعهی فعالیتهایشان، یا گفتمان وابسته را حمایت کنند و یا سایر گفتمانهای موجود را مورد بررسی قرار دهند.
در نتیجه، مراد ما از جایگاه جشنوارهی عمار در جامعهشناسی سیاسی هنر جمهوری اسلامی ایران، بررسی مجموعه فعالیتها و تأثیرات این جشنواره بر قدرت سیاسی حاکم، سایر گفتمانهای سیاسی-اجتماعی و گفتمان وابسته به آن است. و البته همهی اینها در منظومهای به نام جمهوری اسلامی تحلیل میشود. هرچند این جشنواره و سایر فستیوالها، بالقوه و بالفعل دارای تأثیرات بینالمللی بوده و هستند اما در چهارچوب اهداف این تحلیل قرار ندارد.
حال، با توجه به توضیحات بالا اگر بخواهیم جایگاه جشنوارهی عمار را در جامعهشناسی سیاسی جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار دهیم لازم است تا دو سطح تحلیل مختلف را از یکدیگر تمیز دهیم. در سطح تحلیل کلانتر باید نسبت این جشنواره را با حکومت جمهوری اسلامی ایران مورد کنکاش قرار دهیم و در سطح تحلیل خردتر، این نسبتسنجی با دولتهای حاضر در حکومت جمهوری اسلامی ایران قابلیت تجزیه و تحلیل مییابد. (البته با ذکر این توجه که ما واژهی حکومت را مترادف با state و واژهی دولت را مترادف با government گرفتهایم.)
همچنین، پیش از شروع بررسی لازم است تا برای یکبار و به منظور تقریب اذهان، خاستگاه و اهداف این جشنواره را بازتعریف کنیم. دربارهی خاستگاه ایجاد این جشنواره باید به اغتشاشات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 اشاره کنیم:
«کلید برگزاری جشنوارهی مردمی فیلم عمار اولین بار بعد از فتنهی 88 زده شد، زمانی که جمعی از جوانان و فیلمسازان متعهد کشور آثاری را دربارهی فتنه تولید کرده بودند اما نه رسانه ملی و نه نهادهای مرتبطی که باید از این آثار حمایت میکردند قدمی برای نمایش و دیده شدن این آثار بر نداشتند. این اتفاق باعث شکلگیری ایدهی برگزاری یک جشنوارهی مردمی برای دیده شدن این آثار شد. این جشنواره ـ که مبدأ شکلگیری و روشهای برگزاری متفاوتی در مقایسه با جشنوارههای رایج دیگر داشت ـ به نام پرچمدار روشنگری و تبیین حقطلبانه در صدر اسلام، حضرت عمار یاسر مزیّن گشته و "جشنوارهی مردمی فیلم عمار" نام گرفت.» سایت رسمی جشنوارهی عمار
اغتشاشات خیابانی که نزول سیاست در کف خیابان، تنها روبنای کل آن اتفاقات را تشکیل میداد، در حالی که اگر عمیقتر به آن نگاه کنیم متوجه میشویم که لایههای فرهنگی و سیاسی روی هم انباشته شدهای دست به دست هم دادند تا آن ناهنجاری سیاسی-اجتماعی رخ دهد.
در این ناهنجاری، آنهایی که داخل ضد گفتمان حکومتی بودند، تلاش میکردند تا در فرایند رفولوشنی پنهان، اهداف خویش را محقق سازند. مسلما چانهزنی در بالای این رفولوشن، مستلزم تشکیل و تقویت بخش فشار از پایین آن بوده و یکی از ارکان فشار از پایین رفولوشن سقط شده در سال 88 را اقناع فکری-احساسی مخاطبان هدف تکشیل میداد. و تحقق این اقناع تنها از دست فعالان فرهنگی و هنری حاضر در بدنهی فرهنگی-هنری ضد گفتمان حکومتی برمیآمد.
در این میان، و پس از تسکین التهابات پس از انتخابات سال 88، جشنوارهی عمار تعریف میشود تا درمانی باشد برای اقدامات فرهنگی رسانهها، خرده رسانههای و مجموعهی عملکرد فرهنگی-هنری داخلی و خارجی که هدفشان غیریتسازی فرهنگ دینی-ملی جامعهی ایرانیست.
قاعدتا اهداف این جشنواره نیز از بستر همین خاستگاه استخراج میشود. و این اهداف نیز در یک نگاه کلی چیزی نیست جز تقویت و حراست ارزشهای دینی و ملی با تولید محتوای فرهنگی لازم که در پارهای موارد به ساختارشکنی متوسل میشود، زمینهسازی برای بروز ملی و دیده شدن فعالان و حتی خرده فعالانی که از کانالهای رسمی امکان عرضه ندارند و بسترسازی و تشویق مخاطب کلیشه زده برای دیدن آثار فرهنگی تولید شده. البته نباید در گام نهایی این هدفگذاری، افقی که به معارف مهدوی و فرجامشناسی اسلامی ختم میشود را نادیده گرفت.
با توجه به عرایض فوق، اگر بخواهیم دست به نسبتسنجی میان جشنوارهی عمار و سطح تحلیل کلانتر یعنی حکومت جمهوری اسلامی بزنیم، باید بگوییم که این نسبت در قالب مفاهیم حمایت همگفتمانی و نقد درون گفتمانی قابل تحلیل است. به عبارت دیگر، از آنجا که اصولا خاستگاه جشنوارهی عمار متأثر از حوادثی بود که علیه حکومت جمهوری اسلامی اقدام کرده بودند و یکی از مهمترین کارکردهای این جشنواره، حمایت از حکومت فعلی محسوب میشود، در نتیجه حمایت همگفتمانی بین این دو مقوله طبیعیست.
اما همانطور که در بالا نیز اشاره کردیم، این همهی نسبت موجود بین جشنوارهی عمار با حکومت جمهوری اسلامی نیست. شاید نسبت جذابتر، مهمتر و به زعم بعضیها پارادوکسیکال بین این دو، نسبت نقد درون گفتمانیست. در این واقعیت که جمهوری اسلامی در تلاش است تا به آرمانهای مطرح شده در انقلاب اسلامی نزدیک شود، شکی نیست. و این یعنی بین آنچه که هستیم حکومت جمهوری اسلامی با آنچه که باید باشیم آن، تفاوت است. تفاوتی که بارها در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر امروز انقلاب هم منعکس شده و جای تردید منباب اصل وجودی آنرا از بین میبرد.
حال اگر قرار است فاصلهی آنچه که هستیم این حکومت (ایدهآل) با آنچه که باید باشیم آن (رئال) به سمت نزولی سوق پیدا کند، لازم است تا نهادی خارج از حکومت و در بستر جامعهی مدنی به رصد و نقد مجموعهی عملکردها بپردازد. رسالتی که جشنوارهی عمار برای خود تعریف کرده و در دورههای گذشته نیز شاهد آثار متعددی در این رابطه بودهایم.
البته لازم است اشاره کنیم که تفاوت این نقدها با نقدهای برون گفتمانی و یا پروپگانداهای رسانهای معارض در نوع بدیلسازیهایست که در هر جبهه صورت میگیرد. اگر ما به اشتباه تصور کنیم که جنس هر دو نقد درونگفتمانی و برونگفتمانی یکیست، مسلما به دام پارادوکس میافتیم و پیش خودمان میگوییم که چگونه ممکن است یک نهاد، هم حامی حکومت باشد و هم منتقد آن، و نقدی بسان دیگران. در حالی که اگر متوجه باشیم تفاوت بدیلهای این دو سیستم باعث تفاوت جنس نقدها میشود از دام پارادوکس ظاهر میرهیم. و این تفاوت در آن است که بدیل نقد درونگفتمانی جشنوارهی عمار برای حکومت جمهوری اسلامی، بدیلی اسلامی و در چهارچوب منظومهی ارزشهای انقلابیست در حالی که سایر نقدها، لزوما اینگونه نیست.
حال نوبت نسبتسنجی جشنوارهی عمار با دولتهای جمهوری اسلامیست. آنچه که در این میان واجد اهمیت است، درک این مطلب است که هر دولتی – در همهی زمانها – نمایندی گفتمانی خاص در عرصهی قدرت سیاسیست. به عبارت دیگر همانطور که نحلهها و طیفهای فرهنگی-هنری مختلف، متعلق به گفتمان مخصوص به خودند، دولتها نیز چنین حالتی دارد. در نتیجه، هر نوع نسبت میان جشنوارهی عمار با دولتها متأثر از نسبت گفتمانی آن با گفتمان دولتهاست.
اگر بخواهیم در بین گفتمانهای موجود در جامعه، نزدیکترین گفتمان را به جشنوارهی عمار شناسایی کنیم به نظر میرسد که آن چیزی نیست جز گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی. به طور کلی، ستونهای این گفتمان را مباحثی همچون حضور حداکثری دین در سیاست، موازنهی منفی با همهی نیروهای متجاوز، استقلال سیاسی-فرهنگی و تا حد امکان اقتصادی، تکریم و بازتعریف مستضعفین در عرصهی قدرت سیاسی و عدالتخواهی تشکیل میدهد.
هرچند گذارههای فوق همهی اضلاع آن گفتمان نبوده و همچنین این گذارهها در انحصار گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی نیست و نمیتوان مدعی بود که تنها این جشنوارهی عمار است که در حوزهی فرهنگی-هنری به بازتولید و اقناعسازی آن مفاهیم میپردازد، اما حداقل میتوان گفت که نوع برداشت این گفتمان از گذارههای اصلی خود و تجلی آن در نهادهای وابستهاش مثل جشنوارهی عمار متفاوت است. (اینکه این تفاوت چیست، موضوع ما نیست) و این تشابه و تفاوت است که به برخورد حمایتگونه یا منتقدانهی جشنوارهی عمار با گفتمان مقاومت و سایر گفتمانها جهت میدهد.
مسلما جشنوارهی عمار حامی، منادی و یکی از دستگاههای تبلیغی گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی در جامعه بود و خواسته یا ناخواسته تلاش میکند که تا اولا این گفتمان به گفتمان غالب در جامعه تبدیل شود و ثانیا بتواند به عنوان نرمافزار کارگزاران سیاسی، در عرصهی دولتی حضور پیدا کند. هرچند این گفتمان نتوانسته در دولتهای قبلی و فعلی، کاملا قدرت سیاسی را از آن خود کند، اما بیشترین قرابت را با دولتهای نهم و دهم داشته. گرچه عمر جشنوارهی عمار به دولت نهم قد نمیدهد، اما چون این دو دولت، امتداد یک گفتمان بودند، میتوان جشنوارهی عمار را به آنها نزدیک دانست.
حالا و بعد از گذشت سه سال از عمر این جشنواره و ورود به سال چهارم، شاهد بلوغ این جشنواره هستیم و این بلوغ در زمانی رخ میدهد که دولتی در حکومت جمهوری اسلامی بر مسند قدرت نشسته که اختلافات گفتمانی قابل توجهی را با این جشنواره و گفتمان متعلق به آن دارد. حوزههای فرهنگ، روابط بینالملل، اقتصاد و سیاست داخلی، چهار نقطهی تفارق گفتمان جشنوارهی عمار با دولت یازدهم است.
در بُعد فرهنگی، ترکیب گرایش به سمت تساهل فرهنگی و عدم مداخلهی قدرت سیاسی حکومت اسلامی در حوزهی فرهنگی-هنری با نوعی موازنهی مثبت در بین همهی طیفهای فرهنگی که محصول محافظهکاری دولت یازدهم است در نقطهای حداقل متفاوتی قرار میگیرد با نگاههای فرهنگی گفتمان محاط بر جشنوارهی عمار که تساهل فرهنگی را نپذیرفته و با نگاه حداکثری که برای نقش دولت اسلامی قائل است، قائل به ورود سنجیدهی قدرت سیاسی در حوزهی فرهنگ است. با این فرض، طبیعیست که در جشنوارهی عمار شاهد آثاری باشیم که دست به نقد مدیران فرهنگی یقه سفید زده و یا از رانتهای گوناگونی که طیفها کمتر وابسته به نظام جمهوری اسلامی از آن خود کردهاند.
از نظر بینالمللی، مقاومت در برابر تمامی مظاهر استکبار که مدنظر اهالی جشنوارهی عمار است، در برابر نگاه سیاست خارجی دولت یازدهم قرار میگیرد که حداقل به یکبار مذاکره با آنها معتقد است. از این منظر، عماریها قائل به این هستند که تجربهی گذشته نشان داده که نمیتوان به قولهای قدرتهای جهانی اعتماد کرد و آنها برمبنای منافع ملیشان و نه لزوما قولهایشان رفتار میکنند. در حالی که در سیاست خارجی دولت یازدهم که آشکارا متأثر از نگاههای نئولیبرالیستی در دانش روابط بینالملل است، خلاف این اعتقاد وجود دارد و شرحش در این روزها که شاهد اجرایی شدن سیاستهای دولت اعتدال در عرصهی جهانی هستیم، شرح اضافیست. در نتیجه کاملا طبیعیست که افرادی چون سید حسن نصرالله، عماد مغنیه، سردار سلیمانی، دکتر جلیلی و ... تبدیل به اسطورههای گفتمانی جشنوارهی عمار در بعد مقاومت بینالمللی شده و در آثارشان بازنشر شوند. و از سوی دیگر، بسان بیلبوردهای صداقت امریکایی، آثاری در جشنوارهی عمار منعکس میشود که ضد تعامل با غرب بوده و میتواند اقناع عمومی اقدامات بینالمللی دولت را کاهش دهد.
در حوزههای اقتصاد و سیاست داخلی هم داستان مشابهی وجود دارد. از یکسو در گفتمان محاط بر جشنوارهی عمار شاهد تأکید بر اقتصاد مقاومتی بوده و از این همین رو میبینیم که توجه به کشاورزان و صنعتگران داخلی، نفی اسراف و اشرافیتگرایی و نقد الیناسیون اقتصاد در سیاست خارجی (اقدامی که دولت یازدهم به آن اصرار دارد) به عنوان یکی از سوژههای اساسی این جشنواره مورد توجه قرار میگیرد. از سوی دیگر توجه ویژه به محرومان و مستضعفان و بازتولید نقش آنها در قدرت سیاسی در کانون توجهات فیلمسازان عماریست و سیاست اشرافی به شدت از سوی آنها نقد میشود.
پس میبینیم که جشنوارهی عمار با چهارچوبهای مشخصی که دارد، توان تأثیرگذاری قابل توجهی بر ذهن و قلب مخاطبان خود را داشته و میتواند گفتمان وابسته به خود را تبلیغ و سایر گفتمانهای حاضر را در عرصهی جامعهی مدنی به چالش بکشد – که میکشد – و بر آیندهی سیاسی هر کدام از طیفهای سیاسی حاضر در جامعه تأثیرگذار باشد. این جشنواره میکوشد تا اقناع عمومی گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی را بالا برده و دست به نقد سایر گفتمانها حتی گفتمان دولت فعلی میزند و این یعنی چیدمان سیاسی کشور میتواند در آینده چیزی باشد که امروز نیست. تحول مورد اشاره نیز چیزی جز تأثیر گروههای اجتماعی بر ساخت سیاسی نیست که در منظومهی جامعهشناسی سیاسی مورد بررسی قرار میگیرد.
سیدمجتبی نعیمی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com