کد خبر: ۲۲۶۴۲۴
تاریخ انتشار:
حامد امروز در اهواز منتظر هدایای شماست؛

حامد تا حرف زدن راه درازی ندارد؛ دارد دیر می شود‎، همت کنید…

…موسسه خیریه انصارالمهدی(عج) بواسطه یکی از معتمدین گزارشی دریافت کرد که از وضعیت خاص یک کودک ۵ ساله در اهواز حکایت دارد، عزم آن کرده ایم که با همت شما هموطنان عزیز از دردهای این خانواده اندکی بکاهیم، امروز روز اول محرم است، گزارش غم انگیزش را حتما بخوانید … وحامد امروز در اهواز منتظر هدایای شماست، یاحسین
گروه اجتماعی، موسسه خیریه انصارالمهدی(عج) بواسطه یکی از معتمدین گزارشی دریافت کرد که از وضعیت خاص یک کودک ۵ ساله در اهواز حکایت دارد، عزم آن کرده ایم که با همت شما هموطنان عزیز از دردهای این خانواده اندکی بکاهیم، امروز روز اول محرم است، گزارش غم انگیزش را حتما بخوانید … وحامد امروز  در اهواز منتظر هدایای شماست، یاحسین

به گزارش بولتن نیوز، بینی و دهان حامد از بدو تولد ظاهر طبیعی نداشت و حالا پس از دو عمل جراحی ظاهرش کمی بهبود یافته، اما هنوز در قسمت کام دچار مشکل است، یعنی سقف دهانش سوراخ است و نمی تواند حرف بزند. عمل سوم حامد که قرار بود برای اصلاح کامش انجام شود به خاطر ناتوانی خانواده از پرداخت هزینه آن از پارسال به تعویق افتاده است؛ عملی که زمان آن برای حامد پنج ساله سرنوشت ساز است؛ پنج سالگی برای آغاز صحبت کردن کمی دیر است…

حامد پنج سال دارد؛ بخاطر داروهایی که مادرش در دوران بارداری به اشتباه مصرف کرده با معلولیت هایی به دنیا آمده و اکنون نابیناست و قادر به حرف زدن نمی باشد و به دلیل هزینه ای اندک، عمل جراحی سرنوشت ساز او به تاخیر افتاده است.
بینی و دهان حامد از بدو تولد ظاهر طبیعی نداشت و حالا پس از دو عمل جراحی ظاهرش کمی بهبود یافته، اما هنوز در قسمت کام دچار مشکل است، یعنی سقف دهانش سوراخ است و نمی تواند حرف بزند. عمل سوم حامد که قرار بود برای اصلاح کامش انجام شود به خاطر ناتوانی خانواده از پرداخت هزینه آن از پارسال به تعویق افتاده است؛ عملی که زمان آن برای حامد پنج ساله سرنوشت ساز است؛ پنج سالگی برای آغاز صحبت کردن کمی دیر است…

مادر حامد که جز حامد یک دختر و پسر بزرگتر و سالم دارد  به من (خبرنگار) می گوید: «موقع تولد وقتی حامدو دیدم نابود شدم، یعنی مردم و زنده شدم. ولی دیگه به خاطر بچه م تحمل کردم، طوری که الان حاضرم جونم هم براش بدم.»

از مادرش می پرسم وقتی حامد چیزی را بخواهد چگونه بیان می کند؟ می گوید : «مثلا وقتی گرسنه ش بشه یا داد میزنه یا کتکم می زنه؛ هر غذایی هم نمی تونه بخوره، غذاش باید به حالت آبکی باشه و خودشم به حالت نیمه خوابیده، اگه نشسته باشه بخاطر وضعیت فکش بالا میاره.»

حامد تا حرف زدن راه درازی ندارد؛ دارد دیر می شود

با حامد از طریق مرکز لوح و قلم آشنا شدیم؛ مرکزی که درزمینه آموزش و توانبخشی به کودکان نابینا و کم بینای زیر شش سال در اهواز فعالیت می کند. خانم ملیح پور مدیر مرکز که یک خانم جوان و مهربان است و فوق لیسانس روان شناسی خوانده می گوید: ما از طریق بهزیستی مشخصات حامد رو دریافت کردیم و با ایشان تماس گرفتیم. برخلاف بعضی خانواده های دیگه که تمایلی به دریافت خدمات مرکز ندارن، از آوردن حامد به اینجا استقبال کردند، اما خانواده حامد می ترسیدن که حامد رو بخاطر وضعیتش نپذیریم.»

خانم ملیح پور می گوید: «برای حامد به خاطر وضعیتش و این که نمی تواند غذای سفت بخورد، هرروز یک نوع غذای مایع به طور جداگانه درست می کنیم» خانم ملیح پور و مادر حامد هر دو تاکید می کنند که: «حامد اینجا را دوست دارد.»

حامد تا حرف زدن راه درازی ندارد؛ دارد دیر می شود

مادرش می گوید: «دکترش دکتر هرمز کلانتره، ایشون پارسال گفته هزینه عمل چهار و نیم میلیون تومنه که ما هنوز نتونستیم جورش کنیم، امسال نمیدونم چقد شده.» می پرسم: «از کسی خواسته ای هم دارید؟» در جواب می گوید: «خواسته م اینه که برای هزینه عمل هرکس هرچقد می تونه به این بچه کمک کنه، جای دوری نمی ره. کسی که خودش بچه داره می فهمه من چقد سختی می کشم. حامد پنج سالشه ولی هنوز نمی ره بیرون مث بچه های دیگه بازی کنه، دیروز دوست اون یکی پسرم اومده بود خونه مون، پسرم اصرار کرد که مامان حامدو قایم کن دوستم نبیندش، منم دیگه تحمل نکردم یک عالمه گریه کردم.»

مادر آرزوهای ساده ای درباره حامد دارد، از خلبان یا فضانورد شدنش حرف نمی زند، می گوید: «آرزوم اینه که بتونه چیزی دستش بگیره و بخوره، با بچه ها بازی کنه، حرف بزنه.»

حامد تا حرف زدن راه درازی ندارد؛ دارد دیر می شود

از وضعیت درمان حامد می پرسم: «الان چقدر امید دارید حامد خوب بشه؟» می گوید: «دکترش گفته خوب می شه، بهمون امیدواری داده، تهران هم که بودم یه دختربچه ای رو دیدم که می گفتن قبل از عمل شبیه پسر من بوده، من که دیدمش گفتم این که خیلی خوبه، این کجاش شبیه پسرمه؟ ولی مادرش گفت این قبل از عمل از پسر تو هم بدتر بوده.»

می گویم: «مامان حامد، چرا باید مردم به حامد کمک کنند؟» می گوید: «بخاطر خودشون، بخاطر این که زندگی بخشیدن به یه آدم دیگه خیلی ارزش داره، بخاطر ارزشی که پیش خدا داره.» از رابطه اش با بچه های دیگر می پرسم، پاسخ می دهد: «حامد تا حالا با بچه ای بازی نکرده، اما خواهرشو که ۹ سالشه و داداش ۱۲ ساله شو می شناسه. با اونا هیچ مشکلی نداره، خیلی هم دوسش دارن.»

حامد تا حرف زدن راه درازی ندارد؛ دارد دیر می شود

برایم سوال پیش می آید که بچه ای که جایی را نمی بیند و قادر به حرف زدن نیست چگونه علاقه اش را به خانواده نشان می دهد، در جواب «حامد احساساتش و، خوشحالیش رو چه جوری نشون میده؟» می گوید: مثلا وقتی از خواب بیدار می شه و صداهامون رو می شنوه دست و پاشو تکون می ده و می خنده.»

خانم ملیح پور تاکید می کند: «الان حامد بخاطر شرایط جسمی که از ابتدای تولدش داشته توان حرف زدن و خیلی مهارت های دیگه ای که باید یاد می گرفته رو نداره و با توجه به این که پنج سالشه الان هم براش خیلی دیر شده. » و ادامه می دهد: «ضرورت این عمل به خاطر اینه که می تونیم با یه مبلغ ناچیز به یه بچه زندگی بدیم؛ حساسیت من به عنوان مدیر مرکز یا کسی که ده سال با بچه های استثنایی کار کرده اینه که درک می کنم چه مشکلاتی علاوه بر مشکلات قبلیش داره بهش اضافه می شه؛ اگر بتونیم به حامد کمک کنیم انسانیت خودمونو نشون دادیم.»

خانم ملیح پور ادامه می دهد: «کافیه معتقد باشیم. مردم کشورمون نشون دادن که هرجا نیاز به کمک باشه حاضرن، از زلزله بم بگیر تا اتفاقای دیگه. شاید تونگاه اول همه بگن من که نمی تونم، من که یه کارمند ساده م، ولی اگر اراده کنیم و هرکس در حد وسع خودش کمک کنه، یکی۱۰ هزار تومن، یکی ۵۰هزار تومن، یکی یک میلیون تومن، یکی هم شاید بتونه کل چهارمیلیون رو بده، اینجوری هزینه عمل جور می شه.»

مدیر مرکز لوح و قلم که غم از نگاهش می بارد می گوید: «برای صحبت کردن حامد داره دیر می شه، همین الان هم برای گفتار درمان سخته که به یه بچه پنج ساله حرف زدن یاد بده و این خیلی تلخ و دردناکه که بخاطر یه مبلغ ناچیز حامد از صحبت کردن محروم بمونه.»

مادر حامد به حرف می آید و می گوید: «واقعا نمی دونم چطوری از خانم ملیح پور تشکر کنم.» که خانم مدیر جواب می دهد: «نیازی به تشکر نیست، من نه انتظار تشکر دارم نه منتی روی کسی، الان توی مرکز با وجود همه مشکلاتی که بچه ها دارن واقعا حامد در اولویته.» اشک در چشمان هردو حلقه می زند، صحنه غمباری است، اگر بخاطر حامد، این وروجک دوست داشتنی نبود که بیرون اتاق با مربی مشغول بازی و جنب و جوش است، فضا از این هم سنگین تر می شد.

صبح روز جمعه به خانه حامد رفتیم تا با پدرش نیز صحبت کنیم، پدری که معلم مدرسه راهنمایی است و از وضعیت حامد رنج زیادی می برد. حامد که درحال بازی به دیوار خانه برخورد می کند پدر می گوید: «حاضرم بمیرم و نبینم بچه اینطوری موقع راه رفتن به دیوار می خوره. برای جور کردن پول عمل حامد حاضرم هرکاری بکنم».

پدر اضافه می کند: «برای رسوندن حامد به مرکز لوح و قلم (در منطقه کیان آباد) باید براش سرویس بگیرم که با حقوق معلمی جور درنمیاد؛ اطراف خونه ما که جزو مناطق محروم محسوب می شه چنین مرکزی وجود نداره و نزدیک ترین مرکز امانیه ست.»

«بخاطر مشکلش نمی تونه حرف بزنه و کارهایی مثل دستشویی رو بگه؛ برای همین باید پوشکش کنیم و هر ماه کلی پول هم سر این قضیه داریم می دیم.» آرزوی پدر هم ساده است: « آرزوم اینه که با بقیه هم سن و سالاش بازی کنه؛  آرزوم اینه که مثل باقی بچه ها حامد موقعی که باش حرف میزنم جوابمو بده…»

unnamed

 

pardakhte-online

توضیح: مراحل هزینه کردن وجوهات اهدایی شما در بیمارستان با نظارت موسسه خیریه انصارالمهدی (عج) صورت می گیرد و گزارشات مربوطه از طریق همین پایگاه منتشر خواهد شد. ضمنا چنانچه مبالغ ارسالی بیش از حد مورد نیاز باشد در موارد خیریه دیگر هزینه می شود و گزارشات مربوط تقدیم می گردد.

 


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین