روحالله عبادی : «نگاه کلان»؛ این نکته ترجیعبند و فراز اصلی بیانات رهبر معظم انقلاب در دو
دیدار اخیر با اعضای مجلس خبرگان و ائمه جمعه بود. «کلاننگری» و «نگاه جامع» در
نقطه مقابل «جزیینگری» و «نگاه برش خورده و ناقص» به مسائل و تحولات است و به نظر
میرسد تأکید رهبر انقلاب بر تجهیز به «نگاه کلان»، هم به دلیل پیچیدهتر شدن شرایط
داخلی و خارجی و هم ناظر بر برخی واقعیتهای صحنه و متغیرهای قابل پیشبینی است.
به گزارش
بولتن نیوز، عناصری که باید به نگاه کلان مجهز شوند نیز طیفی از مردم تا مسئولان هستند. دلیل
اینکه مردم باید با این نگاه مسائل را تحلیل کنند، این است که جمهوری اسلامی یک
نظام مردمسالار است و همچنان که ساختارهای سیاسی آن با «تکیه بر رأی مردم» شکل
میگیرد، تصمیمات و اقدامات کلان آن نیز بر مبنای «اجماع ملی» استوار میشود.
بنابراین، چنانچه تحلیل عمومی در یک دستگاه مبتنی بر مختصات جامع و کلان رقم نخورد،
نظام اسلامی پیشروندگی منطق و گفتمان خود را از دست خواهد داد. از سوی دیگر، ابزار
مهم اعمال سیاستهای کلان کشور مسئولان هستند و در صف مقدم بسیاری از این سیاستهای
کلی نیز، مسئولان اجرایی به ویژه دستگاه دیپلماسی و دیپلماتهای جمهوری اسلامی قرار
دارند.
آنچه که این روزها، اهمیت برخورداری از یک نگاه کلان و عمیق و تاریخی به
مسائل میان ایران و غرب و در واقع تقابل غرب با دنیای اسلام را پراهمیتتر از
همیشه میکند، تحولات پرشتابی است که هر لحظه بر پیچیدگی آنها افزوده میشود و هر
یک از این اتفاقات پایهای برای تحولات آینده میشوند. ماجرای سوریه در این میان
نمونه درخورتوجهی است؛ نگاه ناقص و جزیی به ماجرای سوریه، به این تحلیل و جمعبندی
دمدستی و ابتدایی میرسد که: «تحولات سوریه در امتداد «بیداری اسلامی» است، بشار
اسد باید در همان روزهای اول اعتراضات کنارهگیری میکرد، مقاومت اسد منجر به جنگ
فرسایشی و کشتار مردم شد، راهحل نیز همان راهحل اول و اسقاط نظام در سوریه
است.»!!
ضعف و آسیب نگاه «سر پایین» و به تعبیر آیه شریفه قرآن «مکبا علی وجهه»
به تحولات این است که ناظر، همه واقعیت را نمیبیند و در نتیجه نمیتواند یک قضاوت
واقعی و درست بکند. همچنین ناظر جزیینگر که تمام صحنه را یکپارچه نمیبیند، از
شناخت صفبندیها و تمیز دوست و دشمن و تفاوت قائل شدن میان تاکتیکها و راهبردهای
جبهه مقابل ناتوان میماند و در نتیجه در بکارگیری راهبردها و تاکتیکهای خود نیز
دچار اشتباه و انفعال و سردرگمی میشود.
نمونههای وطنی صاحب این نگاه نیز امروز
موجود است؛ یک جریان داخلی (که البته افرادی با انگیزههای مختلف در آن حضور و نقش
دارند)، بخش عمدهای از همت و ظرفیت خود را روی این نقطه متمرکز کرده است که جبهه
مقابل را نسبت به «تغییر»ات اساسی در راهبردهای جمهوری اسلامی و مسئولان جدید آن
متقاعد کرده و به خیال خود، حریف را به انعطاف و تغییر استراتژی در مقابل ایران
اسلامی بکشاند! نهایتا به حساب خود منعطف کند.
این جریان سیاسی و فکری، منطقا از
تحلیل کلان و دقیقی از صحنه و واقعیات برخوردار نمیباشد، چرا که تقابل جمهوری
اسلامی و جبهه استکبار را براساس یک اعتماد و خوشبینی غیرواقعی به غرب، یک
سوءتفاهم قابل حل میپندارد و مسئولیت ایجاد این سوءتفاهم را نیز عمدتا متوجه داخل
کشور میکند.
ضعف دستگاه تحلیلی برخی مسئولان در برخورداری از نگاه کلان و نگاه
امیدوارانه و آرزومندانه به بیرون، در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی بارها
امتحان خود را در عرصههای گوناگون با مردودی پس داده است. اما نمونه دست به نقد
ناکامی این نگاه برای عبرت گرفتن این روزها در مصر پیش چشم همه دنیاست.
منتخبان
مردم در مصر که پس از سالها استبداد و سلطه مورد حمایت غرب روی کار آمدند،
نتوانستند با نگاهی کلان، موقعیت خود، صف دوستان و دشمنان و نقشه راه اصولی را
تعیین کنند. جریان اخوانالمسلمین مصر در میان مردم بعنوان یک جریان لائیک و سکولار
شناخته نمیشد، چه آنکه جریانهای ملیگرا و لائیک، احزاب و کاندیداهای خود را
داشتند. اخوان بعنوان یک جریان اسلامگرای دارای سابقه مبارزه با استبداد شناخته
میشد. اما چه شد که این جریان اسلامگرا در ظرف کمتر از یک سال چنان صحنه را واگذار
کرد که اکنون به تعبیر رهبر انقلاب، «دیکتاتور سی ساله ذلیلکننده ملت مصر از زندان
آزاد میشود و آن کسانی که با رأی مردم انتخاب شده بودند، احتمال محکومیت به اعدام
درباره آنان میرود»؟ پاسخ روشن است؛ منتخبان جزیینگر، دوستان واقعی خود را
نشناختند و با سادهدلی، در چارچوب سیاست «تمکین» دل به وعدههای آمریکا و اسرائیل
بستند.
یک نگاه کلان و عمیق به تحولات منطقه و بیداری اسلامی نشان میدهد که
جبهه استکبار برای حفظ تسلط استعماری خود بر منطقه و کشورهای اسلامی، در مقابل
بیداری اسلامی رو به طراحیهای پیچیده آورد و اصل تحولات در سوریه و بلافاصله گسیل
حجم کمنظیر از سلاح و تروریست و حمایت خارجی برای سقوط اسد نیز کاملا در چارچوب
همین نگاه کلان، یعنی «تقابل تاریخی و عمیق غرب با اسلام» و حفظ «سلطه استعماری» با
محوریت دادن به رژیم صهیونیستی در منطقه قابل ارزیابی است. براساس همین هدف و
راهبرد یعنی «ضدیت با اصل اسلام» نیز بود که غرب حتی اسلام سیاسی ملاحظهکار و
فریبخورده در مصر را هم تحمل نکرد.
الگوی مصر، یک نمونه به روز و شکست خورده
پیش روی هر جریان سیاسی و فکری است که اولا حاضر نیست سر خود را بلند کند و با
نگاهی کلان جایگاه خود و موافقان و معارضانشان را بشناسد و دوم اینکه آرمانها و
اصول را نادیده میگیرد و با جزیینگری و اعتماد کور در خصوص نیات جبهه استکبار و
چشم بستن بر واقعیاتی که ماهیت و محتوای حاکم بر نظام بینالملل را میسازد، منشأ
اقتدار و مصونیت خود را در کنار آمدن و تمکین به آمریکا میجوید (نه افزایش اقتدار
درونی و ساخت داخلی قدرت).
واقعیاتی که ماهیت نظام بینالملل را میسازد و
راهبرد اساسی برای مصونیت در مقابل این واقعیتهای تلخ و تداوم پیشرفتهای شیرین
کشور، همان است که رهبر انقلاب در دیدار ائمهجمعه بیان کردند: «باید در مقابل
دنیای غرب، مقتدر بود زیرا آنها نشان دادهاند که به هیچکس رحم نمیکنند و برخلاف
ادعاهای حقوقبشری و ظاهرسازیهایشان، کشته شدن میلیونها انسان نیز، وجدان آنها را
متأثر نخواهد کرد... باطن قضیه آن است که غربیها از کشتار هیروشیما، از کشتار
میلیونها انسان در جنگهای جهانی اول و دوم، و از کشتار مردم بیگناه پاکستان،
افغانستان و عراق، احساس ناراحتی نمیکنند و در آینده هم هر جا منافعشان اقتضا
کند، از کشتار انسانها ابایی نخواهند داشت، بنابراین باید اقتدار درونی خود را در
عرصههای گوناگون سیاسی، حکومتی، معیشتی و مردمی افزایش دهیم.» و عملیاتی شدن این
دستورالعمل منوط به «پیشرفت درونزا» و «استحکام بخشیدن به ساخت درونی قدرت» است.
اما آیا دستگاه ذهنی برخی سادهدلان داخلی قادر به درک این واقعیات و محتوای خشن
حاکم بر منطق استعماری و ضداسلامی و راهبرد تقابلی آن یعنی پیشرفت درونزای
اقتدارآفرین خواهد بود؟