بولتن نیوز ، اسماعیل معروف به «خپل» اكنون 37 سال دارد و نزدیك به 15 سال از این عمر را در زندان سپری كرده است. او تاكنون چند بار هنگام سرقت مغازهها در كانال كولر گرفتار شده و به قول خودش اگر آتشنشانی نبود، او در آنجا جان میباخت.
چندمین فرزند خانواده هستی؟
یك خانواده پرجمعیت بودیم با 12 بچه قد و نیم قد و من فرزند سوم خانواده بودم.
شغل پدرت چه بود؟
قهوهخانه داشت و من هم در قهوهخانه كار میكردم.
مدرسه هم رفتهای؟
بله تا اول راهنمایی درس خواندم بعدش نتوانستم یعنی مغزم نمیكشید.
چند سابق كیفری داری؟
فكر كنم شش یا هفت سابقه.
اولین بار كی دزدی كردی؟
راستش الان كه فكر میكنم میبینم قهوهخانه پدرم زمینهساز دزدی من شد؛ چون بعضی از دزدهای دروازه غار پاتوقشان قهوهخانه پدرم بود و من نیز با آنها آشنا شدم و زمانی به خودم آمدم كه متوجه شدم یك دزد حرفهای هستم.
اولین دزدیات چه بود؟
سرقت از دخل مغازه پدرم، بعدش هم عادت شد و این دزدیها ادامه پیدا كرد.
اولین بار كی دستگیر شدی؟
میخواستم از یك مغازه جگرفروشی در خیابان استخر حوالی گمرك اوركت صاحب مغازه را سرقت كنم كه گیر افتادم.
آن موقع چند سال داشتی؟
فكر كنم 14 یا 15 سال. بعد هم تحویل كانون اصلاح و تربیت شدم و سه ماه زندان بودم.
خانوادهات وقتی متوجه شدند به زندان افتادهای چه برخوردی با تو كردند؟
راستش پدرم اجازه نمیداد به خانه برگردم؛ اما مادرم خیلی التماس كرد تا پدرم راضی شد. این پایان كار نبود. در كانون با چند نفر از بچههای خلاف كه دزدهای خانه رو بودند آشنا شده بودم كه با هم دزدی میكردیم، یك بار پدرم وقتی داشتم از پشت وانت بار دزدی میكردم مرا دیده بود، آن شب روزگارم را سیاه كرد و من از خانه فرار كردم.
از پشت وانت چه سرقت كردی؟
خربزه!
در بین سارقان هركدام یك نوع سرقت انجام میدهد مثلا سارق منزل، خودرو سرقت نمیكند یا سارق كیفقاپ، موتور سرقت نمیكند تو بیشتر چه سرقتهایی انجام میدهی؟
راستش من بیشتر سرقت مغازه انجام دادهام چون جرات دزدیهای دیگر را ندارم. این هیكل قناس(!) خودش برای من یك دردسر بزرگ است.
اعتیاد هم داری؟
نه سیگار هم نمیكشم. اهل دود و این جور چیزها نیستم.
با پولهای دزدی چه میكنی؟
یك چند روز این شكم وامانده را سیر میكنم تا بعد!
مگر روزی چقدر خرج شكم میكنی؟
خیلی، حالا بی خیال اینقدر گیر سه پیچ نده!
تا به حال چند بار در كانال كولر مغازهها گیر كردی؟
سه بار. خدا نصیب دشمن آدم هم نكند، فكر میكنی دیگه باید غزل خداحافظی را بخوانی.
چرا؟
چون نفست بند میآید و فكر این هستی كه صاحب مغزه چه پدری از تو درمیآورد. دفعه قبل وقتی در كانل كولر گرفتار شده بودم صاحب مغازه در همان حالتی كه گیر افتاده بودم مدام با دسته جارو به من سیخونك میزد و من قادر به تكان خوردن نبودم. وقتی پلیس آمد ماموران آتشنشانی برای بیرون آوردن من مجبور شدند بخشی از دیوار را خراب كنند.
چند ساعت در این محل گرفتار شده بودی؟
از ساعت یازده شب تا هشت صبح، دیگر نفسم در نمیآمد گرسنگی هم خیلی اذیتم میكرد. دعا میكردم پلیس زودتر مرا دستگیر كند.
چرا با این وزن سنگین وارد كانال كولر میشوی؟
چی بگم؟!
چند كیلو هستی؟
آخرین بار كه خودم را وزن كردم 168كیلو بودم، الان فكر كنم سنگینتر هم شدهام.
با خانوادهات ارتباط داری؟
نه خیلی، فقط با یكی از خواهرهایم در ارتباط هستم و او به ملاقاتم میآید.
این بار چند سال حكم گرفتی؟
قاضی آدم با حالی بود، هفت سال داد. فكر كنم سه سالی در زندان باشم.
چرا سه سال؟
عفو میخورم میآیم بیرون، هفت سال را كه نمیكشم.
از دزدی خسته نشدهای؟
چرا اما كار دیگری بلد نیستم. تنها كاری كه بلدم نانوایی است كه آن را هم در زندان یاد گرفتهام؛ اما این شغل شكم مرا سیر نمیكند و كار خیلی سختی است!
حرف آخر؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com