گروه سیاسی: در فضای سیاسی ایران، یکی از شگفتیهای تکراری این است که افراد قبل از رسیدن به قدرت، خود را مدافع سرسخت حقوق مردم معرفی میکنند اما پس از به دست آوردن کرسیهای دولتی، گویی از جهان دیگری سخن میگویند. نمونهی اخیر این تناقض، اظهارات آقای قائمپناه، معاون اجرایی رئیسجمهور، درباره ضرورت افزایش قیمت بنزین است.
به گزارش بولتن نیوز، آقای قائمپناه که تا پیش از به دست آوردن این سمت، به نقد سیاستهای دولت و بهویژه قیمتگذاری سوخت میپرداخت، اخیراً با لحنی بیتفاوت اعلام کرده است که قیمت بنزین در ایران پایینتر از قیمت یک بطری آب معدنی است و باید افزایش یابد. این در حالی است که بسیاری از کارشناسان اقتصادی و فعالان اجتماعی معتقدند قیاس قیمت بنزین با قیمت جهانی، بدون در نظر گرفتن سطح درآمد مردم، قیاسی نادرست و به دور از انصاف است.
قائمپناه پیش از مسئولیت خود، بارها از دولتهای پیشین به دلیل بیتوجهی به معیشت مردم انتقاد کرده بود و استدلالهایی مشابه، آن زمان دستمایهای برای تخریب عملکرد رقبای سیاسیاش بود. اما اکنون که در مقام معاون اجرایی رئیسجمهور قرار گرفته، گویی همان نقدها را فراموش کرده و با رویکردی متفاوت، از ضرورت گرانی دفاع میکند.
سؤال اینجاست: آیا آقای قائمپناه در گذشته اشتباه میکرد و حالا به درک درستی از شرایط اقتصادی رسیده است؟ یا اینکه قدرت، دیدگاه او را تغییر داده و او را از دغدغههای مردم دور کرده است؟
بر اساس گزارشهای رسمی و غیررسمی، سطح درآمد بخش عظیمی از مردم ایران هیچ تناسبی با استانداردهای جهانی ندارد. مقایسه قیمت بنزین با قیمت آب معدنی یا با نرخ جهانی، بدون توجه به قدرت خرید خانوارهای ایرانی، بیشتر شبیه توجیهی برای تحمیل فشارهای اقتصادی جدید است تا تلاشی برای شفافسازی واقعیتها.
به گفتهی اقتصاددانان مستقل، افزایش قیمت بنزین در شرایط کنونی، نهتنها موجب افزایش تنش روانی در جامعه میشود، بلکه میتواند تأثیرات زنجیرهای بر دیگر بخشهای اقتصاد داشته باشد و تورم را بیش از پیش تشدید کند.
اینگونه موضعگیریها از سوی مسئولان دولتی، گویای شکاف عمیق میان حرف و عمل در سیاستگذاریهای کشور است. اگر قائمپناه امروز واقعیتهای اقتصادی را بهانه میکند، باید بهصراحت اعتراف کند که در گذشته اشتباه میکرده است. در غیر این صورت، تناقضهای او، نهتنها باعث بیاعتمادی عمومی میشود، بلکه مشروعیت سیاستهای دولت را نیز زیر سؤال میبرد.
تحول ناگهانی دیدگاههای افرادی مثل قائمپناه، نشان میدهد که قدرت در ایران اغلب با فراموشی همراه است. فراموشی وعدهها، فراموشی مردم، و فراموشی اصولی که روزی شعارشان بود. اگر این روند ادامه یابد، سیاستورزی در ایران چیزی جز بازی با روان و معیشت مردم نخواهد بود.
این مقاله تنها بخشی از پرسشهایی است که جامعه از مسئولان دارد. آیا وقت آن نرسیده که مسئولان بهجای شعارهای توخالی، واقعیتها را با مردم در میان بگذارند؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com