به گزارش بولتن نیوز به نقل از سایت جامع امام خمینی، حیات چهل و شش ساله جلال آل احمد، نویسنده، پژوهشگر و داستاننویس سیاسیِ معاصر، نموداری از یک ظهور نمادین روشنفکری مستقلِ دهه چهل ایران است. روشنفکرانی که با همه عقبه تجددخواهی، دینانتقادی و فعالیت رادیکال سیاسی، دیدگاهها و عقاید خود را با عرضه به جامعه مسلمان ایرانی متحول کردند و با برچیدن حجاب خودباخته و نفسانیت خودبنیاد انتلکتوئلی دهه، دریافتند که هنوز در جامعهای خداباور، شریعتباور و اصیل زیست میکنند. «تولد دیگرِ» آل احمد، واپسین عکس از آلبوم خاطرات او را، تصویر مردی قرار میداد که از حزب توده، و بعد شریعتستیزی، به نظریه اتحاد روشنفکران و روحانیت و یک حیات معنویِ ایرانی رسیده است.
گرایش آل احمد به مذهب، که توامان شد با انتقاد از روند روشنفکری و غربزدگی در ایران، به هیچ وجه به مذاق روشنفکران و نویسندگان همعصر او خوش نیامد. در همین رابطه، غلامحسین ساعدی، روشنفکر و داستاننویسی که از هیچ اقدامی در نفی و اعتراض به نهضت امام خمینی (ره) دریغ نداشت، صریحا یکی از علل اختلاف عمیق خود با آل احمد را گرایش او به مذهب میداند. او میگوید: «اختلاف فکر من با آل احمد سر خیلی چیزها بود. یکی اینکه من آن برداشت مذهبی که آل احمد میگفت این [مذهبگرایی] وسیله است، یعنی یک جبه یا قبایی است که دوخته میشود و میشود زیر آن هم مبارزه کرد، من این را قبول نداشتم.» «۱»
اما کنارهگیری روشنفکران از آل احمد، با اقبال مذهبیون به آثار او همراه شد. بسیاری از شخصیتهای بزرگ دخیل در نهضت امام خمینی، آثار او را میخواندند و به دیگر مبارزین معرفی میکردند. نظرات او، بهتدریج به یکی از آبشخورهای فکری جریان اسلام سیاسی و مبارز علیه رژیم پهلوی تبدیل شد. مبارزهای که رویه سیاسی آن، بر زیربنایی عقیدتی و فرهنگی، یعنی اعتقاد به تضاد اسلام و تجددخواهیِ غربزده بنا شده بود. آشنایی با آثار جلال، تنها به حلقه یاران و حتی اعضای بیت امام، محدود نماند. اگرچه افرادی مانند آیتالله خامنهای و سیداحمد خمینی «۲»، از طرفداران دیدگاههای او بودند، و به تکثیر و معرفی آن میپرداختند، کتابهای او به دست امام هم رسیده بود.
امام، در دیداری با شمس آل احمد –برادر جلال- در سال 59، با اشاره به خاندان آل احمد و پدر روحانیشان، سیداحمد طالقانی، تعریف میکند که با آثار جلال، آشنایی داشته است: «من با خانواده شما سابقه دارم. با مرحوم پدر شما آقاسیداحمد، و با مرحوم آقا سیدمحمدتقی- خدا رحمتش کند که در خدمت اسلام فوت شد- سوابقی دارم. منتها آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیدهام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشستهاند و کتاب ایشان- غربزدگی- جلو من بود. ایشان به من گفتند چطور این چرت و پرتها پیش شما آمده است.- یک همچنین تعبیری- فهمیدم که ایشان جلال آل احمد است. مع الاسف دیگر او را ندیدم. خداوند او را رحمت کند.» «۳» این دیدار، علاوه بر آنکه امام را با وجود ذیقیمت روشنفکری مستقل و خودیافته آشنا کرد، آتش درون جلال را هم برانگیخت. ساعدی با همه اختلافاتش با جلال اذعان میکند که پس از این دیدار که به قبل از واقعه 15 خرداد 42 باز میگردد، جلال «یک نوع سمپاتی خاصی نسبت به او [امام] پیدا کرده بود و به همین دلیل بود که تمام آن چندگانگی که در کتابش بنام «خدمت و خیانت روشنفکران» آدم میبیند و گاهی هم تعجب می کند که چرا اینجوری کرده و آخرش فرمایشات خمینی را درج کرده. میشود گفت که واقعاً آن چیزی که برایش جذابیت داشته آن را نشان داده.» «۴»
جاذبه امام برای جلال، باعث شد که او، حرکات و مبارزات سید روحانیِ مبارزِ قم را دنبال کند. برای همین هم، چند ماه پس از 15 خرداد، که تدوین کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» به اتمام رسید، در پیشگفتار آن درج کرد که این کتاب را «به انگیزه خونی که در خرداد 1322 از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلش دستهای خود را به بیاعتنایی شستند» «۵» نوشته است. شجاعت و هوش سیاسی امام، جلال را به خود جذب کرده بود. او که سالها در انتقاد از تدینِ منجمد و خرافاتی دوران خود ابراز بیزاری کرده بود، پس از تحول معنوی خود، با امام به به جلوهای از دین دست یافته بود که نه خرافاتی یا افیونی که مقتدر، باهوش و نجاتبخش بود. برای همین هم هنگام خروج از منزل امام به شمس میگوید: «اخوی این سید خیلی ناب است باید برویم تهران و ببینیم چطور میشود او را تقویت کرد.» «۶»
سخنرانی امام در اعتراض به کاپیتولاسیون، نظر جلال را به شدت جلب کرد. در دورهای که روشنفکران، دوران یاسِ پس از کودتای 28 مرداد را تجربه میکردند، یک روحانی، با تکیه بر قدرت مرجعیت و شجاعت سیاسیاش، با صدای بلند از بیآبرویی کاپیتولاسیون انتقاد کرده بود. جلال به روشنفکران انتقاد میکرد که همواره در «دعوای مدام میان حکومت و روحانیت، طرف حکومت را گرفتهاند و آخرین بارش از قضیه ۱۵خرداد ۴۲ به این طرف.» «۷» رضا براهنی، داستاننویس روشنفکر ضدانقلاب هم صریحا تایید میکند که «شاید جلال آل احمد از میان همه روشنفکران ایران تنها کسی بود که با بخشهایی از محتویات قیام پانزده خرداد رابطه فکری و ایدئولوژیکی پیدا کرد و در تحقق بعضی از هدفهای آن گام برداشت.» «۸»
روابط امام و جلال آل احمد، به همان دیدار و آن قرابتهای ذهنی و قلبی محدود نبود. هنگامی که ساواک در 1345 به منزل امام ریخت، نامهای را پیدا کرد که در آن، جلال آل احمد از عربستان، و در جریان سفر حج به امام نوشته بود. این نامه، سند محکمی برای ساواک بود که از آن به بعد، جلال بیشتر تحت تعقیب و مراقبت قرار دهد. جلال در این نامه، که در مکه و به تاریخ دقیقِ شنبه، 31 فروردین 1343 (8 ذیالحجه 1383) نوشته شده خطاب به امام مینویسد: «آیتاللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز (!) بودند به سمت بیتالله؛ این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد.» جلال سپس درباره شرایط شیعیان عربستان و برخی وقایعی که در جریان این سفر مشاهده کرده توضیح میدهد. در ادامه نامه، جلال از کتابهای غربزدگی و روشنفکران خود برای امام مینویسد: «دیگر این که [کتاب] «غربزدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفتهاند و نمیبایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضورتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غربزدگی» ناقص چاپ اول آمده.» اما پایانِ نامه که جلال آن را پس از آرزوی موفقیت برای امام، بعدالتحریر نام گذاشته، نشانگر اوج علاقه او به نهضت خمینی (ره) است. جلال بیباک و متهورانه مینویسد: «همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید.»
غلامرضا امامی، نویسنده و از همراهان جلال هم در خاطرهای تعریف میکند که جلال، مراوداتی با امام داشته است. او میگوید: «من قبلا بخشی از ترجمه «تحریر الوسلیه» امام خمینی را که مربوط به احکام امر به معروف و نهی از منکر بود، برای جلال برده بودم. در آن جلسه دیدم جلال میخواند و زیرش خط میکشد و میگوید: «به سید (منظورش امام بود) گفتم آقا! فتوا بدهید خدمات ملی شود. مردم پول آب و برق ندهند، پول قطار ندهند، مفتی سوار قطار شوند. این طوری شاه سقوط میکند.» متوجه شدم که جلال با امام روابطی دارد.» «۹» با وجود آنکه امام تنها یک دیدار یک ربعه با جلال را به یاد میآورد، اما شواهدی هست که سفرهای جلال به قم به یک سفر محدود نمیشده است. «۱۰» افزون بر سفر به قم، جلال یک بار هم قصد داشته در دوران زندان خانگی امام در قیطریه به دیدار ایشان برود. او در این باره مینویسد: «سید خمینی را رها کردهاند و درخانهای در دروس تحت نظر است. امروز صبح رفتم که ببینمش، آژانها راه ندادند. فضاحتی است این ولایت که نگو.» «۱۱» جلال پیش از آزادی امام هم در نامهنگاریهایش با سیمین دانشور –همسرش-، چند بار دیگر از او یاد میکند. او مینویسد که «حضرات روحانیون را تک تک رها کردهاند جز چهار نفر آخری که خمینی رئیسشان است و بیخ ریششان مانده و شایع است که بارها گفتهاند بابا پاشو برو و او نمیرود که چرا گرفتید و چرا آدم کشتید؟» در جای دیگری هم مینویسد که «خمینی... شاه را رسما تحقیر کرده و سرمقاله دیشب اطلاعات در چهار ستون وقف اثبات مسلمان بودن شاه شده.» «۱۲»
مرگ زودهنگام و ناگهانی جلال در 18 شهریور 1348، او را از تماشای به ثمر نشستن کوششهای امام و نهضت تاریخی او محروم کرد. با این حال، هم از یک سو، بخش عمدهای از آمال و آرزوهای او برای جامعه ایرانی محقق شد، و از سوی دیگر، روح آزاده و حقیقتجوی او، نوعی از روشنفکری مستقل و آرمانخواه را برای همیشه در تاریخ روشنفکری ما جاودان کرد. هواداران انگارههای جدایی دین از سیاست یا خرافهخواندن دین و عمل متدینان، با پرسشی بزرگ در برابر این تجربه تاریخی قرار خواهند داشت. جلال ثابت کرد که روشنفکری، میتواند با تکیه بر ارزشهای ایرانی و اسلامی جامعه خود، هم آزاد باشد، و هم مستقل و هیچگاه از آرمانخواهی و اصالتجویی خود شرمگین نباشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
متاسفانه آن دفتری که برای جمع آوری و نشر آثار مرحوم جلال آل احمد توسط همسر و برادرش تشکیل شد، جهت دار کار میکند. کتاب کارنامه سه ساله این روشنفکر را خود این دفتر جمع کرده و ماوع از تجدید چاپ اش شده. این کتاب انگار داستان امروز احوال کشور و حکومت و روشنفکران حال حاضر ایران را توصیف میکند