گروه سیاسی: نفوذ، به نوعی تأثیر و اثرگذاری در امور و مسائل مختلف، معمولاً به ویژگیهایی نظیر اقتدار، اعتماد، استقامت، و داشتن دیدگاه واحد و هماهنگ اشاره دارد. در فرمایشات رهبر معظم انقلاب، اشاره به حفظ این ویژگیها به منظور تأثیرگذاری مثبت و پایدار در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و امور داخلی و خارجی دیده میشود.
به گزارش بولتن نیوز ، رهبر معظم انقلاب در دیدگاه خود به خطرات نفوذ دشمنان در ارکان جمهوری اسلامی اهمیت زیادی میدهند. ایشان تأکید دارند که نفوذ دشمنان میتواند از طریق اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و سایر ارکان، نظام را تضعیف کند. برای مقابله با این خطرات، رهبری اهمیت به حفظ استقلال اقتصادی، افزایش امنیت فرهنگی، ارتقاء هویت اسلامی و افزایش آگاهی جمعی از مسائل کشور میدهد. ایشان بر توجه به اصول انقلاب و ارتقاء نهجالبلاغه در تدابیر و سیاستهای داخلی و خارجی تأکید میکنند تا از نفوذ دشمنان جلوگیری شود.
برخلاف آنچه در فیلمها به نمایش گذاشته میشود، نفوذهای در عالم واقعیت با خطرهای فراوانی روبهرو میشوند که اغلب سرنوشت وحشتناکی در انتظار آنها خواهد بود.
برخی از این نفوذهای یا جاسوسها در تاریخ به عنوان قهرمان معرفی میشوند و برخی دیگر نیز از خود نام بدی برجای میگذارند. البته وجود آنها اجتنابناپذیر است و همواره به فعالیت خود ادامه خواهند داد. زیرا به دست آوردن اطلاعات از طرق مخفی، بخشی جداییناپذیر از سیاستورزی در جهان معاصر شده است. در این گزارش، زندگی ده جاسوس برتر تاریخ را ورق می زنیم. البته در ادامه آن به سراغ برخی چهرههای ایرانی هم خواهیم رفت.
وایولت اسزابویک زن کاملا عادی بود که به یکباره به قهرمانی فوقالعاده در مبارزه علیه نازیها تبدیل شد. وی سال ۱۹۴۱ در لندن با یک افسر فرانسوی با نام اشتین اسزابو ازدواج کرد. همسر وی در جنگ کشته شد. وایولت نیز به همین دلیل در گروه عملیات ویژه ثبتنام کرد. وی که تسلط زیادی بر زبان فرانسوی داشت در تمرینهای مرتبط با خرابکاری و نفوذ آموزش دید. وایولت سال ۱۹۴۴ به عنوان داوطلب وارد شمال فرانسه شد و رهبری یک گروه مقاومت را به عهده گرفت.
هر چند عملیات دوم وی ابتدا با موفقیت همراه بود، اما اسزابو در یک ایست بازرسی نیروهای آلمانی بازداشت شد. او حتی پس از شکنجه شدن نیز به همکاران خود خیانت نکرد و حتی زمانی که در اردوگاه کار اجباری راونزبورخدوران اسارت خود را پشت سر میگذاشت نیز مانع کشته شدن یکی از نیروهای بلژیکی شد. وایولت سرانجام در فوریه ۱۹۴۵ کشته شد.
اگر بتوان گفت در بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۱، جهان در آستانه جنگ اتمی قرار گرفته بود، اولگ پنکفسکی نیز میتواند ادعا کند جاسوسی بوده که توانسته مسیر تاریخ را عوض کند. خانواده پنکفسکی در زمان انقلاب کمونیستی و جنگ داخلی دارای احساسات ضدکمونیستی بود و پدر وی نیز به همین دلیل کشته شد. در مقابل، اولگ تا پیش از پیوستن به بخش جاسوسی ارتش شوروی، توانست به ردههای بالای ارتش دست پیدا کند. وی در ترکیه فعالیت میکرد و حتی با رئیس بخش جاسوسی ارتش نیز رابطه نزدیکی داشت. اما پس از مدتی شرایط پیچیده شد. برخی پنکفسکی را جاسوس میدانستند و برخی دیگر او را عنصر نفوذی کمونیستها تلقی میکردند.
به عنوان مثال، پنکفسکی سال ۱۹۶۰ در مسکو تلاش کرد با نزدیک شدن به دانشجویان آمریکایی با سازمان سیا ارتباط برقرار کند و در سفر خود به لندن، اطلاعاتی را در اختیار سرویسهای جاسوسی لندن قرار داد. این اطلاعات که در خصوص تسلیحات اتمی شوروی بود به کندی، رئیسجمهور وقت آمریکا این جسارت را داد تا در برابر استقرار موشک توسط شوروی در کوبا مقاومت کند.
با این حال، پیتر رایت یکی از افسران بازنشسته MI۵ و نویسنده کتاب «جاسوس کچر» روایت متفاوتی از پنکفسکی مطرح میکند و معتقد است وی فردی نفوذی بوده است. البته آمریکاییها بر این باور بودند که نقشههای ارائه شده از سوی پنکفسکی در خصوص سایتهای پرتاب موشک در کوبا کمک فراوانی به کشف طرحهای شوروی و در نهایت جلوگیری از شروع جنگ اتمی کرده است.
ممکن است شما تا کنون اسم ریچارد سورژ را نشنیده باشید، اما عملیات جاسوسی بسیار مهم وی در ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم از دلایلی است که وی را میتوان در این گزارش معرفی کرد. به باور بسیاری، اقدامات سورژ در تاریخ جاسوسی جهان بینظیر است. وی در آذربایجان متولد شد و دوران نوجوانی و جوانی خود را در آلمان سپری کرد. سورژ در جنگ جهانی اول نیز حضور داشت. با توجه به اینکه وی کمونیست شده بود، آلمان مکان بسیار خطرناکی برای او محسوب میشد.
به همین دلیل به روسیه گریخت و آنجا به عنوان یک جاسوس استخدام شد. سورژ در بریتانیا و آلمان جاسوسی میکرد و برای اقدامات جاسوسی به حزب نازی آلمان پیوست. او سرانجام به شرق آسیا اعزام شد. سورژ کنترل و مدیریت شبکهای از عوامل خبرچین و جاسوس در ژاپن را در اختیار خود داشت. مهمترین عملکرد وی این بود که بر طرحهای آلمان نازی کنترل پیدا کرد. سورژ حتی از طریق همسر سفیر آلمان در توکیو اطلاعاتی در این ارتباط به دست آورده بود.
کشفیات وی بسیار ارزنده بود: کشف پیمان آلمان ـ ژاپن، حمله پرل هاربر و تاریخ حمله هیتلر به شوروی. سورژ این اطلاعات ارزشمند را به مسکو ارسال کرد، هر چند استالین بسیاری از این اطلاعات باارزش را نادیده گرفت. حلقه سورژ با دستگیری وی در اکتبر سال ۱۹۴۱ در هم شکسته شد. پوشش وی در قالب افسران نازی به گونهای بود که حتی دستگیرکنندگانش نیز متقاعد شده بودند او برای ارتش آلمان جاسوسی میکند.
حتی شکنجه نیز نتوانست وی را وادار به افشای اطلاعات خود کند و روسها نیز هر گونه ارتباط با وی را رد میکردند. سورژ سرانجام در هفتم نوامبر ۱۹۴۴ اعدام شد. نکته جالب اینکه وی در کشور خود ناشناخته بود تا اینکه نیکیتا خروشچف، فیلمی از شاهکارهای او تماشا کرد. سرانجام در سال ۱۹۶۴ سورژ مورد تجلیل مقامهای روس قرار گرفت و از او به عنوان یک قهرمان جنگ یاد شد.
والسینگهام یکی از قدرتمندترین و مخوفترین افراد در دوران ملکه الیزابت بود. وی یکی از بنیانگذاران حرفه جاسوسی محسوب میشود. او که در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بود به یک پروتستان متعصب تبدیل شد و زمانی که ملکه مری ـ که یک کاتولیک افراطی بود به سرکوب شدید پروتستانها پرداخت ـ از کشور فرار کرد. با به قدرت رسیدن ملکه الیزابت اول، والسینگهام به کشور بازگشت و به مرور زمان قدرتمند و در نهایت پس از ارتقا در مشاغل دولتی به سمت وزیر خارجه منصوب شد. وی برای رسیدن به اهداف خود از به کارگیری شکنجه و اعدام نیز ابایی نداشت. همچنین او تمایل زیادی به استفاده از عوامل و نیروهای جاسوسی داشت. والسینگهام از بازگشت مجدد کاتولیکها به قدرت واهمه داشت و به همین دلیل در سفارت فرانسه جاسوس گماشته بود.
او بسیار قدرتمند بود و در سراسر اروپا شبکهای از جاسوسان را به کار گرفته بود که البته بیشتر از میان تجار و بازرگانان انگلیسی انتخاب میشدند. یکی از عوامل او به نام آنتونی استندن در محافل کاتولیک نفوذ کرده بود و جاسوسانش به وی خبر داده بودند که اسپانیا در حال برنامهریزی برای حمله به بریتانیاست. به همین دلیل، بریتانیا توانست اسپانیا را شکست دهد. شبکههای جاسوسی والسینگهام بسیار گسترده بودند و البته عملکرد بسیار موفقی نیز داشتند. در حقیقت، شیوهها و سیاستهای وی پایهگذار سرویسهای جاسوسی مدرن محسوب میشود.
همان طور که ریچارد سورژ در پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم تاثیرگذار بود، کلاوس فوشه نیز با انتقال اسرار اتمی به شوروی به جهانیان کمک کرد تا در دوره جنگ سرد از امنیت برخوردار شوند. وی پس از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان به بریتانیا گریخت و مطالعات خود را به عنوان یک فیزیکدان ادامه داد. او تا سال ۱۹۴۱ روی پروژه بمب اتمی بریتانیا کار میکرد و به طور بسیار تصادفی اطلاعات خود را از طریق یکی از اعضای گروه سورژ در اختیار شوروی قرار میداد. فوشه در سال ۱۹۴۳ به پروژه منهتن که پروژه بمب اتمی آمریکا بود، منتقل شد به همین دلیل نیز به اسرار بسیار محرمانه دسترسی داشت؛ اسراری که به طور مستقیم در اختیار مقامهای شوروی قرار میگرفت.
پس از آنکه آمریکا و بریتانیا بعد از پایان جنگ بر سر تسلیحات هستهای با یکدیگر به مشکل برخوردند، فوشه اطلاعات خود را به انگلیسیها انتقال داد. البته وی بنا به دلایل نامعلومی تمام اخبار مربوط به فعالیتهای جاسوسی خود را در اختیار ویلیام اسکاردون مامور MI۵ قرار داد. اطلاعات فوشه در بازداشت و اعدام برخی از مهم ترین جاسوسان اتمی به نامهای جولیوس و اتل روزنبرگ تاثیرگذار بود. فوشه نیز همانند سورژ توانست مسیر تاریخ را عوض کند. وی پس از محاکمهای که تنها یک ساعت و نیم به طول کشید، به ۹ سال زندان محکوم شد و پس از آزاد شدن از زندان به آلمان شرقی رفت. فوشه در آنجا به فعالیت دانشگاهی خود ادامه داد و توانست جوایز متعددی به دست آورد.
آلدریش آمس جاسوس فوقالعادهای بود، اما در عین حال یکی از کمفکرترین آنها نیز محسوب میشد! وی سالانه ۶۰ هزار دلار از سازمان سیا پول دریافت میکرد و این پولها را بسیار علنی به مصرف میرساند. پدر او در سازمان سیا فعالیت داشت و در صرف مشروبات الکلی زیادهروی میکرد. به همین خاطر نیز پیشرفت زیادی در کار خود نداشت. آلدریش به شغل خانوادگی خود ادامه داد و در تعطیلات تابستان به تجربهاندوزی در بزرگترین سازمان جاسوسی جهان پرداخت.
وی در بخشهای سطح پایین فعالیت میکرد تا اینکه تحصیلات آکادمیک راه وی را برای رسیدن به مدارج بالای شغلی باز کرد. آمس با وجود پیشرفت شغلی در برخی موارد دچار اشتباههای فاحشی شد. به عنوان مثال، وی یکبار در متروی نیویورک مدارک مهمی را گم کرد.
وی خود به این موضوع اشاره کرده بود که تنها سعی داشته اطلاعات کمارزشی را در اختیار مقامهای روس قرار دهد، اما ناگهان در دام آنها افتاده است. خیانتهای وی هزینه گزافی برای آمریکاییها در پی داشت و آنها بسیاری از عوامل خود در اروپای شرقی را از دست دادند. مقامهای روس هزینههای زیادیبرای محافظت از آمس متقبل شدند. سیا نیز در دهه ۱۹۹۰ از استخدام عوامل جدید در حوزه شوروی خودداری میکرد. نکته جالب توجه اینکه آمس از دو تست دروغسنج با موفقیت عبور کرده بود. اما سازمان سیا در نهایت و پس از سالها توانست به جاسوسی آمس پی ببرد.
انتخاب یک نفر از میان اعضای این گروه عالیرتبه انگلیسی بسیار سخت است. فعالیتهای این گروه تاثیر زیادی بر آثار جان لی کار، نویسنده رمانهای جاسوسی داشت. البته باید توجه خاصی به آنتونی بلانت داشت که توانست با اقدامات خود به مناصب بالا دست پیدا کند. خیانتها و فعالیتهای جاسوسی این گروه هنگام ظهور نازیها آغاز شد. اعضای این گروه عبارت بودند از: کیم فیلبی، دونالد مک لین، گای بورگس، آنتونی بلانت و البته نفر پنجم که میتوان گفت موفقترین عضو این گروه بود، هر چند هویت این فرد مشخص نیست. اعضای این گروه سرشناس زمانی که در کمبریج مشغول تحصیل بودند به استخدام کا گ ب درآمدند.
البته انتخاب این افراد بسیار هوشمندانه بود. به عنوان مثال، مک لین به عنوان یکی از مقامهای اداره خارجی منصوب شده بود، بورگس در برخی سازمانهای مهم دارای دوستانی بود، بلانت و فیلبی نیز در سازمانهای جاسوسی بریتانیا در حال ترقی و پیشرفت بودند. البته این فیلبی بود که بیشترین آسیب را به منافع ملی بریتانیا وارد کرد، زیرا وی به عنوان رئیس بخش عملیات ضد شوروی سازمان MI۵ انتخاب شده بود. مقامهای شوروی در خصوص استخدام این افراد محتاط بودند. آنها معتقد بودند این چهار جوان کمونیست جاسوس دوجانبه هستند.
البته در نهایت فعالیتهای این شبکه برملا شد. بورگس و مک لین به مسکو متواری شدند. بلانت با تبادل اطلاعات از محاکمه جان سالم به در برد، فیلبی به عنوان روزنامهنگار مشغول به فعالیت شد، بلانت نیز پس از اقرار به فعالیتهای جاسوسی خود توانست در حوزه تاریخ هنر فعالیتهایش را ادامه دهد. نظریه مرد پنجم نتیجه انتشار اسناد شوروی است، هر چند اطلاعات مستندی در این خصوص ارائه نشده است.
اگر میخواهید مکان مناسبی برای مخفی ساختن احساسات و عقاید کمونیستی خود پیدا کنید، به عضویت در آمدن در حزب محافظه کار بریتانیا بهترین راه حل است. این همان کاری است که ماوبی انجام داد. وی هر چند در مجلس عوام عضویت داشت، اما از جای دیگر نیز حقوق دریافت میکرد. در واقع، ماوبی با سرویس جاسوسی نظامی چکسلواکی همکاری میکرد. وی از طریق فعالیت در اتحادیههای تجاری و کارگری توانست وارد عالم سیاست شود.
ماوبی ابتدا به عنوان مشاور فعالیت میکرد، اما در سال ۱۹۵۵ به پارلمان راه یافت. البته وی مدت کوتاهی نیز در دولت بریتانیا حضور داشت. ماوبی به مدت ده سال برای کشور چکسلواکی جاسوسی میکرد و نام مستعارش لاوال بود. او اطلاعاتی درخصوص مسائل مختلف امنیتی و سیاسی به پراگ انتقال میداد و حتی برای طرح پرسش در مجلس نمایندگان پول دریافت میکرد. البته خیانتهای وی آسیب چندانی به منافع بریتانیا وارد نکرده بود.
ماوبی در جاسوسیهای خود بسیار بیدقت بود و در بسیاری از موارد از خود ردپا بر جای میگذاشت. ماهیت ماوبی تا زمان فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد بر ملا نشد و پس از سقوط دولت کمونیستی در چک و انتشار مدارک محرمانه بود که فعالیتهای جاسوسی وی و زندگی دوگانهاش آشکار شد.
مارگارتا گیرترویدا مک لئود با نام اختصاری ماتا هاری دوران کودکی چندان خوبی را پشت سر نگذاشته بود. وی در جوانی با یک افسر ارتش آلمان ازدواج کرد، اما پس از جدا شدن از این افسر آلمانی، به پاریس رفت و در مشاغل مختلفی همچون مدل هنری یا فعالیت در سیرک به زندگی خود ادامه داد. با شروع جنگ جهانی اول، تابعیت آلمانی به وی اجازه میداد تا به آسانی به کشورهای در حال جنگ تردد کند.
البته پیشینه وی موجب بروز دشواریهایی برای ماتا شد. ماتا برای اولین بار سال ۱۹۱۶ در سفر خود به انگلستان دستگیر شد. در آنجا مدعی شد جاسوس فرانسه است. یک سال بعد، سازمان جاسوسی فرانسه سیگنالهای رادیویی را از مبداء برلین رهگیری کرد که از عاملی با عنوان H-۲۱ تجلیل میشد. نیروهای انگلیسی این پیامها را رمزگشایی کردند و فرانسه اعلام کرد ماتا همان H-۲۱ است. شرایط جنگی باعث شدوی متهم به کشته شدن ۵۰ هزار سرباز فرانسوی شود.
البته ماتا بر بیگناهی خود اصرار میکرد، چرا که شواهد خاصی بر ضد وی وجود نداشت. سرانجام او پس از محاکمه در پانزدهم اکتبر ۱۹۱۷ اعدام شد. البته در دهه ۱۹۷۰ ماهیت ماتا منتشر شد. در واقع وی سال ۱۹۱۵ توسط ارتش آلمان استخدام شده بود و با عنوان عامل H-۲۱ فعالیت میکرد.
فردریک فریتز آنچنان از دولت بریتانیا تنفر داشت که در جنگ جهانی اول موجب مرگ لرد کیچنر شد و در جنگ جهانی دوم به ارتش آلمان پیوست. این نفرت به زمان جنگ بوئرها بازمیگردد. وی پس از آنکه متوجه شد خواهرش توسط نیروهای بریتانیایی کشته شده، خانهاش ویران شده و مادرش به یک اردوگاه کار اجباری منتقل شده، تصمیم به انتقام از دولت بریتانیا گرفت. از این رو علیه نیروهای بریتانیایی به مبارزه برخاست و زمانی که دستگیر شد، توانست از زندان فرار کند.
فردریک پس از بازگشت به انگلستان بار دیگر به ارتش بریتانیا پیوست. او با تشکیل یک گروه بیست نفره تلاش کرد دست به اقداماتی در کیپ تاون بزند، اما به دلیل خیانت برخی نیروهایش تنها توانست جان خود را نجات دهد. وی بار دیگر توانست با کندن یک تونل و با استفاده از قاشق یک بار دیگر از زندان فرار کند. اما دوباره دستگیر شد و این بار به برمودا انتقال یافت که البته باز هم از آنجا فرار کرد و به آمریکا رفت. فریتز در این کشور بود که حرفه روزنامهنگاری پیشه کرد.
زمانی که در سال ۱۹۱۴ جنگ میان آلمان و بریتانیا آغاز شد، فریتز به عنوان یک جاسوس فعالیت خود را در ارتش آلمان آغاز کرد. البته وی باز هم دستگیر شد، اما توانست با یک نقشه ماهرانه بار دیگر جان خود را نجات دهد. او به مدت دو سال وانمود میکرد فلج شده است و بهاین ترتیب توانست خود را از زندان نجات دهد. این بار، وی با بازگشت به بریتانیا خود را یک دوک اهل روسیه معرفی کرد و توانست با در اختیار قرار دادن اطلاعات لازم به زیردریاییهای آلمانی ،کیچنر مسئول بدبختیهای خانواده خود را به کام مرگ بفرستد. وی در جنگ جهانی دوم با تشکیل یک حلقه جاسوسی ۳۳ نفره برای نیروهای آلمانی جاسوسی میکرد. در واقع فریتز دلیل تمام این اقدامات را انتقام خود از دولت بریتانیا و ظلمهایی میدانست که در سالهای گذشته بر خانواده او رفته بود.
جریان نفوذ تنها مربوط به امروز نیست و نگاهی به گذشته نه چندان دور و سوابق نفوذیهای دیروز که امروز آشکارا در خدمت اهداف و برنامههای دشمنان ایران هستند، عبرتی است برای کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه خطر نفوذ را جدی نمیگیرند.
نفوذی های سوخته که روزی در ایران به انجام ماموریت اربابان غربی خود با نقاب منافقانه می پرداختند و امروز با روشن شدن چهره اصلی شان به قولی بازگشت به خانه داشتند و خارج نشین شدند. در نظر دارد تا به معرفی برخی از این نفوذی ها بپردازد. خوانندگان محترم می توانند اسامی و زندگی نامه این نفوذی خارج نشین را در ادامه بخوانند:
بیژن صفسری
بیژن صفسری از روزنامهنگاران ضعیف و تازهکاری بوده است که در جریان پروژه جریدهسازی اصلاحطلبان در سالهای 75 تا 84 به این عرصه وارد شد، بدون آنکه تخصص و توان کافی برای چنین کاری را داشته باشد.
مهمترین حضور وی در عرصه مطبوعات کشور به عنوان صاحب امتیاز روزنامه آزاد و سردبیر روزنامه صدای عدالت بوده است.
وی به دنبال تخلف مطبوعاتی و اقدام علیه امنیت ملی کشور مدتی را در زندان گذراند اما در سال 1382 با وساطت رئیس جمهور وقت آزاد شد.
وی بعد از آزادی و پس از مدتی کشور را ترک کرده و به همکاری با رسانههای معاند روی آورد.
وی چندی پیش در مطلبی در رادیو فردا اعتراف کرد که جنبش به اصطلاح سبز شکست خورده و به بن بست رسیده است.
رجبعلی مزروعی (۱۵ مهر ۱۳۳۶، اصفهان) سیاستمدار و اقتصاددان ایرانی است.
علی مزروعی در روستای مارچین متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاه خود و متوسطه را در دبیرستانهای حافظ ابونعیم، نمونه و صائب اصفهان سپری کرده و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۴ در رشته فیزیک دانشگاه اصفهان پذیرفته شد.
مزروعی از اوایل دهه 70 شمسی با آغاز فعالیت در روزنامه سلام تبدیل به عنصر مسئلهدار با نظام شد.
با توقیف و تعطیلی روزنامه سلام در تیرماه ۱۳۷۸، وی با روزنامههای صبح امروز، مشارکت، نوروز، یاس نو، اقبال، وقایع اتفاقیه و سرمایه؛ فعالیتهای مطبوعاتی خود را ادامه داد.
وی در عین حال که از طریق فعالیت در بخش دولتی ارتزاق میکرد و از همین طریق سرمایه قابل توجهی اندوخته است به فعالیت خود در جهت تخریب مبانی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی هم مشغول بود.
مزروعی پس از خرداد 76 و پیروزی دولت اصلاحات به اقدامات ضد انقلابی خود شدت داد و با راهاندازی انجمن صنفی روزنامهنگاران پایگاهی را برای همکاری با محافل بینالمللی مشکوک و وابسته به سرویسهای جاسوسی غرب مهیا کرد.
وی از اوایل سال 84 بنا را بر تخریب ارکان و ماهیت نظام گذاشت. از جمله نکات مطرح درباره مزروعی ارتباطات مشکوک او با محافل بیگانه است.
وی زمانی که در انجمن صنفی روزنامهنگاران فعالیت میکرد با استفاده از امکانات آن سفرهایی به خارج از کشور داشت.
وی پس از فتنه 88 متواری و سپس به صورت غیرقانونی از کشور خارج و سر از بلژیک درآورد.
از او مقالاتی در نشریات و رسانههای زنجیرهای و ضد انقلاب داخل و خارج کشور چون روزآنلاین، اعتماد، یاس نو و گویانیوز منتشر شده است.
وی فروردین ماه 86 به دلیل حضور در آشوبهای خیابانی به 4 سال زندان محکوم شد. داوودیمهاجر که در یک خانواده بیقید نسبت به شعائر اسلامی رشد کرده بود سرانجام پس از خروج از کشور به اصل خود بازگشت و در برنامه ماهوارهای پارازیت کشف حجاب کرد.
فاطمه حقیقتجو در ۸ دی ۱۳۴۷ در جنوب تهران متولد شد.
وی فعال سیاسی و نمایندهٔ اصلاحطلب دوره ششم مجلس شورای اسلامی بود.
او دارای دکترای مشاوره، پژوهشگر و مدرس دانشگاههای تهران و مراکز آموزش عالی فرهنگیان، نایب رئیس انجمن مشاوره ایران، ۱۰ سال سابقه در پستهای امور تربیتی و مشاوره آموزش و پرورش، عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران و دو دوره عضو شورای مرکزی سازمان غیرقانونی دفتر تحکیم وحدت بوده است.
حقیقتجو از جمله نخستین نمایندگان مجلس ششم بود که در جریان استعفای دستهجمعی، استعفایش پذیرفته شد.
حقیقتجو به بهانه تحصیل از کشور خارج شد و به محض ورود با اعطای بورسیه از جانب دولت آمریکا مورد لطف غرب قرار گرفت، در دوران فتنه 88 نقش بارزی برای ایجاد کمپینهای ضد ایرانی ایفا کرد.
علیاصغر رمضانپور در دوره وزارت احمد مسجدجامعی در دوران اصلاحات به عنوان معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران فعالیت میکرد، در حالي كه مراكز اطلاعاتي و امنيتي سوابق سوء نامبرده را مكرراً متذكر شده بودند.
وي همچنين مدتي سردبير روزنامه زنجيرهاي آفتاب امروز بود و مسئولیت رئیس نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران را نیز در کارنامه خود دارد.
وی پس از فرار به انگلستان مانند بسیاری از همقطاران خود به خدمت شبکه بیبیسی درآمد و در حال حاضر در رسانههای بیگانه فارسیزبان، مشغول فعالیت ضد نظام میباشد.
رمضانپور همسر خویش را مجبور به كشف حجاب كرد و تصوير وي را در صفحه فيس بوك خود منتشر كرد كه اين اقدام با اعتراض رسانهها مواجه شد.
مجتبی واحدی در ۵ شهریور ۱۳۴۳ در شهر قم به دنیا آمد و از ۳ سالگی در محله نارمک تهران ساکن شد.
واحدی در دبیرستان علوی تهران تحصیلات دوره متوسطه خود را به پایان رسانید و در رشته مهندسی شیمی گرایش طراحی فرآیندهای نفتی از دانشکده مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف فارغالتحصیل شد.
او در سال ۱۳۶۴ با مریم جعفری ازدواج کرد و دارای یک فرزند به نام عطیه متولد ۱۳۶۹ میباشد.
واحدی بیش از هر چیز دیگری به عنوان مقالهنویس، روزنامهنگار و مشاور ارشد مهدی کروبی شناخته میشود ولی در کارنامه کاری خود معاونت وزارت امور اقتصادی و دارایی را نیز دارد.
وی پس از فتنه 88 از کشور گریخت و از لندن سردبیری آفتاب یزد را ادامه داد.
واحدی در حال حاضر در آمریکا به عنوان سخنگوی ارشد مهدی کروبی با فتنهگران فراری و همچنین اپوزیسیون برانداز و محافل اطلاعاتی و صهیونیست علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکند.
وی بعد از فتنه 88 و بعد از خروج از کشور نظام را مورد تخطئه قرار داد و خط حضرت امام(ره) را نیز نفی کرد.
مسعود بهنود (زاده ۲۸ مرداد ماه ۱۳۲۵ در تهران) نویسنده، روزنامهنگار، بازیگر و فیلمساز ایرانی است.
وی کارش را به عنوان روزنامهنگار از سال ۱۳۴۲ شروع کرد و آثاری در زمینهٔ سیاست و تاریخ معاصر ایران نگاشتهاست.
او دو فرزند با نامهای بامداد بهنود و نیما بهنود - که طراح لباسهای ایرانی است - دارد.
ازجمله فیلمهای او میتوان به حضور او به عنوان بازیگر و نویسنده در فیلم خانه عنکبوت اشاره کرد.
وی در تاریخ ایران همواره از جمله مزدوران نان به نرخ روز خور به شمار میرفته چرا که پیش از انقلاب ارتباط نزدیک با طاغوت و دستگاه جاسوسی پهلوی یعنی ساواک داشت و پس از انقلاب نیز به خدمت اربابان غربی خود درآمد.
بهنود پس از جنگ تحمیلی و زمانی که در ایران به سر میبرد به کرات در مدح و ثنای سردار سازندگی سخنسرایی کرده بود تا بتواند خود را به محافل قدرت نزدیک کند و در دوران اصلاحات نیز با نشریات زنجیرهای همکاری میکرد.
وی از سال 81 از کشور خارج شد و تاکنون با شبکه بیبیسی فارسی همکاری میکند.
بابک داد
بابک داد در سال 76 خبرنگار ستاد انتخاباتی رئیس دولت اصلاحات بود و بعد از آن سفرنامههای او به فرانسه و ایتالیا را در قالب کتابهایی نوشت و به همین دلیل به عنوان کاتب مخصوص رئیس دولت اصلاحات معروف شد.
بابک داد بعد از فتنه 88 در زمره فتنهگران به آشوبگری و تحریک مردم برای تظاهرات خیابانی روی آورد و در معرض دستگیری قرار گرفت که بعد از آن از کشور گریخت.
در حال حاضر وی در سایتهایی مانند گذار، گویا، رادیو زمانه، رادیو فردا و صدای آمریکا فعالیت دارد.
مهمترین ویژگی وی در فضای رسانهای، مهارت در فحاشی و هتاکی است.
اغلب نوشتههای این فرد حاوی مضامین موهن و ضد اسلامی، ضد نظام، ولایت فقیه و فرهنگ ایرانی است.
اکبر گنجی متولد نازیآباد تهران است که در این محله با سعید حجاریان و عباس عبدی آشنا شد.
در دوران انقلاب از فعالین خیابانی بود که به دلیل مطالعات پراکنده در آثار مختلف گروههای چپ و اسلامی سازشکار و غربگرا یا التقاطی در بیثباتی کامل فکری فرو رفت.
وی در ابتدای پیروزی انقلاب از افرادی بوده که زنان بدحجاب را در خیابانها مورد ضرب و شتم قرار میداده و به این دلیل به اکبر پونز معروف است.
وی که در اوایل تأسیس سپاه عضو این نهاد مقدس شده بود به دلیل مخالفت با امام و جنگ و تمرد در شرایط جنگی به مجازات شدیدی محکوم شد که با وساطت منتظری این مجازات منتفی و وی از سپاه اخراج شد.
گنجی مدتی در دهه 60 رابط فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بوده و با اعضای نهاد اطلاعات نخستوزیری از جمله سعید حجاریان رابطه داشت. گنجی در اوایل دهه 70 به حلقه کیان پیوست تا در این حلقه به شخصیسازی دین و مبارزه با مذهب و اسلام مشغول شود.
در خرداد 76 گنجی فعالیت شدید مطبوعاتی را با مطبوعات جریان موسوم به اصلاحات آغاز کرد.
گنجی در جریان رویدادهای پس از خرداد 76 به اتهامزنی علیه نظام اسلامی و حوزههای علمیه ادامه داد و پیش از دستگیری و محاکمه در آذر 79 در کنفرانس ننگین برلین حضور یافت.
گنجی پس از بازگشت و با شکایت دادستانی در نهایت به 6 سال حبس محکوم و در زندان مواضع وی رادیکالتر گردید.
گنجی در زندان با استفاده از رانت نظام انواع اهانتها به جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب روا داشت.
گنجی در زندان با حمله به اسلام از جمهوری تمام عیار یا جمهوری سکولار حمایت کرد. وی پس از پایان دوره محکومیت به خارج از کشور رفته و تاکنون بازنگشته است.
در طول مدتی که وی در اروپا و آمریکا بود جایزههایی از نهادهای مختلف غربی دریافت کرد.
گنجی در مقالات قرآن محمدی(ص) قرآن را کلام انسان دانست و در مقالاتی دیگر وجود مقدس امام زمان را منکر و در مقالات بعدی خود از لواط و همجنسگرایی حمایت کرد!
گنجی در فتنه 88 عضو حلقه فکری جنبش به اصطلاح سبز بود. با این حال وی بعدها اعتراف کرد که در انتخابات تقلب نشده است.
مهرانگیز کار از جمله حقوقدانان و فعالان سیاسی است که سابقه حضور در کنفرانس برلین همراه افرادی همچون گنجی و لاهیجی را دارد.
وی بعد از بازگشت به ایران روانه زندان شد و سپس به بهانه درمان بیماری به خارج از کشور مهاجرت کرد.
عمده فعالیت مهرانگیز کار معطوف به مباحث حقوقی و به ویژه مسائل زنان است و در این محدوده وی مواضع فمینیستی تندی حتی در حد تجویز و ترویج همجنسگرایی اتخاذ نموده است.
پس از فتنه 88 این فرد صراحتاً علیه مبانی دینی و شرعی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی روحیه و هویت فرهنگی مردم ایران دیدگاههایش را مطرح کرد.
نوشابه امیری
نوشابه امیری فعالیت خود را قبل از انقلاب با روزنامهنگاری، دوبلوری و گویندگی آغاز کرد.
وی که از فعالان مطبوعات جریان موسوم به اصلاحات بود به محض خروج از کشور توسط احسان نراقی جهت انجام کارهای فرهنگی به کار گرفته شد و سپس به همکاری با رسانههای اپوزیسیون و مخصوصاً نشریه الکترونیکی روز آنلاین روی آورد.
هزینه رسانه روز آنلاین توسط فرح کریمی و در چهارچوب حمایت از اپوزیسیون و ساماندهی بخش رسانهای براندازی نرم تامین میشود.
پس از فتنه 88 امیری به همراه همسر و دیگر روزنامهنگاران فراری با تمام توان علیه نظام جمهوری اسلامی قلم زد و مکرراً به اعتقادات اسلامی مردم ایران اهانت کرد.
چند روز پس از فاجعه هشتم شهریور سال 60، مرحوم آیت الله ربانی املشی (دادستان کل کشور) در 18 شهریورماه عامل انفجار دفتر نخست وزیری را که به شهادت شهیدان رجایی و باهنر منجر شد، در یک پیام تلویزیونی معرفی کرد:
«عامل انفجار نخست وزیری شخصی به نام مسعود کشمیری، دبیر شورای امنیت بوده است. این شخص بمبی در کیف خود جاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون این که هیچ کس به او ظنین شود و هیچ کس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمی کرده و... خیلی عادی بوده که کیفش را دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند و از آنجایی که منشی جلسه هم بوده، کنار مرحوم رجایی و شهید باهنر بنشیند؛ و این کار را کرده و کیف خود را هم کنار آن ها قرار داده و طوری تنظیم کرده بود که انفجار، اولین بار، این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد... خود او هم رفتاری معمولی داشته است؛ گاهی بیرون می رفته، داخل می شده، با این و آن صحبت می کرده است؛ می رفته است چیزی از بیرون می آورده و گاهی چای می داده است. در بین یکی از این مواقعی که رفت و آمد می کرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته؛ و در همان موقع این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. و کشمیری فرار کرد و هم اکنون نیز متواری است و زنده است؛ مگر این که سازمان منافقین از آنجایی که ببیند او شاید وجودش برایشان مضر باشد. وی را از بین برده باشند.»
بعدها آشکار شد که مسعود کشمیری در اوایل انقلاب، از هواداران گروهک منافقین بوده است؛ البته بعدها موقعیت روشن تری در گروهک پیدا کرده و (به گفته یکی از دوستانش) دارای اسم رمز «مجیب» بوده است. برخی افراد بعد از انتشار خبر نقش وی در انفجار نخست وزیری، شهادت دادند که او را در راهپیمایی های منافقین پس از پیروزی انقلاب و یا دفتر گروهک دیده بوده اند. حتی فردی گزارش داد که وی را قبلا در دفتر مسعود رجوی دیده بود. بعد از انفجار دفتر نخست وزیری، از بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات و اسناد طبقه بندی شده کشف شد.
بر مبنای اطلاعات پراکنده ای که در مطبوعات و برخی کتب منتشر شده است، خانواده کشمیری که اصالتا از اهالی کرمانشاه بوده اند، دارای وضعیت فرهنگی و اخلاقی نامناسبی بوده اند. پدرش، سعید کشمیری، دارای سوء شهرت بود و در خانواده خود قیود اخلاقی را رعایت نمی کرد که پس از انقلاب به انگلستان رفت. برادر کشمیری نیز ساکن شهر منچستر انگلستان بود. برادر زن (و پسردایی) کشمیری به نام ابوالفضل دلنواز کاندیدای گروهک منافقین برای نمایندگی مجلس از اسلام آباد غرب بود. همسر کشمیری که دختر دایی اش بود به نام مینو دلنواز، هم زمان با انفجار نخست وزیری، توسط عوامل گروهک از محل سکونت خود به خانه تیمی انتقال داده شد و از طریق مرز زمینی عراق یا ترکیه به خارج از کشور گریخت. پدر مسعود بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلیس فوت و دفن شد.
در کتاب خاطرات حجت الاسلام ری شهری اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در مورد کشمیری چنین آمده است:
این انفجار توسط کشمیری یکی از نفوذی های منافقین (ابتدا) در کمیته اطلاعات اداره دوم ارتش انجام گرفت. این کمیته... مسؤولیت آن با آقای مهندس محمد رضوی (محمد کاظم پیرورضوی) بود، شماری از نیروهای معروف سیاسی و اطلاعات کنونی با این کمیته همکاری نزدیک داشتند. در این مجموعه که از نیروهای انقلاب تشکیل می شد، دست کم منافقین دو نفوذی داشتند: یکی همین شخص یعنی کشمیری و دیگر جواد قدیری، که بعد از انفجار نخست وزیری به خارج گریختند... آقای رضوی خیلی مورد اعتماد مرحوم شهید رجایی بود. اینجانب نیز تا آنجا که در رابطه با پرونده هایی که از آن کمیته به دادگاه (انقلاب ارتش) ارجاع می شد، با ایشان ارتباط داشتم، او را فرد صالح و متدینی می شناختم. اما اعتماد ایشان به عنصری مانند کشمیری خطرساز شد... آقای رضوی آن قدر به کشمیری اعتقاد داشت که حتی پس از انفجار نخست وزیری در پاسخ به سؤال تلفنی اینجانب در این باره می گفت: «من هنوز باور نکرده ام که کشمیری در این جریان نقش داشته باشد...» کشمیری ماموریت خود را برای خیانتکاران منافق چنان ماهرانه انجام داد که در شورای امنیت شرکت می کرد و معروف بود که گاه آقای رجایی پشت سر او (که مقید به نماز اول وقت بود!) نماز می خواند!
یکی از کسانی که مدتی با کشمیری همکار بوده است نقل کرده که وی به شدت متظاهر به آداب و اخلاق اسلامی بود و بسیاری اوقات هم وانمود می کرد که روزه است. به یکی از دوستان اداری خود گفته بود چرا می گویی جمعه ها می روم کوه؟ بگو می روم نماز جمعه. من خودم جمعه ها در منزل سیم تلفن را می کشم تا اگر کسی از همکاران یا مسؤولان اداری زنگ زد، تصور کند که من در نماز جمعه هستم. یا این که مثلا در جیب خود دو عدد خودکار می گذاشت و تظاهر می کرد یکی از آن ها شخصی و دیگری اداری است و نمی خواست برای امور شخصی از خودکار بیت المال استفاده کند. همکاران او در کمیته اداره دوم و نخست وزیری تأکید می کردند که وی به اصطلاح خیلی جانماز آب می کشید و در ظاهر خود را بسیار مذهبی و معتقد نشان می داد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
خوشبختانه برخی شون در این دوره ی انتخابات مجلس رد صلاحیت شدند.