به گزارش بولتن نیوز به نقل از خراسان، تاریخ را باید گنجینه عبرتها بدانیم؛ عبرتهایی که میتواند در طراحی و ترسیم مسیرها و راهبردهای جدید، نقشی کلیدی و محوری داشته باشد؛ به قول مرحوم ملکالشعرای بهار، «گذشته، پایه و بنیان حال و آینده است». سرمایه عبرتهای تاریخی، گاه محصول هزینههای سنگین و غیرقابل جبرانی است که پدران ما، ناخواسته آن را پرداختهاند تا نسلهای آینده را از ابتلا به چالشها و ضررهای مشابه، مصون نگه دارند. 70 سال پیش در چنین روزی، بالاخره تلاشهای چند ساله و جنگ ترکیبی استعمار کهنه و نو علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت، اسباب سقوط دولت ملّی و بازگشت عصر دیکتاتوری را فراهم کرد؛ عصری که مهم ترین شاخص آن، تسلط دوباره غرب و به خصوص آمریکا و انگلیس، بر منابع و ثروتهای ملی ایرانیان بود. کودتای 28 مرداد سال 1332، در شرایطی به حیات نهضت و دستاوردهای آن پایان داد که اوضاع سیاسی داخل کشور، در پی تشنجها و درگیریهای متعدد، سخت آشفته و ابر بدبینی و سوءظن بر سر کشور سایه انداخته بود؛ دیگر از همراهی و همسویی جامعه در رویدادهایی مانند قیام 30 تیر، نشانی دیده نمیشد و ساختار سیاسی کشور، از فقدان همبستگی رنج میبرد. این وضعیت، علاوه بر رویکردهای ناصواب برخی از فعالان نهضت و تلاش برای نادیده گرفتن قانون از سوی تعدادی دیگر، ریشه در براندازی هدفمندی داشت که از سوی نهادهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس برنامهریزی شده بود. به طور خلاصه، آنچه در کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد، وابسته به یک عامل واحد نبود و باید آن را برایند عوامل متعددی بدانیم که در ادامه، به برخی از آن ها، به مثابه درسی سازنده برای روزگار خودمان، خواهیم پرداخت:
نخست - نادیده گرفتن جریان نفوذ: یکی از مهم ترین عواملی که کار را برای کودتاچیان تسهیل کرد، نادیده گرفتن جریان نفوذ از سوی دولت دکتر مصدق بود. جمع زیادی از دستاندرکاران و عوامل ایرانی کودتا، کسانی بودند که در این دولت و در مناصب کلیدی حضور داشتند. فضلا... زاهدی، مجری و نخستوزیر کودتا، برای مدتها وزیر کشور دولت دکتر مصدق بود. در میان حلقه اطرافیان نخستوزیر، جریان نفوذ حضور قدرتمندی داشت و او کم و بیش این موضوع را میدانست، اما به هر دلیل، مانع از تداوم فعالیت آن ها نشد و به انحای مختلف، از کنار اقدامات خائنانه آن ها، بیتفاوت عبور کرد.
دوم – اعتماد به بیگانگان: بسیاری از پژوهشگران، اعتماد دکتر مصدق را به آمریکاییها، بزرگ ترین اشتباه سیاسی وی میدانند. او با وجود سابقه و تجربه طولانی در حوزه فعالیتهای سیاسی، در رفتاری که باید آن را در خوشبینانهترین وضعیت، غفلت بدانیم، به وعدههای آمریکاییها دل خوش کرد و با وجود آن که میدانست در جهانِ پس از جنگ جهانی دوم، میان واشنگتن و لندن، به دلیل منافع مشترک، روابط مستحکم و پیوستهای ایجاد شده است، کوشید از یک طرف قدرت، برای عقب راندن طرف دیگر استفاده کند و در این مسیر، از تکاپوهای دیپلماتیک بهره ببرد. غافل از این که آن چه کاخ سفید تعقیب میکرد، منافع بود، نه روابط و چون منافع آمریکا در ارتباط با بریتانیا، بسیار فربهتر از حجم منافع آمریکا در ارتباط با ایران و دولت مصدق بود، آمریکاییها در تقابل میان این دو، مصدق را وانهادند و به انگلیسیها روی خوش نشان دادند.
سوم – غفلت از جنگ رسانهها: کودتای 28 مرداد، حاصل یک جنگ ترکیبی همهجانبه علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت بود (در این باره میتوانید به مقاله صفحه 6 امروز مراجعه کنید). بخشی از این جنگ ترکیبی، به سوءاستفاده از قدرت و نفوذ رسانه معطوف میشد. از همان آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت، دشمنان نهضت، جنگ رسانهای را به صورتی کارآمد به کار انداختند و با سوءاستفاده از فضای باز و تقریباً بدون محدودیتی که در این دوره به وجود آمده بود، بذر ناامیدی، سوءظن و گاه بیتفاوتی نسبت به اقدامات دولت و آرمانهای نهضت را در دل مخاطبان پاشیدند. برای تقویت این جنگ گسترده، شبکههای ویژه اطلاعاتی، مانند «شبکه بدامن» به کار افتاد و خبرهای دروغ و بی پایه، فضای رسانهای کشور را مسموم و آماده وقوع کودتا کرد.
چهارم – پایبند نبودن به ساختارهای قانونی: دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر برکشیده نهضت ملی شدن صنعت نفت که دست بر قضا حقوقدانی تحصیل کرده بود، ظاهراً به بهانه اجرای سریع برنامهها و تقابل با هجمههای احتمالی و این که مجلس، همخوانی لازم را با دولت ندارد، دست به اقدامات و مطالبههای فراقانونی زد. او به عنوان فردی آشنا با مبانی حقوق و نیز، سیاستمدار کهنهکار عصر مشروطه، به خوبی میدانست که نادیده گرفتن اصل تفکیک قوا و آسیب رساندن به استقلال قوای سهگانه، میتواند تبعات جبرانناپذیری داشته باشد؛ اما با بیاعتنایی به چنین مسئله مهمی و مطالبه اختیارات قانونگذاری ششماهه برای نخستوزیر و بعداً انحلال مجلس شورای ملی، عملاً حفرههایی قابل اتکا برای دشمنان نهضت به وجود آورد و سنگینترین ضربات از محل همین حفرهها به نهضت وارد شد.
پنجم – بیتفاوتی به اندرزهای خیرخواهان: یکی از نکات عبرتآموز در بررسی تاریخی کودتای 28 مرداد، نادیده گرفتن سخن ناصحانی است که با اِشراف بر شرایط و آگاهی از اقدامات دشمن، به دنبال جلوگیری از وارد آمدن خسارت بودند، اما به فریادهای آن ها وقعی گذارده نشد. افزون بر آیتا... سیدابوالقاسم کاشانی که با وجود اختلافات پیشآمده، به عنوان خیرخواه نهضت و در راستای تلاش برای حفظ آن، برای دکتر مصدق پیام فرستاد و درباره قریبالوقوع بودن کودتا به وی هشدار داد، افرادی از اطرافیان شخصِ دکتر مصدق، مانند دکتر غلامحسین صدیقی نیز، درباره خطر عدول وی از قانون و تلاش برای عبور از آن با بهانه رسیدن سریع به هدف، هشدار دادند، اما دکتر مصدق، با هر منطق و دلیلی، به این هشدارها وقعی ننهاد و شد آن چه که نباید میشد.
نویسنده : جواد نوائیان رودسری
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com