به گزارش بولتن نیوز به نقل از وطن امروز، ثمانه اکوان: تاکنون درباره نقش و سهم ایالات متحده در تاثیرگذاری بر تصمیم پوتین برای حمله به اوکراین مطالب زیادی گفته و نوشته شده است. ایالات متحده در این زمینه، از نظر بسیاری از تحلیلگران بینالمللی، نقش اصلی را در آغاز جنگ در اوکراین داشته است. تلاشهای روسیه برای رسیدن به اجماع و مذاکره با آمریکا جهت عضو نشدن اوکراین در ناتو یا اتحادیه اروپایی، تاثیر زیادی روی دولت بایدن نداشت و در نهایت کار را به حمله نظامی به این کشور کشاند. با این وجود تا به حال از نقش اروپا در این زمینه صحبت زیادی به میان نیامده است. ۳ کشور اروپایی یعنی انگلستان، فرانسه و آلمان هر کدام تاثیرگذاری خاص خود را در آغاز این جنگ داشتهاند و حالا هم با ادامه همان سیاستهای پیشین، اجازه رسیدن به آتشبس و توافق بین مسکو و کییف را نمیدهند.
در روزهایی که مطبوعات جهان در حال بررسی تبعات جنگ اوکراین در یک سالگی آن هستند، برخی رسانهها نیز هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از بیاحتیاطیها و سیاستهای اشتباه غرب در مقابل روسیه نیز میگویند و معتقدند اگر سیاستهای اروپا در مقابل روسیه، با احتیاط بیشتری پیش میرفت و اروپا تا این حد وابسته و دنبالهرو بیچون و چرای آمریکا نبود، امکان داشت روابط روسیه با اتحادیه اروپایی به نحو دیگری پیش برود.
روزنامه انگلیسی گاردین در این باره گزارش جالبی دارد و معتقد است اروپا نیز بدون توجه به فلسفه سیاستهای روسیه در مقابل این اتحادیه و ماجرای اوکراین، زمینه برای آغاز این جنگ را فراهم کرده است. سوال اصلی در این گزارش این است: چرا روسیه در همان سالهای قبل یعنی در سالهای ابتدایی قرن حاضر یا حتی سال ۲۰۱۴ که کریمه را از خاک اوکراین جدا کرد، به کل اوکراین حمله نکرد و عملیات نظامی گستردهای را علیه این کشور به راه نینداخت؟ مساله جالب توجه این است: برخی رسانههای روسی نیز به این سوال توجه ویژه دارند و از رهبران این کشور انتقاد کردهاند که چرا سالها پیش و زودتر به اوکراین حمله نظامی نکردند. این رسانهها خاطر نشان کردهاند سال ۲۰۱۴ که ارتش اوکراین در ضعیفترین وضعیت خود بود یا حتی بعد از حادثه اودسا که طرفداران روسیه در در این منطقه به دست نیروهای دولتی کشته شدند، بهانه خوبی در دست مسکو قرار داشت که به اوکراین حمله نظامی کند اما این کار را انجام نداد.
تحلیلگر گاردین بر این عقیده است سیاستهای روسیه در قبال اوکراین را باید به ۲ بخش سیاستهای اعمالی در دهه ۹۰ میلادی و دهه ابتدایی ۲۰۰۰ و سیاستهای بعد از سال ۲۰۱۴ تقسیمبندی کرد. اواخر دهه ۹۰ میلادی و پس از آن، هسته اصلی سیاست خارجی مسکو در قبال اوکراین، تاکید و نشان دادن اختلافات میان اروپا و آمریکا درباره کشورهای حوزه اروپای شرقی بویژه اوکراین بود. مسکو همچنین تلاش داشت شریکی محترم، قابل اعتماد و مقتدر برای اروپاییها باشد و آنها را وادارد به قدرت او احترام بگذارند. برای پوتین کاملا مشخص بود درگیر شدن با اروپا بر سر اوکراین، اتحادیه اروپایی و بویژه کشورهای حوزه غرب اروپا را به آغوش آمریکا میاندازد و باعث انزوای روسیه میشود، آن هم در شرایطی که روسها خود را جدای از اروپا نمیدانند. این مساله را میتوان در سخنرانیهای پیشین پوتین نیز بخوبی مشاهده کرد. او سال ۲۰۱۲ در مقالهای در سایت مسکونیوز نوشت: «روسیه بخشی جدانشدنی و اصلی از اروپای بزرگ و تمدن اروپایی است. شهروندان ما خود را اروپایی میدانند». اینکه این احساس در مردم روسیه در شرایط فعلی و بعد از رویارویی مستقیم غرب با مسکو بویژه مطرح شدن ابعاد تحریمهای اقتصادی اروپا علیه این کشور، در چه وضعیتی قرار دارد، نیازمند کار کارشناسی و افکارسنجی جدید است. با این حال به نظر میرسد آنقدر که مردم روسیه خود را اروپایی میدانستند، در اروپای غربی، مسؤولان سیاست خارجی اتحادیه اروپایی، آنها را اروپایی نمیدانستند. در ابتدای شکلگیری جنگ در اوکراین بسیاری از مطبوعات اروپایی نوشتند روسیه با آغاز جنگ در اوکراین «خوی آسیایی خود را نشان داد»؛ جملهای که میخواست به جامعه جهانی بفهماند «روسیه دیگر عضوی از تمدن اروپایی نیست» یا شاید «اصلا جزئی از این تمدن نبوده است».
حالا دیگر روسیه از نظر اروپا، یک کشور در حوزه اوراسیاست که به همسایه اروپایی خود حمله کرده است! اما این تبلیغات جنگی، نمیتواند مانع بررسی این مساله باشد: چرا کشوری که تمدن خود را اروپایی میداند، تا به این حد از دست باقی اروپاییان عصبانی میشود که به یکی دیگر از کشورهای این منطقه با تمدن اروپایی حمله نظامی کند. روسیه دهه ۹۰ میلادی قصد داشت با یکسان خواندن تمدن خود با اروپا، خود را جزئی از آنها بداند و در نهایت با افزودن بر پیوندهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود با کشورهای حوزه اروپای غربی، آنها را با ایجاد وابستگی متقابل، به سمت خود متمایل کرده و از آمریکا و سیاستهای ضدروسیاش جدا کند.
این سیاستها تا سال ۲۰۱۴، دنبال شد. تلاش روسیه برای امضای معاهده امنیتی بین روسیه و اتحادیه اروپایی نشان از پیگیری همین سیاست داشت. از سال ۱۹۹۹ که پوتین بر سر کار آمد تا سال ۲۰۱۴، سیاست روسیه به همین منوال پیش رفت اما با ناامیدیهای زیادی روبهرو شد، چرا که اروپا به بازی در این پازل تن نمیداد و همچنان سعی داشت پیرو و دنبالهرو آمریکا در این مساله باشد. پوتین در ابتدای دهه ۲۰۱۰ میلادی، پیشنهاد «معاهده امنیت اروپایی» را با اروپاییان مطرح کرد؛ معاهدهای که باعث باقی ماندن ناتو در مرزهای خود و عدم گسترش آن به شرق میشد و در عین حال اوکراین را به عنوان سرزمین حائل بین ناتو و روسیه به صورت سرزمینی بیطرف در این مناقشه حفظ میکرد. آنطور که روزنامه انگلیسی گاردین گزارش داده، در همان زمان نیز کشورهای اروپای غربی حتی تظاهر به اینکه این معاهده را مد نظر قرار داده و به آن فکر میکنند نیز نکردند و آن را جدی نگرفتند. سال ۲۰۱۴، اروپاییان باز هم بر سر کریمه هشدارهایی جدی به روسیه دادند و مسکو برای اینکه روابط خود با اروپا را دچار مشکلات جدی نکند، با «توافق مینسک ۲» موافقت کرد. در مقابل، آلمان نیز تعهد داد به اوکراین سلاح نفرستد و فرانسه نیز به شکلگیری این توافق کمک بزرگی کرد. سال ۲۰۱۶، با روی کار آمدن ترامپ، امید روسها برای اینکه اروپا دیگر تابع آمریکا نباشد، تا حد زیادی تقویت شد. روابط با روسیه در این دوران به درجه بهتری رسید و قراردادهایی مانند خط لوله نورداستریم ۱ و ۲ با وجود همه کارشکنیهای آمریکا، به اجرایی شدن نزدیک شد. در این زمان، آمریکاییها کار را به ارائه امتیازات به اوکراین برای مقابله با روسیه کشاندند. کییف که حالا محور اصلی بحران در سیاستهای داخلی آمریکا نیز شده بود، تلاش کرد از این فرصت نهایت استفاده را برده و به خرید سلاح از آمریکا بپردازد. در آن زمان ترامپ متهم به استفاده از قدرت و ارتباطات خود با رئیسجمهور اوکراین جهت پروندهسازی علیه بایدن شد؛ اتهاماتی که تا همین زمان هم محور بسیاری از اختلافات بین ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه است اما کمک بسیار بزرگی به زلنسکی کرد که همچنان در قدرت باقی مانده و به رویارویی با روسیه بپردازد. عدم ارسال کمکهای نظامی و مالی به اوکراین در زمان ترامپ، به تشویق پیاپی بایدن برای مقابله کییف با روسیه تبدیل شد و در نهایت اوکراین را به زمین نبرد نیابتی و انتقامجویانه حزب دموکرات از روسیه تبدیل کرد؛ حزبی که همچنان بر این فرضیه تاکید میورزد که ترامپ را روسها بر سر کار آوردهاند و مسکو باید به دلیل مداخله در انتخابات سال ۲۰۱۶ تنبیه شود.
از ابتدای ۲۰۲۰ که سال روی کار آمدن دولت دموکرات در آمریکا بود و تلاشها برای پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپایی، به یکباره به تلاش برای پیوستن به ناتو تبدیل شد، مذاکرات و درخواستهای پیاپی از سوی روسیه به دولت بایدن منتقل شد تا جلوی پیشرفت ناتو به شرق گرفته شود. در نهایت وندی شرمن، مذاکرهکننده ارشد دولت بایدن در سیاست خارجی در اجلاسی که با روسها در ژنو داشت، تاکید کرد ایالات متحده در این باره نمیتواند کاری انجام دهد و آمریکا بر سر امنیت خود با هیچ کشوری مذاکره نمیکند.
در ادامه اما مسکو متوجه شد همراهی ظاهری فرانسه و آلمان با توافق مینسک ۲، در واقع نقشه اروپاییان برای خرید زمان به نفع اوکراین بود تا بعد از مدتی با سلاحهای پیشرفتهتر و آموزشهای نظامی قدرتمندتری به دنبال بازپسگیری منطقه خودمختار دونباس و یا حتی شبهجزیره کریمه باشد. سران اروپا سال ۲۰۱۵، یعنی دقیقا یک سال بعد از توافق مینسک ۲، از اهداف اصلی خود در این باره پرده برداشتند.
روزنامه گاردین در گزارش خود از این مسائل، از تلاشهای پوتین برای تبدیل اوکراین به منطقه حائل میان روسیه و ناتو، با عنوان تلاش مسکو برای اختلافافکنی بین اروپا و آمریکا یاد میکند اما جزئیات این تلاشها نشان میدهد مسکو تا چه حد به دنبال جلوگیری از وقوع حمله نظامی در این باره بوده است. در این باره اشاره شده است در همان روزهایی که آمریکا روسیه را به داشتن نقشه برای حمله نظامی به اوکراین متهم میکرد، پوتین در تماسهای تلفنی طولانیمدت با امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه بارها از او خواسته بود تلاش کند معاهدهای مبنی بر بیطرفی اوکراین را به تصویب همه طرفهای درگیر برساند. مکرون اما به اذعان رسانههای آمریکایی، هیچ قدرتی در این خصوص نداشت و پس از مدتی با آغاز جنگ، حتی تلاشهای او برای مذاکره در روزهای ابتدایی درگیری با استقبال دولت بایدن مواجه نشد. رسانههای آمریکایی نیز مکرون را متهم میکردند به دنبال ریاست فرانسه بر اتحادیه اروپایی در سال ۲۰۲۱ میلادی، به دنبال خودنمایی بیشتر در عرصه بینالمللی است تا سرپوشی بر ضعفهای داخلی دولت خود بگذارد. پس از مدتی با شعلهور شدن آتش جنگ، دیگر مکرون نیز به دنبالهروی از آمریکا رو آورد و هیچ تلاشی برای آغاز مذاکرات آتشبس از خود نشان نداد.
آلمان نیز با تاخیری قابل توجه همین رویکرد را در پیش گرفت. وقتی نقطه وابستگی آلمان به گاز روسیه با تحریمهای آمریکا و بعد از آن، هدف قرار داده شدن خط لوله نورداستریم، از بین رفت، آلمان نیز ترجیح داد تابع دولت بایدن باشد و با وجود همه نگرانیها، دست به ارسال گسترده سلاحهای نظامی به اوکراین بزند. تحلیلهایی که بر پایه تحقیقات خبرنگاران آمریکایی نشان میدهد هدف قرار دادن خط لوله نورداستریم توسط آمریکا انجام شده بود تا اروپا را از وابستگی به گاز روسیه به صورت دفعتی و یکباره رها کند، دقیقا بر همین رویکرد تاکید دارد.
گاردین اما در این باره مینویسد: «همه این مراحل و دورههای مختلف رویارویی غرب با روسیه در مساله اوکراین، پوتین را به این نتیجه رساند که نمیتواند به هیچکدام از رهبران اروپایی اعتماد کند و کشورهای غربی همه به صورت کامل در برابر روسیه خصمانه رفتار میکنند».
* پایان روند شکلگیری جبهه غرب در مقابل روسیه
از این مرحله به بعد، دیگر آمریکا و اروپا تفاوتی در نظر پوتین یا دولت او ندارند. هر ۲ به صورت یک بلوک نظامی در برابر او ایستادهاند و مذاکره یا توافق یا هر نوع قراردادی با آنها به نظر بینتیجه میآید. بر همین اساس است که پوتین رسما به اجرای معاهده «استارت نو» با آمریکا که از دهه ۹۰ میلادی، مذاکرات مربوط به آن با پیچیدگی و سختی زیادی دنبال شده بود، پایان داد و اعلام کرد برای بازرسی آمریکا از تاسیسات هستهایاش - آن هم در زمانی که آمریکا خود یک طرف این جنگ به حساب میآید- اعتمادی ندارد.
او البته راه برای بهتر شدن روابط را همچنان باز نگه داشته و اعلام کرده است به صورت کامل از این معاهده بیرون نمیآید و تنها اجرای آن را تعلیق کرده است اما به نظر نمیرسد آمریکا تمایلی برای حفظ این معاهده داشته باشد. پوتین حالا غرب را به عنوان بسته کامل «اروپا/ آمریکا» میبیند و درباره مسائل هستهای نیز معتقد است معاهده استارت نو باید شامل انگلستان و فرانسه نیز باشد، زیرا اروپا و آمریکا از یکدیگر جدا نیستند و هر ۲ در جبهه واحد مقابله با روسیه قرار دارند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com