گروه دین و اندیشه-حجتالاسلام محسن قنبریان طی یادداشتی نوشت: ادعا: در نپذیرفتن ضیم (ننگ) و مقاومت در مقابل حکومت یزید، "نه گفتن" سیدالشهدا(ع) منوط به رأی و نظر مردم نیست.
اما در پذیرفتن حاکمیت آنها و حکومت جایگزینِ یزیدِ نامشروع، منوط به خواست عمومی آنهاست.
سه سند برای مرحله دعوت کوفه
1⃣ نامه به نائبش مسلم بن عقیل:
"ان رایتَ الناسَ مُجتَمعینَ علی بیعتی فَعَجِّل لی بالخبر حتی اَعمَل علی حسبِ ذلک"۱
اگر دیدی همه مردم بر بیعت با من مجتمع اند در خبر دادنم عجله کن تا براساس آن عمل کنم.
به گزارش بولتن نیوز، در "نه گفتن" به یزید منتظر اهل کوفه نمانده، نه گفته و از مدینه خارج و الان در مکه بر همان "نه" است. اما برای حاکم کوفه شدن (که در نامه ها نوشته بودند: امامی نداریم و منتظر شماییم)، "اجتماع مردم بر بیعت" را شرط می کند.
2⃣ احتجاج با عبدالله بن زبیر در مکه:
"اَتَتنِی بیعهُ اربَعینَ الفاً یَحلِفونَ لی بالطَّلاقِ و العِتاقِ من اهل الکوفه"۲
به من بیعت ۴۰هزار کوفی (با نامه) رسیده که قسم به طلاق و عتاق خورده اند!
این قبل از ارسال مسلم(ع) است. ۴۰هزار نفر با نامه های متعدد بیعت کرده اند؛ اما باز مسلم را فرستاده تا "رایت الناس مجتمعین" را گزارش دهد. این نباید صرفاً از ترس بیعت شکنی تحلیل شود؛ بلکه برای تحقق بیعت حداکثری و آزادانه چنین می کند.
نکته دیگر تعبیر "یحلفون بالطلاق و العتاق" است که جا دارد ما شیعیان در احتجاج سر دستش بگیریم! "حلف به طلاق و عتاق"، نوعی سوگند بود که کسی می گفت چنین کاری می کنم(مثلا حسین(ع) را یاری می کنم)، اگر نکردم زنم طلاق و برده ام آزاد! این سوگند دیگر صیغه طلاق و عتاق(آزاد کردن) نمی خواست!
عجیب اینکه بنظر ائمه(ع) و بالتبع فقهای شیعه این سوگند باطل است و اینگونه زن مطلقه و برده آزاد نمیشود؛ اما اهل سنت آنرا صحیح دانسته اند. فقه رایج کوفه همان فقه خلفای قبل بود (شیعیان عقیدتی و احکامی اکثریت نبودند ولو شیعه سیاسی زیاد بود). حالا اباعبدالله(ع) در احتجاج با ابن زبیر آنرا -که بنظر او درست است- به رخ می کشد که ۴۰هزار بیعت با حلف به طلاق و عتاق دارم!
3⃣ نامه ی حضرت به اهل کوفه پس از آن نامه ها( و حلف به طلاق ها) همزمان با فرستادن مسلم(ع):
"فَاِن کَتبَ اِلَیَّ: اَنَّه قد اَجمَعَ رَایُ مَلَئِکُم و ذَوی الفَضلِ و الحِجَی منکم عَلی ما قَدِمَت عَلیَّ به رُسُلُکُم و قَرَاتُ فی کُتُبِکُم اَقدِمُ علیکُم وَشیکاً ان شاءالله"۳
اگر مسلم به من نوشت: که بزرگان و فرزانگان و شایستگانتان اجماع دارند بر همان چیزی که نمایندگانتان نزد من گفتند و در نامه هایتان نوشته بود؛ آنگاه اقدام کرده به زودی سمت شما می آیم ان شاء الله.
نکته در این شرطیه است: فان کتب الیَّ... اقدم علیکم؛ یعنی اگر مسلم خبر از اجماعتان داد می آیم و الا نمی آیم!
بدون خواست و بیعت اکثری مردم، خود را حاکم کوفه نمی کند. متاسفانه همه اینها صرفاً سیاسی تحلیل میشود که چون اهلبیت از بیعت شکنی آنها در خوف بوده اند، اینها برای راستی آزمایی است. همین هم که باشد باز بیعت عمومی شرط شده است.
نکته بعد تفاوت تعبیر سند ۳ با سند ۱ است:
- سند ۱: ان رایت الناس مجتمعین...
- سند۳: انه قد اجمع رایُ ملئکم و ذوی الفضل...
اجماع و اجتماع همه مردم، یا بزرگان و نخبگان؟!!
به لحاظ فقهی و علمی، دومی طریق برای اولی است. یعنی اصالت برای رای و نظر همه مردم است(سند۱) اما آنچه از این رای همگانی کشف می کند، در نظام عشیره ای سابق، رای بزرگان و شیوخ و شایستگان قبایل بود(سند۳).
به تعبیر دیگر راه های کشف نظر عمومی و همگانی مردم در قرن ها، مصادیق متعدد می پذیرد: در نظام قبیله گی، نظر شیوخ و شایستگان _که به نوعی نمایندگی مردم قبیله در امور مهم (جنگ و صلح، طلاق و ازدواج و دیه، بیعت و...) بودند_ مصداق و طریق بود؛ در نظام شهروندی _که دیگر مناسبات خونی و قبیله گی نیست_ صندوق رای، مصداق و طریق کشف رای همگانی شده است.
نکته دیگر اینکه خواست و رجوع به آراء مردم شرط است اما کافی نیست. حاکم غیر از رضایت مردم باید رضایت الهی هم داشته باشد(همین فرق مردمسالاری دینی با غربی است) یعنی اگر حاکم نامشروع را همه مردم هم بخواهند، او حاکم مشروع نمیشود. لذا در همین نامه حضرت در جمله بعد می نویسد: "فَلَعَمری ما الامامُ الا العاملُ بالکتاب، و الآخذُ بالقسط و الدائنُ بالحقِّ و الحابسُ نفسه علی ذات الله"
به جانم سوگند امام نیست الا کسی که عمل کننده به قرآن، عدالت گستر، دیندار حقیقی و وقف کننده خودش در راه خدا باشد.
این دو عنصر برای حاکم (معیارهای الهی + خواست همگانی مردم) سوغات انقلاب اسلامی برای دنیای جدید بود و در بیانات امام و رهبر انقلاب و متفکران صدر انقلاب موج می زند.
به شدت باید بر این مهم مراقبت و نظارت کن.
این شروط حاکم شدن است اما سیدالشهدا در ذلت ناپذیری و مقاومت در مقابل خواست یزید تنها هم بماند نه می گوید. بین ایندو نباید خلط کرد.
(ظرائف و نکات بیشتر در فایل صوتی بود که متاسفانه دچار نقص فنی شده است و قابل استفاده نیست/ این موضوع و تعقیب آن در سایر سخنان حضرت و بقیه مراحل نهضت حسینی را برای #محرم به #مبلغین پیشنهاد می کنیم)
............................................
۱. الفتوح ج۵ص۵۳/ مقتل خوارزمی ج۱ص۱۹۶
۲.تاریخ ابن عساکر ص۱۹۴ ح۲۴۹
۳.الارشاد ص۳۸۰و۳۸۱
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
اگر فرضا حتی کوفیان به امام حسین علیه السلام وفادار می ماندند و قیام می کردند مگر گوفه یعنی همه کشور اسلامی بزرگ آن روز؟ شام و مصر و حجاز و بصره و.. آدم نبودند؟
مگر همه آنها در بیعت یزید نبودند؟
پس کجای اینکار امام حسین علیه السلام به دموکراسی مربوط است؟
دقیقا بر عکس، امام فقط دنبال افرادکافی و شیعه خالص برای قیام است و اگر فراهم شد قیام می کند. اصلا هم مهم نیست که این عده اقلیت باشند.
عده ای مثل شما با همین تعابیر از پذیرش بیعت مردم با امام علی علیه السلام هم می خواهند دموکراسی بتراشند.
آن زمانی که حضرت علی علیه السلام شبها حضرت زهرا را سوار استری می کرد و در خانه یک یک انصار می رفت و از آنها برای قیام دعوت می کرد قدرت پرست بود؟ آیا وقتی چهل نفر شبانه با او بیعت کردند که فردا با سر تراشیده و شمشیر برهنه هنگام ظهر در آستانه مسجد حاضر شوند و علیه .....قیام کنند قدرت پرست بود؟ درست است که جز سلمان و مقداد و ابوذر کسی نیامد و عمار هم بعد از ظهر آمد، اما اگر آمده بودند قیام نمی کرد؟ درست برعکس. حضرت علی مکلف به تشکیل حکومت بود از طرف خدا. منتهی ابزارش اقلیتی کافی از مردم بودند.
مردمی از جنس مالک اشتر که آمدند و بعد ماجرای قتل عثمان بیعت کردند.
برای همین حضرت علی علیه السلام فرمود لولا حضور الحاضر و نگفت لولا حضور الحضار. یعنی شیعیان پای کار آمده اند ولو اقلیت هستند. اما برای قیام و حکومت کافی هستند.
والا مگر مگر کل قاتلان عثمان و اصلا کل مردم مدینه چند درصد چمعیت کل مسلمانان بودند؟
پس نتیجه می گیریم بر خلاف حرف تو دموکراسی جایی در اسلام ندارد و همینکه شیعیان خالص کافی برای قیام جمع شود امام قیام می کند. کما اینکه امام صادق علیه السلام به مضمون گفت اگر من 17 شیعه داشتم واجب بود قیام کنم و یا خود ضرت مهدی با 313 نفر شیعه خالص (+ حداکثر ا صدهزار نفر در سایر روایت از اهل حق) علیه کل حکومتهای دنیا قیام می کند.
اساسا حکومت دین حکومت اقلیت مومن بر اکثریت کافر و منافق است. چرا که طبق متن صریح قرآن، اکثریت هیچ گاه ایمان نمی آورند.