گروه اقتصادی - همت قلی زاده کارشناس و پژوهشگر مسائل اقتصادی نوشت: بررسی برنامه های توسعه پنجساله پنجم و ششم حاوی درس های مهمی برای برنامه ریزان کشور است. علت این امر را شاید بتوان بطور خلاصه، به ماهیت بحران زایی این برنامه ها و درگیری همزمان آنها برای حل بحران ها یکی پس از دیگری مرتبط دانست.
به گزارش بولتن نیوز، برنامه های خودبحران زا، که توانسته اند نرخ رشد اقتصاد کشور را به نصف رقم میانگین بلندمدت کشور تنزل بدهند. میانگین نرخ رشد اقتصادی قبل از این دو برنامه در حدود ۴% بوده که با اجرای این دو برنامه، این میانگین بلندمدت به حدود ۲% کاهش یافته است. اغلب پژوهشگران و کارشناسان از آمار و ارقام کلان اقتصاد ایران آگاهی دارند بنابراین، بجای پرداختن به آنها، مستقیما دو سئوال مطرح می شود که در قالب پاسخ به آنها سعی خواهد شد چرایی عدم توفیق این دو برنامه ها تبیین شود. این دو سئوال که می توان آن را مادر همه سئوال های خرد و کلان دانست به شرح ذیل است:
۱) چه اتفاقاتی در کشور در پس این برنامه ها رخ داده اند که امروزه برنامه ریزان را دائما مشغول رفع بحران های مختلف یکی پس از دیگری کرده است؟
۲) آیا همه شکست برنامه های توسعه پنجم و ششم را باید به تحریم های هسته ای گره زد؟
اگر با دقت به نوشته های اقتصادی دهه پایانی قرن ۱۴ هجری شمسی نگاه شود می توان همه گفتمان های اقتصادی را در این دو سئوال جمع کرد. با پاسخ کوتاه به سئوال دوم، که یک سئوال عام تلقی می شود سعی خواهد شد از طریق پاسخ وسیع به سئوال اول، دلایل بی نتیجه ماندن دو برنامه توسعه مورد نظر تبیین شود. بررسی ها نشان داده است که میزان تحقق برنامه های توسعه اول تا پنجم اقتصادی در بهترین و خوشبینانه ترین حالت به ۳۰% هم نرسیده است، همین نتیجه، اساسا سئوال دوم را کان لم یکن می کند. البته، پرسشی دیگر به ظاهر ساده اما کاملا درست هم مطرح است که پاسخ به آن نیز همانند استدلال نخست، وزن پرداختن به تحریم را کم اهمیت می کند. براستی اگر تحریم، به زعم عده ای دلیل اصلی شکست برنامه های اقتصادی اخیر باشد، چرا شاخص ها و نماگرهای اقتصادی یک کشور تحریمی بدتر از چند کشور جنگ زده جلوه می کند؟ بررسی ارزش پول ملی، نرخ تورم و ... کشورهای جنگ زده در دو دهه اخیر، مثالهای واقعی و متقنی برای این مساله هست که موجب می شود به طور کلی، سئوال دوم بعنوان سئوال فرعی تلقی شده و بجای دور خود گشتن، باید به همان سئوال اول، که تنها سئوال کلیدی است به درستی پاسخ داده شود، چه آنکه حتی اگر کشور، گرفتار تحریم های ظالمانه هم نمی بود، در بهترین حالت میزان تحقق برنامه ها به ۳۰% هم نمی رسید که این رقم هم، برای خوب قلمداد کردن یک برنامه، به هیچ عنوان نمره قابل قبولی نمی باشد.
پس چه اتفاقی در داخل کشور در پس دو برنامه توسعه اخیر رخ داده که مدیران ارشد کشور در اغلب اوقات گرفتار حل بحران های اقتصادی یکی پس از دیگری شده اند؟
قبل از آنکه تحلیل جامعی برای پاسخ به این سئوال جهانشمول ارائه شود به دو اتفاق اساسی بطور صریح اشاره می شود و سعی خواهد شد پاسخ اساسی ارائه شود. این دو اتفاق، که تاکنون به اهمیت و شأن موضوع به آن پرداخته نشده است عبارتند از:
الف) انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور
ب) قانون هدفمندسازی یارانه ها
اگر به مقالات اقتصادی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۴ توجه شود فارغ از جزئیات مسائل، کشور همیشه بصورت کم و بیش با دو مشکل اساسی مواجه بوده که عبارتند از:
۱- ناکارآمدی دولتی ۲- کیفیت اداره بانک مرکزی (نگارنده تعمّدا از واژه ی استقلال بانک مرکزی استفاده نکرده چون واژه ای مبهم است!)
پس از سال ۱۳۸۶ دو مشکل هم به آنها اضافه می شود. بنابراین، باید دقیق تر دید چه فرآیندی و چه نهادهایی برنامه ها را با چه مکانیسمی تنظیم کرده اند و چگونه ماجرای بیماری هلندی نفت به بیماری ایرانی نفتی تبدیل شده است! انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور و تصویب قانون هدفمندسازی یارانه ها تقریبا در یک زمان رخ داده است که هر کدام تبعات پیچیده ای از خود بجای گذاشته است. اینکه، نرخ رشد اقتصادی کشور نه در دهه پایانی قرن ۱۴، که در ۱۵ سال پایانی این قرن، نزدیک به صفر درصد است را باید در این دو اتفاق مهم جستجو کرد و هر اتفاق یا سیاست اقتصادی دیگر را می توان ذیل و یا معلول این دو اتفاق تحلیل کرد. از آنجا که انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور تآثیرات پیچیده تر و عمیق تری از خود بجای گذاشته است ماجرای بیماری نفتی ایران که در قالب مناقشه یارانه پنهان، بارها توسط نگارنده به چالش کشیده شده و تقریبا این اشتباه سیاستی نه در اسناد، که در اذهان و خفا مقبول افتاده، با نگاه مهندسی به مسائل اقتصادی، موجب شده روغن موتور اقتصاد ایران به دانه های ماسه ای در موتور تبدیل و بجای تسهیل اقتصادی، موجبات تخریب اقتصادی شده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com