گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:حسادت یکی از زشتترین و قبیحترین خصلتهایی است که در هر جامعهای دیده میشود
به گزارش بولتن نیوز، وجود حسادت در آدمي نشانه هایی دارد که هر کس مي تواند با بررسی خويش پی ببرد که آيا به بيماری حسادت مبتلاست يا نه.
بله حسادت بیماریست...
نشانه هایی که ذکر مي شود هرکدام به تنهایی تنها نشانه قطعی حسد نيست و مردمانی که حسود نيستند نيز دارای بعضی از اين صفات می باشند پس اگر نمونه ای از آن ها در کسی ديده شد نبايد حکم کرد که او حسود است.
بلکه ذکر اين نشانه ها برای خود انسان است که هرگاه يکی از آنها را درخود يافت خويشتن را تحت مطالعه قرار دهد که آيا بدين بيماری گرفتار شده است يا نه.
۱- انتقاد شديد
يکي از نشانه های حسود آن است که در انتقاد شديد است و بدگویی مي کند و هميشه خرده گيریهای او از مقداری که شايسته است افزون است، بلکه بزرگ ترين علت بدگویی حسد است. گاهی حسود با سکوت خود از کسی بدگویی مي کند چنانچه اگر در حضورش از کسی بدگویی شد او با سکوتش بدگويان را تاييد می کند. بدگویی های حسودان نيز با توجه به وضعی که دارند مختلف می باشد.
۲- تملق در حضور
دسته ای در حضورمتملق و چاپلوسند.امام صادق(ع)فرمودند: لقمان به فرزند خود گفت: حسود سه نشانه دارد پشت سر بدگویی مي کند، درحضور تملق می گويد و در مصيبت شماتت می کند.
۳- بی شرمی
اين دسته از افراد درحضور بدگویی کرده و سخنان ناهنجار می گويند. بی جهت آبروی بندگان خدا را بردن و نسبت به مردمی شريف بی احترامی روا داشتن جز بی شرمی چيز ديگری نيست.
اينان گاهي به صورت شوخی واستهزا و متلک گفتن مقصود خود را انجام می دهند.
۴- کوتاهي درتعريف
اين دسته از افراد در ستودن دارندگان فضيلت کوتاهی مي کند. زماني که سخن از پاکان و پرهيزکاران به ميان
می آيد حسود لب فرو مي بندد و از ستايش آنان خودداری مي کند. اگر حسود مجبور شود کسی را بستايد به تعبير معروف کم مي گذارد؛ يعنی اگر مورد از لحاظ مدح شايسته ده باشد حسود بيش از يک نمی گويد. ستودن بيش تر از شايستگی تملق است وکمتر از شايستگی ناتوانی در سخن يا حسد است.
۵- شماتت در مصيبت
شماتت در مصيبت شادمانی کردن از حادثه ناگواری است که برای کسی رخ دهد. حسود در اين هنگام شادمان
می شود زيرا به مقصود خود، که رنج ديگران است، رسيده است و همين معنی را قرآن درباره حسد اهل کتاب نسبت به مسلمانان بيان می کند: "اگر به شما زيانی برسد آنان خشنود می شوند".
۶- ناراحتي ازخوشی ديگران
نشانی ديگر حسود آن است که از ديدن خوشی، راحتی، زيبایی، ثروت و عظمت ديگران ناراحت می شود و بيشتر اوقاتش صرف غصه خوردن از موفقيت ديگران مي باشد. اين سخن که چرا فلان کس چيزی دارد ورد زبان حسود است. حسود هرچند زندگی راحتي داشته باشد و سعادتمند وخوشبخت باشد ولی از آسايش ديگری افسرده خواهد شد. پس ثروتمندان و صاحبان مقامات عالی نپدارند که حسد در آنان نيست بلکه اگر در آنان حسدی باشد بيشتر و شديدتر و شوم تر است.
پیامبر اکرم(ص) در این باره میفرماید:«خداوند به موسی بن عمران فرمود: مبادا بر مردم حسد بری، درباره آنچه من به آنها دادهام از فضل خودم. چشمانت را به دنبال آن دراز مکن و دل خود را به دنبال آن روانه مساز، زیرا آنکه حسد برد نعمت مرا بد داشته و از آن قسمتی که میان بندههایم کردم، جلو گرفته و هر که چنین باشد من از او نیستم او هم از من نیست».
امام جعفر صادق(ع) نیز در رابطه با حسد فرموده است: «اصول الکُفر ثَلاثَه؛ الحرص و الاستکبار و الحسد؛ اساس کفر سه چیز است؛ حرص، تکبر و حسد». همچنین، حضرت امام علی(ع) در این رابطه فرموده است: «بخیلان و حسودان لایق مصاحبت و همنشینی نیستند و همین در وصف حاسدان بس است که حق تعالی فرموده است: «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ؛ و از شر [هر] حسود آنگاه که حسد ورزد»، (فلق/۵)، پس از شر حاسدان و بخیلان پناه به رب جلیل بریم و بخل نکنیم و حسد بر کسی نبریم که اول گناهی که در آسمان و زمین کرده شد، حسد و بخل بود که شیطان در آسمان به آدم(ع) حسد برد و به لعنت خدا گرفتار شد».
همچنین در آیه ۱۹ سوره بقره فرمودند: «أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ؛ یا چون [کسانىکه در معرض] رگبارى از آسمان که در آن تاریکیها و رعد و برقى است [قرار گرفتهاند] از [نهیب] آذرخش [و] بیم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهایشان نهند ولى خدا بر کافران احاطه دارد».
ضمنا در آیه ۵۹ سوره نساء در رابطه با حسادت فرمایش فرمودند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا؛ اى کسانىکه ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هرگاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است».
در آیه ۱۲۰ سوره آلعمران آمده است: «إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ؛ اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال مىکند و اگر به شما گزندى رسد بدان شاد مىشوند و اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید نیرنگشان هیچ زیانى به شما نمىرساند یقیناً خداوند به آنچه مىکنند احاطه دارد».
همچنین در آیه ۳۲ سوره نساء در رابطه با حسادت آمده است: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا؛ و زنهار آنچه را خداوند به [سبب] آن بعضى از شما را بر بعضى [دیگر] برترى داده آرزو مکنید براى مردان از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهاى است و براى زنان [نیز] از آنچه [به اختیار] کسب کردهاند بهرهاى است و از فضل خدا درخواست کنید که خدا به هر چیزى داناست».
همچنین خداوند در آیه پنجم سوره یوسف میفرماید: «قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ؛ [یعقوب] گفت اى پسرک من خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مىاندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است» به حسادت اشاره دارد.
همسایه حسود
نقل است: در زمان یکی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خرید. از روز اولی که او را خرید، مانند یک غلام با او رفتار نمی کرد، بلکه مانند یک آقا با او رفتار می کرد. بهترین غذاها را به او می داد، بهترین لباسها را برایش می خرید، وسائل آسایش او را فراهم می کرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می کرد. غلام می دید که اربابش همیشه در فکر است، همیشه ناراحت است. بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد.
یک شب ارباب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت: من حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم، ولی می دانی برای چه اینهمه خدمت به تو کردم؟ فقط برای یک تقاضا، اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد، و بیش از این هم به تو می دهم ولی اگر این کار را انجام ندهی من از تو راضی نیستم. غلام گفت: هر چه تو بگوئی اطاعت می کنم، تو ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی. گفت: نه، باید قول قطعی بدهی، می ترسم اگر پیشنهاد کنم، قبول نکنی. گفت: هر چه می خواهی پیشنهاد کنی بگو، تا من بگویم " بله ". وقتی کاملا قول گرفت گفت: پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور می دهم، سر مرا از بیخ ببری. گفت: آخر چنین چیزی نمی شود. گفت: خیر، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی. نیمه شب غلام را بیدار کرد، کارد تیزی به او داد، و با هم به پشت بام یکی از همسایه ها رفتند. در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت: همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت می خواهد برو.
بی شک هر که خود را تزکیه کرد رستگار شد. و بی گمان آن که خود را بیالود، محروم گشت»
غلام گفت: برای چه؟ گفت: برای اینکه من این همسایه را نمی توانم ببینم. مردن برای من از زندگی بهتر است. ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد می سوزم، می خواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند. اگر چنین چیزی شود، من راحت شده ام. راحتی من فقط برای این است که می دانم اگر اینجا کشته شوم، فردا می گویند جنازه اش در پشت بام رقیبش پیدا شده، پس حتما رقیبش او را کشته است، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام می کنند و مقصود من حاصل می شود! غلام گفت: حال که تو چنین آدم احمقی هستی، چرا من این کار را نکنم؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی. سر او را برید، کیسه پول را هم برداشت و رفت.
خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند، ولی همه می گفتند اگر او قاتل باشد، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمی کند. پس قضیه چیست؟ معمائی شده بود. وجدان غلام او را راحت نگذاشت، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت: من به تقاضای خودش او را کشتم. او آنچنان در حسد می سوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح می داد. وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند. این یک حقیقتی است که واقعا انسان به " بیماری حسد " بیمار می شود.
قرآن کریم می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا » ؛ بی شک هر که خود را تزکیه کرد رستگار شد. و بی گمان آن که خود را بیالود، محروم گشت» (سوره شمس، آیه ۹ و ۱۰)
اولین برنامه قرآن تهذیب نفس است، تزکیه نفس است، پاکیزه کردن روان از بیماری ها، عقده ها، تاریکی ها، ناراحتی ها، انحراف ها و بلکه از مسخ شدن هاست.
حکایت گلستان سعدی درباره حسادت
گویند؛ سرهنگی پسری داشت، که در کاخ برادر سلطان، مشغول خدمت بود. با او ملاقات کردم، مشاهده هوش و عقل نیرومند و سرشاری دارد، و در همان زمان خردسالی، آثار بزرگی در چهره اش دیده میشود:
بالای سرش ز هوشمندی می تافت ستاره بلندی
این پسر هوشمند مورد دقت سلطان قرار گرفت، زیرا دارای جمال و کمال بود که خردمندان گفته اند: «توانگری به هنر هست نه به مال، بزرگی به عقل هست نه به سال.»
مقام او در نزد شاه، موجب شد، آشنایان و اطرافیان، نسبت به او حسادت ورزیدند، و وی را به خیانتکاری اتهام زدند، و در کشتن او تلاش بی فایده نمودند، ولی آنجا که یار، مهربان هست، سخن چینی دشمن چه اثری دارد؟
شاه از آن سرهنگ زاده پرسید: «چرا با تو آن همه ي دشمنی میکنند؟»
سرهنگ زاده گفت: زیرا من در سایه دولت تو همه ي را خشنود کردن مگر حسودان راکه راضی نمیشوند مگر این که نعمتی که در من هست نابود گردد:
توانم آن که نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در هست
بمیر تا برهی اي حسود کین رنجی هست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
شوربختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبیند به روز شب پره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه؟
راست خواهی هزار چشم چنان
کور، بهتر که آفتاب سیاه
«بنابراین نباید از گزند حسودان هراس داشت، زیرا اگر شب پره لیاقت دیدار خورشید ندارد، از رونق بازار خورشید کاسته نخواهد شد»
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺣﺴﺎﺩﺕ
ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻡ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻌﺘﺼﻢ ﻋﺒﺎﺳﻰ ﺷﺨﺼﻰ ﺍﺯ ﺍﺩﺑﺎﺀ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺍﻭ ﺷﺪ. ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺘﻬﺎﻯ ﺍﻭ ﻣﻌﺘﺼﻢ ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻮﺷﻮﻗﺖ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺩﺭ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﺍﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﺪﻳﻤﺎﻥ ( ﻫﻤﺪﻡ، ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ) ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﺷﻮﺩ.
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻧﺪﻣﺎﺀ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻳﻦ ﺍﺩﻳﺐ ﺣﺴﺪ ﻭﺭﺯﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺟﺎﻯ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﺩ.
ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻘﻰ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﺩ.
ﺭﻭﺯﻯ ﻭﻗﺖ ﻇﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﺩﻳﺐ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﺶ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ ﻛﻤﻰ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ، ﺍﻭ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ.
ﻣﻮﻗﻊ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺳﻴﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺩﻳﺐ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺭﺍک ﺳﻴﺮ ﺯﻳﺎﺩ ﺧﻮﺭﺩ. ﻭﻗﺖ ﻋﺼﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﺩﻳﺐ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ نمک ﭘﺮﻭﺭﺩه ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﻳﻦ ﺳﺮ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺩﻳﺐ ﻛﻪ ﻧﺪﻳﻢ ﺷﻤﺎ ﺷﺪه ﺩﺭ ﭘﻨﻬﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺑﻮﻯ ﺩﻫﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﺁﺷﻔﺘﻪ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻛﺮﺩ.
ﺍﺩﻳﺐ ﭼﻮﻥ ﺳﻴﺮ ﺧﻮﺭﺩه ﺑﻮﺩ ﻛﻤﻰ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺩﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻛﻪ ﺣﺮﻑ ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ. ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﻧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﮔﺰﺍﺭﺍﻧﺶ ﻛﻪ ﺣﺎﻣﻞ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﺰﻧﺪ.
ﻧﺪﻳﻢ ﺣﺴﻮﺩ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﻃﺎﻕ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﺯﻭﺩ ﺍﺩﻳﺐ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻜﺘﻮﺑﻰ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺧﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺎﻝ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺑﻪ ﻭﻯ ﺩﻫﻨﺪ. ﺣﺴﺪﺵ ﺯﻳﺎﺩﺗﺮ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺗﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺯﺣﻤﺖ ﺧﻠﺎﺹ ﻣﻰ ﺩﻫﻢ ﻭ ﺩﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﻫﻢ ﺍﻳﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﺪه، ﺍﻭ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﺮﺩ.
ﻧﺪﻳﻢ ﺣﺴﻮﺩ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﻣﻞ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﺩ.
ﻣﺪﺗﻰ ﺑﻌﺪ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺳﺆﺍﻝ ﻛﺮﺩ ﺍﺩﻳﺐ ﻣﺎ ﻛﺠﺎﺳﺖ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪه ﺍﻳﻢ.
ﺍﺣﻀﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: ﺗﺮﺍ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﻋﺎﻣﻞ ﻧﺪﺍﺩﻯ؟
ﻗﻀﻴﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ.
ﺧﻠﻴﻔﻪ ﮔﻔﺖ: ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ، ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ، ﺑﮕﻮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻧﺪﻳﻢ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻰ: ﺑﻮﻯ ﺩﻫﻦ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺫﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ.
ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻧﺰﺩ ﻣﺎ ﺁﻣﺪﻯ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﻧﺸﺴﺘﻰ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻰ؟
ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﻧﺪﻳﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺳﻴﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺭﺍﻧﻴﺪ، ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺑﻮﻯ ﺩﻫﺎﻧﻢ ﺧﻠﻴﻔﻪ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﻳﺪ.
ﺧﻠﻴﻔﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻛﺒﺮ.
ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﺪﻳﻢ ﻭ ﻗﺘﻞ ﺣﺎﺳﺪ ﻭ ﺯﻧﺪه ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺤﺴﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺣﻀﺎﺭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﻴﺮﺕ ﺷﺪﻧﺪ.
کتاب یکصد موضوع پانصد داستان ، بخش حسد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
جناب آقای روحانی محترم به جای پرداختن به نشانه حسادت بهتر است به چرایی وجود و یا بروز عدم عدالت خصوصا در بخش آموزش و اقتصاد و بهرمندی از انواع مسائل مطرحه بپردازید!
سخن بسیار است به حرمت لباستان خیلی مختصر و فهرستی عرض کردم و الباقی بماند و بگذریم.!
که پدر ما رو درآورده
خدا اهلش کنه
علت حسادت قابیل به هابیل
خداوند در سورۀ مائده می فرماید: «لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لَأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ» سبب این درگیری بین دو فرزند حضرت آدم (ع) چه بوده است؟ در برخی از تفاسیر اهل سنت آمده است که این درگیری به خاطر زن بوده...
داستان هابیل و قابیل؛ پسران آدم (ع) از جمله داستان های معروف در نزد پیروان ادیان الهی است. این داستان در تورات و قرآن کریم ذکر شده
آنچه را که از آیات قرآن در سبب قتل هابیل توسط برادرش به دست می آید،
این است که
منشأ آن حسد بوده است...
قرآن نیز به موضوع قرباني كردن اشاره دارد
از جمله آیاتی که به داستان این دو برادر پرداخته این چنین است: «هنگامى که هر دو نفر با انجام کار نیکى به پروردگار تقرّب جستند، پس از یکى پذیرفته شد، و از دیگرى پذیرفته نشد. [برادرى که عملش پذیرفته نشد از روى حسد و خودخواهى به برادرش] گفت: بىتردید تو را مىکشم. [او] گفت: خدا فقط از پرهیزکاران مىپذیرد
مسلماً اگر تو براى کشتن من دستت را دراز کنى، من براى کشتن تو دستم را دراز نمىکنم
زیرا از خدا پروردگار جهانیان مىترسم
از آن جا که این داستان درس ها و عبرت های بسیاری دارد؛ لذا مورد اهمیت بسیار قرار گرفته است...
آنچه در قرآن آمده این است که آن دو برای خداوند قربانی کردند، اما در این که این قربانی ها چه بوده و آنها از کجا فهمیده اند که قربانی شان مورد قبول خداوند قرا گرفته یا نه، قرآن کریم چیزی در این باره نمی گوید.
ولی در روایات این مسئله بیان شده است:
«همانا حضرت آدم (ع) به هابیل و قابیل (فرزندانش) دستور داد (دستوری که از جانب خداوند بود) که برای خداوند قربانی کنند. از آن جا که هابیل چوپان و صاحب گوسفند بود و قابیل صاحب زراعت، پس هابیل یکی از بهترین گوسفندانش را قربانی کرد و قابیل قسمتی از زراعت نامرغوبش را برای تقرب به خداوند اختصاص داد.
در نهایت قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل قبول نشد و این همان کلام الهي است که فرمود:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِ ...
قربانی که مورد قبول خداوند قرار گرفت، آن چیزی بود که آتش آن را در بر گرفت...
سپس ابلیس به قابیل گفت: قربانی هابیل قبول شد و قربانی تو قبول نشد و اگر تو او را رها کنی؛ از او نسلی به وجود خواهد بود که بر جدشان هابیل افتخار می کنند و می گویند ما فرزندان کسی هستیم که قربانی او قبول شد.
پس او را بکش
خیلی ممنون حاج آقا
این حسادت الان تو محل کار مصیبتی شده که همکارا همه برای هم میزنن
حسود هرگز نیاسود!
چرا بعضی ها چشم دیدن خوشبختی دیگران را ندارند؟
همیشه هستند آدم هایی که چیزهایی بیشتر از ما داشته باشند و همیشه دلیلی وجود دارد که باعث حسادت ما بشود.
وقتی حسود می شویم، بدجنس هم می شویم و دلمان می خواهد چیزهایی بهتری را که یک نفر دیگر دارد، از او بگیرند و به ما بدهند. ولی چون چنین چیزی اصلاً شدنی نیست، ما از آن آدم بدمان می آید، شاید هم متنفر بشویم و دلمان را پر می کنیم از نفرین و دعاهای بد. آن وقت هی لجمان می گیرد؛ هی حرص می خوریم و هی عذاب می کشیم. شاید این هم از کلک های شیطان است که آدم را به جان خودش می اندازد. انگار آدم با دست خودش، خودش را آتش می زند.
وقتی حسودی می کنیم کبریت می زنیم به روحمان. می سوزیم تا همه زحمت هایی را که برای ساختن آن کشیده ایم، دود بشود و برود هوا. واقعاً که... مگر ما با خودمان دشمنیم!؟
مگر همه چیز مال تو نیست؟ مگر همه آدم ها بنده های تو نیستند؟ مگر تو همه را دوست نداری و با همه بخشنده نیستی؟ پس چرا ما گاهی به بخشندگی های تو حسودی می کنیم؟
این خیلی بد است. این که تحمل نداریم هیچ کس، هیچ چیزی بهتر و بیشتر از ما داشته باشد.
خدایا! نگذار این جوری باشد. پاک کنت را بردار و هر جای دلم ذره ای حسودی دیدی، زودی پاکش کن.
بر مردم به خاطر نعمتی که خدا از فضل خویش به آنان ارزانی داشته، حسد می برند.
(سوره نساء، 54)
حسادت یکی از زشتترین و قبیحترین خصلتهایی است که در هر جامعهای دیده میشود
یا به حاج آقا بفرمایین به این مباحث رجوع و در این زمینه ام مطالبی شرح دهد
درباره تاریخ و اهمیت مطالعه آن و تفکر در حالات گذشتگان
در آیات و روایات فراوان سفارش شده است؛
چراکه مطالعه و تفکر در تاریخ و سرگذشت پیشینیان باعث عبرت و درس گرفتن از راه و رسم آنان برای ترسیم برنامه های آینده خواهد بود.
این موضوع به ویژه در سخنان امام علی (ع) برجستگی خاصی دارد.
امیرمومنان حضرت على (ع) در نامه تاریخیش به امام حسن ضمن سفارش به مسائلی درباره اهمیت تاریخ چنین مى فرماید:
أَیْ بُنَیَّ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِم؛
فرزندم! من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشتهام،
ولى در اعمال آنها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن چنان که گویى همچون یکى از آنها شدم، بلکه گویى من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافتهام با اولین و آخرین آنها عمر کردهام"!.
منتظر خبرتون هستم
سیدجمال دین پرور
از مازندران
و باعث میشه کمی آدمی به فکر فرو بره
و در رفتارهای خود کمی دقت کند
و من اینو امتحان کردم دیدم چقدر راسته
ولی متوجه نشدم
چون داستان خیلی دوست دارم
کاشکی با زبان ساده تری مینوشتید
حاج آقا خیلی لذت بردیم
واقعا داستان تون عالی بود
خدا حسود رو از دور و برمون کم کنه ان شاء الله
خود من جایی استخدام شدم
با زحمت ولی بعد از مدتی زیر آب من توی اون محل کار خورده شد و پاپوش بزرگی برام درست کردن
دردسرتون ندم بعد ازکلی تحقیق متوجه شدم
کسی که زیر آب منو در سرکار زد برادرم بود
وقتی دلایل را براش گفتم و دیگه نتونست موضوع رو کتمان کنه
گفت حقیقت داداش از بس زنم تو رو تو سر من کوبید
و موفقیتهای تو رو به رخ م کشید
من هم نشستم این نقشه رو برای تو کشیدم
موردی است
که عین واقعیت است در عروسی برادرم اگر بدونید این داماد ما چه بلایی سر خواهر ما آورد
بعد که دعوا بالا گرفت گفت آره داداش چشم ندارم خوشیتون رو ببینم
خدا ازش نگذره وقتی این مطلب رو میخوندم یاد این بی وجدان میافتادم
آخه یکی نیست بگه تو لقمه منو داری میخوری این چه حرفی یه که تو میزنی
خدا شاهده من بعد ۱۵ سال زندگی با سه تا بچه کوچیک یه آپارتمان ۷۰ متری خریدم
این دیگه گفتن داشت
خیلی اندیشمندانه موضوع حسادت را مطرح کردید
بدانید خیلی افراد حسادت دادند
ولی نمی توانم بروز بدهند
و هی می گویند اینها که به ما نمی خورد...
حسادت گربیان خیلی ها را گرفته
فقط خدا کند
خدا رحم مون کند
شما مرا نمی شناسید ولی من خوب شما را می شناسم
پای بحث شما بودم در روز عرفه منطقه ده شهرداری تهران
یک سوال دارم
من در وجودم حسادت دارم
بعضی افراد حسادت دارن و می گویند نداریم
و حسادت شان را با انتقاد از دیگران پناه می کنند
درحقیقت به نظر من خودشان را گول می زنند
ولی من نه
میگویم حسادت دارم اگر راهایی درمانش را هم بفرمایید
ممنونم میشوم
شد و همیشه مسجد میروند و نمازهایشان را خواهند خواند و دیگر هیچ گناهی از آنان سرنمیزند و با همین تفکر در جوانی دنبال گناه و معصیت میروند و عبادت نمیکند و میگویند
پیر شدیم توبه میکنیم ..کسی در پیری پرهیزکار می شود که در جوانی عبادت کرده باشد..اگر در جوانی با خدا نبودیم در پیری هم با خدا نخواهیم بود.
و هر کس هم بگه من حسادت ندارم دروغه
فرقي نمي كند
مالي باشد
يا علمي باشد
يا شادي باشد
خاصه چشم ديدن زندگي ديگران را ندارند
از آن جمله برادر و خواهر و اقوام نجات بدهد