گروه سیاسی: روز گذشته محمد موسوی خوئینی ها از نیروهای سنتی جریان اصلاحات که به جهت سکوت طولانی مدتش و کناره گیری از عرصه مستقیم سیاست ورزی، متصف به صفت «مرد خاکستری» است، در نامه ای به رهبر انقلاب، انتقاداتی را به نوع مدیریت به زعم خودش «عالیترین جایگاه مدیریت کشور» وارد آورد. او با انتقاد از وضعیت اجتماعی حاکم بر کشور، مدعی شد: «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود، به گونهای روزافزون آسیب دیده و میبیند. بر زبان بسیاری از مردم در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس، سخنانی میرود که از عمق بیاعتقادی و بیاعتمادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور حکایت میکند.»
به گزارش بولتن نیوز به نقل از صبح نو، موسوی خوئینی ها با متوجه کردن وضعیت بد اقتصادی کشور به عالیترین جایگاه مدیریت کشور، تاکید کرد: «تورم روزافزون، همراه با کاهش درآمد اقشار گسترده، نهتنها زندگی امروز مردم را گرفتار دشواریهای طاقتفرسا کرده که ناهنجاری در درون بسیاری از خانوادهها را گسترش داده و آنان را نگران آیندهٔ نامعلوم خود و فرزندانشان ساخته است.» دبیرکل مجمع روحانیون مبارز با این ادعا که «از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن، نقشآفرینِ اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است» ابراز کرد: «در چشم این خیل عظیم، اوضاع غیرقابلدوام امروز صرفا معلول تصمیمات مدیرانی که میآیند و میروند نیست که البته این آمدنها و رفتنها هم خارج از چارچوب ارادهٔ عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست.
پیش از موسوی خوئینیها، مصطفی تاجزاه از دیگر نیروهای طیف تندروی جبهه اصلاحات نیز در توئیتی، با سوءاستفاده از وضعیت افزایش نرخ دلار و مسئول دانستن رهبری، در ادعایی عجیب، راه برون رفت از این وضع را نه مدیریت صحیح منابع ارزی از سوی دولتِ تحت حمایت اصلاحات، بلکه رضایت حضرت آیت الله خامنه ای به انجام مذاکره با آمریکا عنوان کرد.
آنچه در اظهارات تاجزاده و موسوی خوئینی ها به عنوان دو نیروی رادیکال اصلاح طلب، مستتر است، ندیدن واقعیت ها و دادن آدرس غلط به مخاطبین است. این دو و افرادی مشابه، به جای مسئول دانستن دولت حسن روحانی و نامه نگاری با شخص اول اجرایی کشور و طرح پرسش از او برای بیان چرایی وضعیت امروز، راه به بیراهه گرفته و برای انحراف اذهان، تلاش دارند مسئولیت خویش در حمایت از دولت تدبیر و امید را به حاشیه بکشانند و فرع را اصل جلوه بدهند. به بیانی، اگر قرار بر نامه نگاری و مطالبه گری باشد، این مردم هستند که باید به امثال موسوی خوئینی ها به عنوان پدرخواندگان جناح چپ، عریضه بنویسند و از او برای حمایت بی چون و چرا از حسن روحانی در دو انتخابات 92 و 96 سوال بپرسند. امثال موسوی خوئینی ها و تاجزاده باید جواب بدهند که برای بهبود بهتر امورات کشور از جمله تسهیل معیشت مردم، تا کنون چند نامه مطالبه گرانه به حسن روحانی یا تیم معاونان و مشاوران او نوشته اند؟
مطالبه گری از مقامات غیراجرایی و ناظر، این ظن را تقویت میکند که رادیکالهای اصلاح طلب در صدد مخدوش کردن ارکان نظام بدون پرسش گری از اصلی ترین مقام مسئول یعنی رئیس جمهوری، به قیمت ماندن در قدرت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده هستند.
در میانه ترک تازی و سلب مسئولیت از سوی تندروهای اصلاح طلب، موضع گیری نیروهای معتدل و معقول اصلاح طلب، مهم تر به نظر میرسد. نیروهای میانه حال اصلاح طلب باید نسبت به سخنان امثال موسوی خوئینی ها و تاجزاده و علوی تبار، که در اظهارات و تحلیلهای خود، رشحات و رگه هایی از عبور از کلیت نظام و براندازی را اعلام کرده اند، واکنش سریع و صریحی از خود ابراز بدارند؛ چه آنکه علوی تبار تئوریسین اصلاح طلب در آخرین اظهاراتش صراحتا تاکید کرد که «هدف اصلاحات، حفظ حکومت نیست». به نظر میرسد عدم موضع گیری یا تاخیر در موضع گیری نسبت به خیل و سیل تندروی ها در جریان اصلاح طلب، این جریان را بیشتر از پیش، به سوی قهقرا، حاشیه نشینی و بی تاثیری بر معادلات سیاسی ایران، سوق بدهد.
سیدمحمد موسوی خوئینیها روحانی متنفذ جریان چپ[اصلاح طلب بعدی] در دهه شصت است. او در آن برهه، نماد جریان چپ رادیکال، آمریکاستیزی تمام عیار و دولت گرایی تام و تمام بود. او در ابتدای دولت اول هاشمی رفسنجانی، از سوی رئیس جمهوری وقت، به ریاست مرکز تحقیقات ریاست جمهوری منصوب شد و با مدیریت و رهبری چهره های نامداری نظیر سعید حجاریان و علیرضا علوی تبار و حسین بشیریه، پروژه های مختلفی من جمله لزوم توسعه سیاسی در ایران را پیش برد. او پس از چالش با هاشمی رفسنجانی[به عنوان نماد جریان راست و اقتصاد بازاری] در سال 69 جای خود در مرکز تحقیقات را به حسن روحانی داد و خودش با همکاری عباس عبدی، روزنامه «سلام» را تاسیس کرد. سلام در واقع توپخانه قدرتمند موسوی خوئینی ها و جریان چپ رادیکال علیه مواضع دولت هاشمی بود. او در سال 76، با عدول چشمگیر از مواضع چپگرایانه پیشین خود و چپ کردن به سمت ارزشهای لیبرالی، همنشینی با نیروهای چپ مدرن[جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب] و راست مدرن[حزب کارگزاران سازندگی] را اختیار کرد و مشترک با ایشان، از هم تشکیلاتی خود یعنی محمد خاتمی به عنوان نامزد ریاست جمهوری، حمایت به عمل آورد.
موسوی خوئینی ها به دلیل سکوت و کم گویی و البته کلام و رفتار مرموز، به «مرد خاکستری» جریان اصلاح طلب شهره است. نامه نگاری اخیر او با رهبر انقلاب، شاید به نوعی اعاده حیثیت از طیف چپ سنتی در جریان اصلاحات باشد که طی سالهای اخیر به ویژه در اعتراضات دی ماه سال 96، به همراهی با قدرت متهم گشت. چپ سنتی و در راس آن موسوی خوئینی ها با رجعت به اصل رادیکالیِ دهه شصت خود، میکوشند ضمن ارائه تصویری همراهانه با مردم[در قالب دست پس زدن به ساحت قدرت] در آینده ای نزدیک مشخصا در انتخابات ریاست جمهوری بعدی، قدرت را با پا پیش بکشند. آیا حمله به حاکمیت و رفع مسئولیت از خویش، میتواند برای امثال موسوی خوئینی ها، نان و آبی باشد؟ بعید به نظر میرسد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
پیاده کردند و بعد که گندش درآمد امامشان را به جرم پذیرش حکمیت تکفیر
کردند. اصلاح طلبان خودشان با بلدم بلدم و کلید و برجام و.. تهدید به
شورش کردند و قدرت را به دست گرفتند و عمدا گند زدند و حالا رهبری را
متهم می کنند! لابد رهبری باید با سرب داغ جوابشان را می داد تا همینها
بگویند دیکتاتوری است.