به گزارش بولتن نیوز، مسعود بارزانی در گفتگو با شبکه تلویزیونی امبیسی، به بخشی از تاریخ مبارزانی کردستان در دوران قبل و بعد از سرنگونی رژیم بعث عراق، انقلاب ایلول، تشکیل دولت جدید عراق، رفراندوم و جنگ با تروریستها پرداخته است که ترجمه بخش هایی از این گفتگو بە نظر خوانندگان میرسد:
مسعود بارزانی در پاسخ بە اولین سؤال مجری تلویزیون امبیسی در مورد بازگشت مصطفی بارزانی بعد از ۱۰ سال تبعید از شوروی بە عراق میگوید: من کوچک بودم، گوشی تلفن را برداشتم. (یک نفر پشت خط) گفت شما؟ خود را معرفی کردم. گفت: برادر بزرگترت را صدا بزن. منظور او مرحوم لقمان بود. او شهید شد. به برادرم گفتم یکی پشت خط تلفن میگوید خبر مهمی برایتان دارم. او هم آمد گوشی را برداشت. بە نظرم بعدازظهر بود. گفتند "پدرت برمیگردد"، خودتان را آماده کنید به فرودگاه بیایید. ما هم خود ر آماده کرده و بە فرودگاه رفتیم. در فرودگاه "مثنی" از ایشان استقبال کردیم. روزی تاریخی و مهم بود. همەی ملت عراق برای استقبال از ایشان بە خیابانها ریختند. برای ما روزی بزرگ بود.
ام بی سی: بعد از آن مرحوم بارزانی به کوهها برگشت و علیه ظلم عبدالکریم قاسم بە اسلحه متوسل شد؟
بارزانی: عبدالکریم قاسم بە پدرم اجازه داد به عراق بازگردد. آنوقت عمویم "شیخ احمد" کە در زندان بە اعدام محکوم شده بود، آزاد گردید. بەخانوادهی ما اجازه دادند بە منطقەی خود در بارزان برگردیم. مهمترین موضوع آن بود کە در قانون اساسی موقت عراق تأکید شده بود کە کرد و عرب در این میهن شریک هستند. این هم برای آن زمان چیز بسیار بزرگی بود. بزرگترین اشتباه عبدالکریم قاسم این بود کە تحت تأثیر افراد دوروبرش قرار گرفت. این در حالی بود کە فضای اطراف او مسمومکننده بود. تعدادی نژادپرست متعصب او را احاطه کرده بودند.
ام بی سی: آنهایی کە دوروبر او را گرفتە بودند، از اعراب بودند؟
بارزانی: از ملت عرب و غیر عرب هم بودند. او را تشویق میکردند کە از حامیان و طرفداران خود فاصله گرفته کە کردها و مخصوصاً به ارزانیها را هم شامل میشد. او را بە سویی سوق دادند کە عقبگرد برایش بسیار مشکل بود. مرتب او را (علیه ما) ترغیب میکردند. مجبورش کردند بە پدرم مشکوک بشود کە میخواهد جای او را بگیرد. در حقیقت با افکار واهی او را تحت تأثیر قرار دادند و دستآخر غیرعاقلانه رفتار کرد. بااینحال من میگویم لازم نبود با عبدالکریم قاسم همراه باشیم و میبایست بە طوری از دور شویم، کە در عاقبت چنین شد.
ام بی سی: مسعود بارزانی برای اولین بار در میدان جنگ انقلاب ایلول شرکت کرد کە کە در این مورد آموزشی ندیدەبود.
بارزانی: وقتی انقلاب ایلول بە راستی آغاز شد، ۱۱ ایلول ۱۹۶۱ بود. نیروی هوای عراق در ۱۶ ایلول بە شدت به ما حمله کرد، ما در منطقهای در شمال بارزان در کوه "شیرین " بودیم. وقتی هواپیمای میگ ما را بمباران کرد، من داخلی یک خیمه بودم. در ۲۰ اردیبهشت ۱۹۶۲به انقلاب پیوستم و سلاح بە دست گرفتم و تاکنون ادامه دادەام.
امبیسی: چرا شما میگویید انقلاب ایلول بزرگترین انقلاب کردها است؟ آیا از همەی این انقلابها بزرگتر است؟
بارزانی: چون قیامها و انقلابهای پیشین محلی بودند و در جغرافیایی محدود برپا میشدند و برای مدتی محدود هم ادامه داشتند و عمر آنان از یک سال یا چند ماه بیشتر نبود. اما انقلاب ایلول مداوم بود. مبارزان از همەی بخشهای کردستان بە این انقلاب پیوستند و در آن شرکت کردند.
امبی سی: همە شرکت کردند؟
بارزانی: بلە، همە شرکت داشتند. دو لشکر سوریە هم با ما جنگیدند و با شکست بزرگی مواجه شدند. آن زمان از طریق یکی از افسران سوریە کە در موصل مقر داشت و یک افسران ایرانی در کرکوک، میان عراق، ایرن، ترکیە و سوریە هماهنگی میشد. ما محاصره شده بودیم، اما خدا را شکر پیروز شدیم.
ام بیسی: آن زمان واکنش عربها چگونه بود؟ کسی از شما حمایت نکرد؟ همەی اعراب دشمن شما بودند؟
بارزانی: میتوانم بگویم کە اكثریت آنان غمخوار ما بودند، اما هیچکس آشکارا از ما حمایت نکرد. تنها زمانی کە بین حزب بعث و جمال عبدالناصر اختلاف ایجاد شد، محمد حسنین هیکل در مقالاتی کە در روزنامهی الاهرام منتشر میشد، از انقلاب ایلول حمایت میکرد.
ام بی سی: جمال عبدالناصر، غیر از حمایت رسانەای، ازنظر مادی و ارسال اسلحه از شما حمایت نکرد؟
بارزانی: نخیر، هرگز. تنها بە صورت معنوی از ما حمایت میکردند.
امبیسی: آن حمایت معنوی تأثیراتی بەدنبال داشت ؟
بارزانی: تاحدی بله. اما در میدان عمل هیچ تأپیری نداشت.
امبیسی: آنوقت سعودیها بە شما چە میگفتند؟ موضعگیری آنان چگونە بود؟
بارزانی: بە یاد ندارم روزی از روزها سعودیها علیه ما موضع گرفتە باشند. بخشی از کشورهای عربی از عراق حمایت میکردند و برای پیروزیهای خیالی آنان کف میزدند، پیام تبریک برای رییسجمهور میفرستاد و حمایت خود را نشان میدادند، اما هیچوقت موضعی ضد کردها از سعودیها ندیدیم.
امبیسی: آغاز مذاکرات چگونه بود؟
بارزانی: مذاکرات ۱۹۶۹ آغاز شد. وقتی (بعثیها)برای بار دوم در سال ۱۹۶۸ قدرت را در اختیار گرفتند در ماه ژوئیه بود. عبدالرحمن عارف رییسجمهور بود، برکنارش کردند. قبل از مذاکرات خود را برای از بین بردن انقلاب از طریق نظامی امتحان کردند. در اواخر ۱۹۶۸ حملەی گستردەای را علیه کردستان آغاز کردند. با تمام قوا و انواع سلاحهای جدید، در ابتدا کمی پیروز شدند، اما بعداً نیروهای انقلاب از مناطق مختلف بر آنان تاختند و موفقیتهای مهمی بە دست آورده و نیروهای عراقی و راهزنهایشان را گوشمالی کردند. بە همین خاطر رژیم بە این نتیجه رسید اگر با رهبری انقلاب کردستان توافق نکند، نمیتواند در قدرت بماند.
برای اولین بار آقای "عزیز شریف" نزد رهبری انقلاب آمد و نظر سران رژیم بعث در موردگفتگو و توافق را مطرح کرد. رهبری انقلاب نیز در مورد آغاز گفتگوها ابراز رضایت کرد. بعدازآن عزیز شریف به بغداد بازگشت و هیئتی دیگر آمد. بدین ترتیب گفتگوها ادامه داشت و وارد مرحلهی شد کە احساس کردیم در مورد توافق جدی هستند. هیئتی از ما در بغداد بود کە پیامی از طریق رواندوز بە ما رسید کە هیئتی از بغداد میخواهند در روستای "گلاله" در منطقهی "بالکایهتی" با رهبری انقلاب دیدار بکنند.
من برای استقبال از هیئت رفتم. اولین بار بود کە صدام حسین را میدیدم. او همراه هیئتی بود کە "فؤاد عارف" سیمای مشهور کرد، سعدون غیدان فرماندهی سیاسی و نظامی بعث و "عزت مصطفی عانی" وزیر بهداشت عراق را به همراه داشت. بە دفتر پدرم زنگ زدم کە هیئت آمده است. صدام یک شب در مقر فرماندهی انقلاب ماند.
من چیز عجیبی را احساس کردم. وقتی پس از ۱۹۹۱ و قیام، بار دیگر صدام را دیدم، او با صدامی کە با فرماندهی انقلاب دیدار کرده بود، بسیار متفاوت بود.
تفاوت در این بود کە ابتدا مردی ساده بود، کم سخن میگفت و بە همراهان و اعضای هیئت همراهش احترام میگذاشت. اما در ۹۱ وضعیت بسیار متفاوت بود. حتی وزیرانش هم تا زمانی کە آنان سؤال نمیکرد، نمیتوانستند دم بگشایند. آنان حتی تکان هم نمیخوردند.
ام بیسی: نقش و موضع صدام در مورد مذاکرات چگونه بود؟
بارزانی: در توافق نقش خوبی داشت. اگرچه بە نظر من اعتقادی بە حقوق کردها نداشت، اما بر این باور بود کە اگر با کردها بە توافق نرسد، نمیتواند در قدرت باقی بماند و از بین خواهد رفت. بە همین دلیل طرفدار توافق بود. پس از ٤ سال هم بهطور کامل پشیمان شد و توافق را زیر پا گذاشت کە میبایست در کرکوک رفراندوم برگزار میشد و راهحل مناسب برای این شهر و دیگر مناطق در پیش گرفته شود.
امبیسی: تلاش ترور مرحوم بارزانی چگونه بود؟
بارزانی: پس از یک دقیقه بە آن محل رسیدم. بحثیها هیئتی بە قول خودشان هیئتی کە از علمای دینی شیعه و سنی تشکیلشده بود، برای میانجیگری بە فرماندهی انقلاب فرستاده بودند. شخصی بە نام "مصطفی خوازعی" دستگاهی بە او داده بودند. به نظر من خودش هم ندانسته بود کە در آن بمبی کار گذاشتهاند. اکثر آنان از این موضوع اطلاع نداشتند. تنها دو نفر کە راننده بودند، اطلاع داشتند و دستگاه کنترل را در اختیار آنان بود. وقتی پدرم وارد جمع شده راننده بمب را منفجر کرده است. خداوند همە را حفظ کرد کە آنهم در حقیقت یک معجزه بود.
امبیسی: مرحوم بارزنی زخمی شدند؟
بارزانی: بلە، اما زخمها سطحی بود. بعدا "ناظم گزال" را متهم کردند. اما طراح آن نقشه خود صدام حسین بود.
امبیسی: بعد از آن مذاکرات متوقف شد و بە شکست انجامید؟
بارزانی: بدون شک بله. پساز آن رویداد اطمینان میان ما کاملا از بین رفت.
امبیسی: صدام حسین بە شما گفته است کە کرکوک شهری کردستانی است؟
بارزانی: بلە، صدام حسین خودش این را بە من گفت. او گفت کرکوک شهری کردستانی است. همچنین گفت، اساس اقتصادی تأسیس دولت است، اما در مورد آن بە توافق نرسید.
امبیسی: مسعود بارزانی شخصیتی مشهور بود. در وین برای ترور او هم تلاش شد، این موضوع چگونه روی داد؟
بارزانی: آن رویداد روز ٨/١/١٩٧٩ در وین اتفاق افتاد. من از واشنگتن از پیش پدرم به آنجا آمده بودم. میخواستم در پاریس امام خمینی را ببینم. چون شاه ایران بە ما خیانت کرد و از پشت به ما خنجر زد، بە همین خاطر من خودم آماده بودم با کسی علیه شاه فعالیت میکند، همکاری بکنم.
امبیسی: این موضوع پس از توافق میان عراق و ایران در الجزایر رخ داد؟
بارزانی: بلە بلە، پس از آن بود. قبل از آنکه بە پاریس بروم، تلاش ترور نافرجام من آن موقع بود. خدا مرا حفظ کرد و نجات یافتم.
امبیسی: نحوهی عملیات ترور چگونه بود؟
بارزانی: برای دیدار با کسی در یک آپارتمانی پیش یکی از دوستان رفتم. من میدانستم آن شخصی بهنوعی با رژیم رابطه دارد، اما فکر کردم هنوز بە طرف ما متمایل است که چنین هم بود. من سؤالی داشتم کە میخواستم پاسخ آن را دریافت بکنم و بە آن آپارتمان رفتیم و کسی هم نمیدانست کە ما آنجا همدیگر را ملاقات خواهیم کرد. حتی کسی که همراه من هم بود اطلاع نداشت. در بین راه بە او گفتم کە به کجا میرویم.
وارد خانه شدیم و دوستم بە آن شخص تلفن کرد کە بیاید و همدیگر را ببینیم. بعد از نیم ساعت آمد و باهم نشستیم. خیلی قسم خورد کە از هیچ موضوع و از هیچچیز اطلاع ندارد. بعدازآن من بلند شدم کە بیرون بروم، من را نگه داشت و بە گور شیخ احمد و بە خداوند بزرگ قسم خورد کە نباید خارج شوم. من هم گفتم چرا بیرون نروم؟ هیچی نگفت، فقط گفت نباید خارج بشوی. همراهانی کە با من بودند گفتند میرویم پایین ببینیم چه خبر است. آنان پس از خروج بە رگبار بسته شدند. معلوم شد کە (آن فرد) قبلاً از موضوع اطلاع داشته است، اما وجدانش تحریکشده و از حادثه جلوگیری کرده بود. گلولهها را بە سوی "آزاد برواری" کە بەمن شباهت دارد، شلیک کرده بودند و دکتر پیروت هم زخمی شد.
امبی سی: نقش یاسر عرافات در همکاری با شما چگونه بود؟
بارزانی: پاسپورت من تمام شده بود. قرار بود به پاریس بروم و آنجا پاسپورت دیگری بگیرم. اما سفر پاریس کنسل شد و بە جای دیگری رفتم کە در حقیقت قبرس بود. یاسر عرفات یک پاسپورت را برای من بە وین فرستاد. در قبرس جای مناسبی برای من تهیە کرد. من برای آن پاسپورتی کە یاسر عرفات برایم فرستاد، بە قبرس رفتم چون در قبرس جای مناسب برای من تهیە کرد و نگهبان هم برایم گذاشت.
امبیسی: چرا یاسر عرفات برای شما پاسپورت فرستاد؟
بارزانی: روابط مستحکمی بین ما وجود داشت. پسازآنکه شاه فرار کرد، من با وساطت یاسر عرفات در تهران با امام خمینی ملاقات کردم.
امبیسی: رویداد آن ترور نافرجام اتفاقی عجیب بود، بعدا چه اتفاق افتاد؟
بارزانی: دو روز پس از آن از به قبرس رفتم. دولت اتریش نگهبان و محافظان خوبی را برای ما گذشت، همەی ملزومات را برای ما تهیە کرد. ما در سالن فرودگاه آتن بودیم کە بارزان تکریتی. برادر صدام حسین و ١٢ نفر دیگر کە همە کیف دیپلماتها را در دست داشتند وارد همان سالن شدند.
امبیسی: اینها همان تیمی بودند کە در وین میخوستند شما را ترور بکنند؟
بارزانی: بله خودشان بودند. وارد سالن شدند و روبروی ما نشستند. هیچ حرفی بین ما ردوبدل نشد. آنها قبل از ما با هواپیمای عراقی بازگشتند، ما هم با هواپیمای دیگری بە قبرس رفتیم.
امبیسی: ولی او شما را دید؟
بارزانی: بله، من را دید. بعداً در مذاکرات ۱۹۹۱ در بغداد اتفاقی او را دیدم و پرسیدم یادت هست در فرودگاه آتن من را دیدی؟ گفت بله، اما تو نخواستی حرف بزنیم. من هم گفتم تو آمدە بودی کە اون راهزنهایی همراهت بودند، من را بکشند. چطور میشد به اتو حرف بزنم؟ او هم گفت درست است. انشاءلله چنین روزهایی را نخواهیم دید.
امبیسی: درگذشت مرحوم بارزانی بە پایان موضوع کردها انجامید؟
بارزانی: افق بسیار تاریک بود. سە سال باهم در یک خانه بودیم. پزشکان گفتند به سرطان ریە مبتلا شده است. تأثیرات بسیاری بر من و دیگران مخصوصاً بر برادرم ادریس داشت. به درمان ادامه دادیم. ما را نصیحت میکرد و میگفت مرگ حق است و همە باید بمیرند. بە این فکر نباشید من تا ابد با شما باشم. روزی از شما جدا خواهم شد. احتمال هم دارد قبل از آنکە من بمیرم یکی از شما از من جدا شوید. این طبیعت زندگی است، باید به خواست خداوند و قضاوقدر ایمان داشته باشیم. باید تو و ادریس یک روح باشید در دو جسته. این مهمترین چیز است. باید به مبارزه ادامه بدهید و بە ملت خدمت نمایید. روابط خود را با همه حفظ بکنید، بە هیچ وجهه تسلیم ستمگران نشوید. زندگی ارزش آن را ندارد کسی برای حفظ زندگی تسلیم ستمگران بشود. آرام باشید و خودتان را همچون خدمتگزار ملت بدانید. در کل اینجوری ما را نصیحت میکرد.
ام بیسی: یک سال قبل از اشغال کویت شما هشدار داده بودید کە سرنوشت کویت آشغال آن از سوی صدام است؟
بارزانی: سفیر عراق در پراگ پایتخت چک از پارت دمکرات بود. باهم ارتباط داشتیم. گفت یک هیئت عراقی به پراگ آمده. چکها پالایشگاه نفت و همچنین چیزهایی در کویت احداث کردهاند که در نزدیک مرزههای عراق است. عراق هم میخواهد همان چیز را احداث کند. سفیر گفت: رییس هیئت عراقی بە او گفته است با همان خصوصیات کویت برای ما درست بکنید. چون در آینده از آن استفاده میکنیم.
پس از جنایت انفال، بە لندن رفتم. کنفرانسی برگزارش شد، گفتم ما باج خودمان را دادیم. همەی شما از صدام حمایت کردید و همکارش بودید. اکنون مواظب کویت باشید.
ام بیسی: قبل از اشغال کویت چنین گفتید؟
بارزانی: بله سال ۱۹۸۹بود. شماری از شخصیتهای کرد و اعضای انجمن لردهای بریتانیا حضور داشتند. یکی از آنان بە اسم "جولیان آمری"، نمیدانم اکنون زنده است یا نە، "اف بری" و شماری دیگر بودند.
ام بیسی: چطور پیشبینی کردید کە صدام چنین کاری انجام خواهد داد؟
بارزانی: من مطمئن بودم صدام همینجوری نخواهد نشست. ترکیە کشوری نیرومند است، ایران خارج از جنگها بود، سوریە ارتش داشت و تنها کویت حلقەای ضعیف بود. (صدام) ضمن آن خیال میکرد انقلاب کردها را نابود کرده و اکنون نوبت کویت است. به این دلایل بود من هشدار دادم. بە یاد دارم سال ۱۹۹۲در لندن در مناسبتی سفیر کویت هم آنجا حضور داشت، من همان حرف را بە تعدادی از سفرا گفتم. سفیر کویت هم گفت چرا به ما نگفتی؟ جواب دادم کە من اطلاعی در این مورد نداشتم، اما آن را پیشبینی کرده بودم.
این طبیعت صدام بود کە جنگطلبی در چهرهی او مشهود بود.
ام بیسی: موضوع اسرای کویتی کە میگویند تعدادی از آنان در کردستان به خاک سپرده شدەاند، چیست؟
بارزانی: نخیر درست نیست. اطلاعات قابلاطمینان ما این است کە تعداد آنان ۴۰۰ تا ۶۰۰ نفر بوده است. آنان را به زندان "بادوش" آوردەاند کە که در شمال غرب موصل قرار دارد. پس از پروسهی آزادسازی کویت، از طریق منابع خودمان اطلاع یافتیم کە آنان را به بیجی بردهاند. ازآنجا به جنوب عراق و بعد آن از آنان اطلاع نداریم. اما بە نظر من همە را کشتهاند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com