گروه اقتصادی: کمیل سوهانی در شبکه اجتماعی تاملات نابهنگام در این رابطه نوشت:
هفته گذشته میهمان یکی از دوستان اقتصاد خواندهام بودم. نظر رفیقِ طرفدارِ بازارِ آزاد ما در مورد اوضاع اقتصادی مملکت این بود که "خصوصیسازی" در ایران آن طور که باید و شاید شکل نگرفت، والا امروز این مشکلات عدیده را شاهد نبودیم. برایش استدلال کردم که مشکلِ ما پیش از نوع مکتبِ اقتصادی، از بین رفتن بُنیه تولید و فرآیندهایی است که از کشور صنعتزدایی کرده و اقتصاد مالی و پولبازی را گسترش داده است. اینجا بود که دوباره گفت اگر "خصوصیسازی" درست انجام میشد، قطعا صنعت از بین نمیرفت. من هرچه میگفتم او فقط یک مفهوم ثابت را تکرار میکرد که فقط "خصوصیسازی"...، نهایتا هم گفت: این قضیه خیلی ساده است مثلا یک نفر که ماشینِ دولتی زیر پایش است با آن هر طور که میخواهد رفتار میکند اما اگر ماشین برای خودش باشد، میدانی چقدر از آن محافظت میکند تا خراب نشود و خطی به آن نیفتد؟
به گزارش بولتن نیوز، احتمالا همهی ما شبیه این استدلالِ ساده را بارها از زبان بسیاری افراد شنیدهایم و شاید هم خودمان بارها شبیه آن را بکار برده باشیم. اما آیا قضیه به همین سادگی است؟
دو سال پیش در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب در مراسم رونماییِ کتابی از دکتر مرتضی فرهادی شرکت کردم. کتاب، یک نام اصلی و دو عنوان فرعی داشت.
نام اصلیِ آن "کمرهنامه" و عنوان فرعیِ اولِ آن "هشت در به هشت منظر از هفت هزار خوان" و عنوان فرعیِ دوم "هشت ریزمردمنگاری از فرهنگِ فرادادیِ مردم کمره" بود. در مسیر بازگشت، از دکتر فرهادی در مورد عنوانِ فرعیِ اول پرسیدم. ایشان گفتند: " مثلا همین سوهانکِ شما! اگر من چند سال بروم در سوهانک و شبانهروز مردمنگاری کنم به نظرت آخرِکار میتوانم ادعا کنم که فرهنگِ مردم سوهانک را شناختهام؟ هیچ وقت چنین ادعایی نخواهم کرد، علاوه بر آن هیچ وقت آنچه در مردم سوهانک دیدهام را به روستاهای اطرافش مثل لواسان و ازگُل و دارآباد تعمیم نمیدهم، اولا آنچه من دیدهام و ثبت کردهام در مقابل آنچه ندیدهام بسیار بسیار اندک است، ثانیا مربوط به آن مکان و زمانِ خاص بوده و پیچیدگیهایی دارد که براحتی قابل تعمیم نیست".
بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی مانند دکتر فرهادی، فرآیندهای اجتماعی را از نوع سیستمهایی میدانند که از فرمولهای سادهی عِلّی پیروی نمیکنند. عدم قطعیت، عدم ثبات و پیچیدگی در این سیستمها بهنحوی است که پیشبینیِ ساده و فرمولهی رویدادها طبق قواعد قبلی در آنها، براحتی امکانپذیر نیست. این فهم در نیمه دوم قرن بیستم حتی در مورد علوم طبیعی نیز بوجود آمده و منجر به پیدایش نظریاتی چون آشوب (Chaos Theory) شد.
انتخابِ "عقلانیتِ ابزاری" به عنوان بهترین نوعِ عقلانیت توسط انسان مدرن پس از قرون وسطی منجر به غلبهی شناخت ریاضیاتی بر سایر انواع شناختهای ممکن شده و ریاضیات ابزاری شد برای رمزگشایی، سادهسازی و نهایتا تسلط بر جهان.
اما پیچیدگی امور اجتماعی تاحدی در مقابل فرمولهبندی ریاضیاتی مقاومت کرده و در عرصه سیاستگذاریهای اجتماعی بسیاری از کشورها ضمن پذیرش این حقیقت، هوشمندانه نقش ریاضیات و ریاضیدانان را در اداره جامعه کاهش دادند. علم اقتصاد نیز به عنوان یکی از زیرمجموعههای علوم اجتماعی که در عصر مدرن با نظریاتِ فیلسوفانِ اخلاق، همچون آدام اسمیت و جان استوارت میل آغاز شده بود، از جایی به بعد گرفتار ریاضیات شد.
در ایران نیز به دلایل متعدد از جمله چگونگی ورود علم مدرن به کشور، برای سالهای مدید اهل تکنیک و ریاضی بر عرصه سیاستگذاریهای اقتصادیاجتماعی تسلط داشته و بخش اعظمی از آشفتگیهای امروز این عرصهها، ناشی از ناتوانی ایشان در درک پیچیدگیها و تلاش برای سادهسازی و فرمولبندیهای سطحی و دمدستی از این امور است.
نکته اینجاست که این سادهسازیها و سادهانگاریها از طرف ایشان امروز از سطح ادعاهای علمی گذشته و در قامت یک دین و مکتب عرضه میشود.
وقتی در مقابل هر نوع استدلالی، چند گزارهی ساده مثل "خصوصیسازی" یا "بازار آزاد" دائما تکرار میشود، یعنی نه با یک نگاه علمی بلکه با یک ایدئولوژیِ صُلب و تغییرناپذیر طرف هستیم.
سیر تحولات و تطورات علم اقتصاد و جایگزینی مکاتب مختلف اقتصادی یکی پس از دیگری در ادوار گوناگون، شاهدی بر عدم قطعیت و پیچیدگی این رشته از علوم اجتماعی است.
این نکتهای است که با یک دور، خواندنِ تاریخِ اقتصاد میتوان دریافت.
اما سوال اینجاست که آیا اقتصاددانان ما تاریخ میخوانند؟
آیا اصلا میدانند که رشته ایشان برآمده و زیرمجموعه علوم اجتماعی است؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com