گروه اجتماعی: ما ایرانی ها ضرب المثلی داریم که می گوید: " گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی ". حالا نه اینکه واقعا بشود با صبر کردن، از چیز ترشی مثل آبغوره، حلوا بیرون آورد. نه. اما حداقل اینکه با صبر کردن، از ترشی گزنده آن حتما کم می شود. برای رسیدن به موفقیت، صبر کردن، مقوله بسیار مهمی است. این مقوله وقتی بیشتر خودش را نشان می دهد که بدانیم آن طرف سکه صبر کردن، عجله داشتن و تمایل به سریع به نتیجه رسیدن است.
به گزارش بولتن نیوز، متاسفانه یکی از گرایش های نامناسبی که در خیلی از ما ایجاد شده آن است که کارهای قابل انجامی که پیش پای ما قرار دارد را تنها به این شرط انجام می دهیم که زود به نتیجه برسد. اگر کاری نیاز به چند ماه صبر کردن داشته باشد تا جا بیفتد و کم کم، رنگ و بوی موفقیت را به ما بنمایاند، کنارش می گذاریم. که این اصلا چیز خوبی نیست.
به نظرم بهتر است بریم سراغ چند مثال:
رفیقی داشتم که فروشنده حرفه ای موبایل بود. یعنی کارش این بود که در فروشگاه های مختلف موبایل، فروشندگی می کرد. چند سالی بود که در یک فروشگاه مشغول بکار بود و حسابی کارش سکه بود. اوضاع بخوبی پیش می رفت تا اینکه سر و کله یک مشکل پیدا شد. بین او و صاحب فروشگاه، اختلاف افتاد. در زمانی کم، آنقدر مشکل حاد شد که این رفیق ما مجبور بود آن فروشگاه را ترک کند. اما مگر به همین راحتی بود؟ اگر از آن فروشگاه بیرون می آمد، از این به بعد باید از کجا کسب درآمد می کرد؟ یک فروشگاه دیگر؟ خوب اگر آنجا هم بعد از چند ماه یا چند سال به اختلاف می خورد چی؟ پس باید یک فکر اساسی می کرد.
او سرمایه کمی را در این مدت دست و پا کرده بود. با این سرمایه نمی شد یک کسب و کار راه انداخت. کسب و کاری که بشود با آن مخارج عادی یک خانواده معمولی را تامین کرد. اما چاره دیگری هم نبود. باید با همین سرمایه کم شروع می کرد. پس رفت سراغ عمده فروشان لوازم جانبی موبایل. چند قلم جنس اصلی در لوازم جانبی موبایل را به اندازه ای که می توانست تهیه کرد. توی چند کیسه پلاستیکی ریخت و رفت سراغ مغازه دارانی که می شناخت.
اولش سخت بود. خیلی هم سخت بود. کسی که تا دیروز پیش رفقایش جایگاهی داشت، الان آمده بود و مثل یک پادو، داشت به آنها جنس پیشنهاد می داد. یا اینکه فروشنده های کمی غریبه تر، اعتمادی به اجناسش نداشتند و فکر می کردند او می خواهد کالاهای بنجلش را به او غالب کنند. اما این رفیق اما پا پس نکشید. ادامه داد. دقت کنید. ادامه داد. تا اینکه کم کم اعتماد فروشندگان غریبه را با اجناس خوب و البته کمی هم سمج گری هایش جلب کرد. دوستانش هم کم کم متوجه شدند او دیگر آن فروشنده سابق نیست و حالا یک لوازم جانبی فروش است.
شاید برای تان عجیب به نظر برسد و باور نکنید. اما این رفیق ما الان بزرگترین عمده فروش لوازم جانبی در شهر خودش است. البته زمان برد تا به اینجا برسد. شاید دو سه سال. اما تنها چند ماه زمان برد تا بتواند خرجش را درآورد. او هم می توانست همان روز اول اینطوری فکر کند که از کجا معلوم دو سه ماه دیگر شرایط عوض شود. و به همین بهانه، اصلا این کسب و کار را شروع نمی کرد. اما چون دیده بود دیگران هم کار مدنظرشان را شروع کرده و بلاخره بعد از چند ماه، وقت گذاشتن درست و حسابی، به نتیجه رسیده اند، او هم شروع کرد و وقت گذاشت و به نتیجه رسید.
پس، برای آغاز یک کار خیلی به این فکر نکنید که ممکن است به موفقیت نرسید. نه. شما به موفقیت می رسید. اما لازم است شروع کرده و چند ماهی وقت بگذارید تا روی غلطک بیفتید. کم کم متوجه می شوید که حال تان هر روز، بهتر از روز گذشته است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com