مرضيه برومند، محمد چرمشير، ناهيد مسلمي و راضيه برومند چندي قبل براي نقشخواني يكي از متنهاي مهم اما كمتر خوانده شده غلامحسين ساعدي كنار يكديگر نشستند. به اين ترتيب «رگ و ريشه دربهدري» به كارگرداني افسانه زماني در مجموعه تئاترشهر خوانده شد ...
گروه تئاتر: مرضيه برومند، محمد چرمشير، ناهيد مسلمي و راضيه برومند چندي قبل براي نقشخواني يكي از متنهاي مهم اما كمتر خوانده شده غلامحسين ساعدي كنار يكديگر نشستند. به اين ترتيب «رگ و ريشه دربهدري» به كارگرداني افسانه زماني در مجموعه تئاترشهر خوانده شد و مورد توجه علاقهمندان به هنر نمايش نيز قرار گرفت. نمايشنامهاي كه همنشيني سه زن پا به سن گذاشته- ململ، بيبي مريم و خانم- در يك خانه را روايت ميكند و بخش عمده ديالوگها بين ململ و بيبيمريم جريان دارد تا اينكه پاي شخصيتِ خانم به متن باز ميشود. روايت ساعدي در متن به گونهاي است كه خواننده بهشدت درگير جزييات و پيچيدگيهاي روحي و فقدانهاي جسمي كاراكترها ميشود و تا انتها با متن پيش ميرود. براي دريافت بهتر شايد اگر فيلم سينمايي «عشق» به كارگرداني ميشاييل هانكه را دوباره در ذهن مرور كنيد بيراه نباشد.
به گزارش بولتن نیوز، افسانه زماني درباره آشنايياش با اين نمايشنامه و دلايل تصميم براي كارگرداني نمايشنامهخواني به «اعتماد» ميگويد: «آشنايي من با آثار غلامحسين ساعدي به دوره دانشجويي برميگردد. آن زمان ادبيات نمايشي را با اين نويسنده شناختم و از بس شيفته ساختار آثارش شدم بيشتر به مطالعه درباره آنها پرداختم. ساعدي هيچوقت «رگ و ريشه دربهدري» را منتشر نكرد. من وقتي اين متن را خواندم از ساختارش بسيار لذت بردم و براساس آن يك كار كلاسي دانشگاه آماده كردم. در تمام سالهاي بعد هم همواره دنبال فرصتي براي اجراي نمايشنامه ميگشتم. خب همه به ياد داريم در دورهاي به هيچوجه امكان اجراي آثار اين نويسنده وجود نداشت اما از دورهاي به بعد فضا تا حدي باز شد و ما هم دست بهكار شديم. بنابراين موضوع را با مرضيه برومند درميان گذاشتم كه با استقبال مواجه شد و آقاي چرمشير و ديگر دوستان نيز پذيرفتند با گروه همراهي كنند.» در جريان برپايي سه روز نمايشنامه خواني استقبال بسيار خوب بود و به گفته كارگردان «اهالي فرهنگ در كنار مردم علاقهمند به تئاتر براي تماشاي نمايشنامهخواني به سالن آمدند.» اما آيا قرار است خوانش متن مقدمهاي بر اجراي صحنهاي آن باشد؟ اتفاقي كه پيشبيني ميشود اگر با حضور اين تركيب بازيگران به صحنه برود نيز مورد توجه قرار ميگيرد. «با توجه به استقبالي كه صورت گرفت اميدوارم امكان اجرا در آينده وجود داشته باشد. من در تمام نمايشهايم به نوعي از اين نويسنده تاثير گرفتهام و بسياري از كاراكترهايم با تاثير از شخصيتهاي آثار ساعدي خلق شدند.» زماني ميگويد: «معتقدم او نگاه ايراني عميقي دارد و بر همين اساس اميدوارم سوءتفاهمها درباره او برطرف شود و شاهد اجراي صحنهاي نمايش -رگ و ريشه دربهدري- باشيم.»
خاطره بهمن فرسي از ساعدي
افسانه زماني نيز به رويه هنرمندان پيشكسوت تئاتر ايران بهرام بيضايي، محمد رحمانيان يا زندهيادان داود رشيدي و جعفر والي بهشدت از نويسنده معاصر حمايت ميكند اما درحوزه ادبيات بعضي چهرهها نيز نظر مخالف داشته و دارند. اين گروه از اهل هنر معتقدند آثار ساعدي- حداقل در حوزه نمايشنامه- از نظر فني توان رقابت با آثار بعضي نويسندگان سرشناس پيش و پس از خودش را ندارد؛ بر همين اساس نبايد تمجيدي فراواقعي از او داشت. از جمله بهمن فرسي با انتشار يادداشتي در ماهنامه «هويت» كه در حوزه علوم انساني، ادبيات و هنر در تبريز منتشر ميشود در همينباره چنين مينويسد: «پنج شش ماه بعد غولامسن در تهران آفتابي شد. ترتيبات كارساز و موثر داده بود كه خدمتش در تهران و در بيمارستان رواني لقمان ادهم باشد. تيارت بچههاي عليموسيو را هم نوشته بود. اسمش را هم گذاشته بود «بامها و زيربامها». بيخود و بيجهت كلي هم افكت تنگ كارش زده بود. گمان نميكنم اجرا شده باشد. و تقديم كرده بود نمايشنامه را به بهمن فرسي و فرج صبا، دوست و همشهرياش كه در مجله روشنفكر كار ميكرد و جوان جدي معقولي بود. برادرش اكبر يك آپارتمان اجاره كرد در شهناز پنج جاده قديم شمران. هر پنجشنبه كه خلاص ميشد، يكراست ميآمد سراغ من در بيمه ملي. به زور مرا ميبرد به آپارتمان شهناز پنج. و بعد از ناهار قصهاي را كه در حين خدمت، پشت ميز لقمان ادهم نوشته بود برايم ميخواند. قصههايش پر از ماليخوليا و پريشاني روح و روان، و عجولانه بود. و من باهاش دعوا ميكردم كه خيلي چيزها را اين عجله حيف ميكند و از دست ميروند.»
قافله تئاتر ايران با بيضايي و ساعدي شكل گرفت
در مقابل اما اكثر هنرمندان تئاتر ايران دل در گرو آثار گوهر مراد دارند و كمتر كارگردان شناخته شده ايراني است كه يكي از نمايشنامههايش را به صحنه نبرده باشد. محمدعلي كشاورز، بازيگر پيشكسوت تئاتر و سينما در گفتوگويي با اشاره به سالهاي جوانياش ميگويد: «در اداره هنرهاي دراماتيك برنامههاي تئاتري زيادي داشتيم. يادم هست كه اساتيد ما و دكتر مهدي فروغ رييس اداره سر تمرينها ميآمدند و از كليت فعاليتها ديدن ميكردند. هفتهاي يك شب و اگر اشتباه نكنم چهارشنبه شبها ساعت ٢١ يك نمايشنامه تكپردهاي اجرا ميكرديم و براي تمرين به اداره هنرهاي دراماتيك ميرفتيم. بعد از آن دوران بود كه غلامحسين ساعدي و بهرام بيضايي هم آمدند و قافله تئاتر ايران به معناي واقعي شكل گرفت. » زماني كه از نسل دوم هنرمندان تئاتر بعد از انقلاب محسوب ميشود ميگويد: «به نظرم ساعدي در تمام دورهها يك فرد انقلابي به معني داراي تفكر آزاديخواهانه محسوب ميشود. تا به حال متني ننوشته كه متعلق به زمانه خاصي باشد و بعضي آثارش همين امروز نيز حرفهاي زيادي براي گفتن دارند. ما نبايد براساس سوءتفاهم مقابل يك هنرمند بايستيم.بعضي متنها به زمانه خودش ارتباط بيشتري داشته يا عدهاي معتقدند او يك داستان نويس خوب است. » كارگردان نمايش «ناسور» به نقش ساعدي در تاسيس كانون نويسندگان اشاره ميكند. «فردي در اين سطح نبايد سالها به راحتي از جريان فرهنگ و هنر كشور كنار باشد. وقتي نمايشنامههايش را مطالعه ميكنيم اصلا چيز عجيبي در آنها نيست. به نظرم ساعدي آدم وطنپرستي بود كه اتفاقا دوري از كشور موجب مرگش شد. اگر در يك دورهاي به دليل حاكم شدن شرايط خاص سياسي- اجتماعي اختلاف نظرهايي پديد آمد، نبايد شاهد باشيم تا دههها ادامه يابد. سوءتفاهم يكجا بايد به پايان برسد. » به هرحال بخواهيم يا نخواهيم ساعدي متعلق به نسلي از نويسندگان و نمايشنامهنويسان ايراني است كه ادبيات و هنر ايران را در دهه چهل دگرگون كردند. تركيبي از تلاشهاي نو در زمينه نمايشنامهنويسي مدرن با محوريت موضوعهاي بومي با نگاهي به گره گاههاي اجتماعي جامعه ايران. نسلي كه تجربه سالهاي سياه پس از كودتاي ٢٨ مرداد سال ٣٢ را پشت سر داشت. در همين دوره است كه برجستهترين چهرههاي تئاتر ايراني قامت راست ميكنند. عباس نعلبنديان، بيژن مفيد، علي نصيريان، اسماعيل خلج، اكبر رادي و بهرام بيضايي از جمله نمايشنامهنويسان پيشروي ايراني بودند كه با جديت گام در اين حوزه گذاشتند و آثاري خلق كردند كه براي هميشه در ادبيات و تئاتر ايران به يادگار ميماند و سرمشق هنرمندان جوان ميشود. خوانش نمايشنامه «رگ و ريشه دربهدري» و استقبال تماشاگران از آن نشان داد كه نمايشنامه هرگز نميميرد!
منبع: اعتماد