کارتون موفق و شیرین و جدید «آواز بخوان» درباره یک بچهخرس (ازنژاد «کوالا») است که برای حفظ تماشاخانهای که در تملک اوست، یک مسابقه آوازهخوانی بهراه میاندازد و با اینکه تصور این است که این جور قصهها و افکار ناب انسانی لابد کار پیکسار، موفقترین کارتونساز 25 سال اخیر جهان یا والتدیسنی کمپانی مالک پیکسار است...
گروه سینما و تلویزیون: کارتون موفق و شیرین و جدید «آواز بخوان» درباره یک بچهخرس (ازنژاد «کوالا») است که برای حفظ تماشاخانهای که در تملک اوست، یک مسابقه آوازهخوانی بهراه میاندازد و با اینکه تصور این است که این جور قصهها و افکار ناب انسانی لابد کار پیکسار، موفقترین کارتونساز 25 سال اخیر جهان یا والتدیسنی کمپانی مالک پیکسار است، «آواز بخوان» جدیدترین ساخته شرکت ایلومینیشن است که به لطف اندیشههای پر ابتکار بنیانگذار خود کریس ملاندری تبدیل به پدیده جدید هنر انیمیشنسازی شده و همان حالتی را دارد که پیکسار در اواسط دهه 1990 داشت.
به گزارش بولتن نیوز، از وسعت فکر و کار ایلومینیشن همین بس که «زندگی پنهانی حیوانات دست آموز» یکی از پرفروشترین کارتونهای سال 2016 دنیا نیز محصول همین استودیو بود و همینطور دوگانه «من نفرت انگیز» و بنابراین «Sing» هم حربه تازه و محصول جدید ایلومینیشن در راه تغییر دادن باورها و انگارههای ساخت کارتونهای موفق و مدرن در غرب به شمار میآید.
مشخصات فیلم
عنوان: «آواز بخوان»(Sing)
محصول: کمپانی ایلومینیشن اینترتین منت و توزیع شده توسط یونیورسال
تهیه کنندگان: کریس ملاندری و جانت هیلی
سناریست و کارگردان: گارت جنینگز
تدوینگر: گریگوری پرلر
طول مدت: 108 دقیقه
صدا پیشهها: متیومک کاناهی، ریس ویترسپون، ست مک فارلین، اسکارلت یوهانسون، جان سی رایلی، تارون اجرتون، توری کلی، جنیفر ساندرز، جنیفر هادسون، نیک کرول، جی پاروا، لسلی جونز و لارین نیومن.
برخلاف «زندگی پنهانی حیوانات دست آموز»، «آواز بخوان» در جهان و محیطی شکل میگیرد که تمامی اعضا و اجزای تشکیل دهنده آن حیوانات هستند حال آنکه در فیلم نخست که در سطح جهان 790 میلیون دلار فروخت، با انسانهایی مواجه بودیم که حیوانات خانگیشان بعد از اینکه آنها منزل خود را برای ساعاتی ترک میگفتند، آتش میسوزاندند و اسباب دردسر میشدند. «Zootopia» دیگر کارتون بسیار پولساز سال سپری شده هم بر پایه زندگی جانوران استوار شده بود و با چنین دینامیسمی حرکت میکرد اما «آوازبخوان» بسیار سریعتر به قلب ماجرا میزند و چارچوبهای خود را تعریف و اجرا میکند و میشد همین قصه و اتفاقات را روی انسانها نیز پیاده کرد ولی حسن استفاده از حیوانات بهعنوان کاراکترهای قصه، زرنگی و چالاکی است که وجود پرشر و شور آنها به داستان و اتفاقات آن میافزاید.
رها از قید و بندها
کاراکتر اول قصه ما همان طور که پیشتر هم آمد، یک «کوالا» بهنام باستر مون است که با صدای حساب شده متیو مک کاناهی بازیگر اسکاری سال 2013 سینمای جهان نوعی از بیقراری و در عین حال پختگی در وجود وی دمیده شده و اگر مدعی شویم که نوع گویش مک کاناهی باعث رشد بیشتر این شخصیت و رهایی آن از قید و بندهای محدودکننده موجود در سناریوی فیلم شده، سخنی به گزاف نگفتهایم وگرنه در متن سناریوی فیلم پرورش لازم و شایستهای روی اینکاراکتر کلیدی صورت نگرفته است. داستان به ما میگوید باسترمون از شش سالگیاش به نمایشهای موزیکال دل باخته است و بجای اینکه نخستین حیوانی باشد که در کره ماه فرود میآید، میکوشد یک نمایش در سبک و اندازههای برادوی به راه بیندازد و در این راه تمام اندوختههای ملی پدر بینوایش را خرج میکند. مشکل او این است که موضوعات انتخابیاش برای نمایشها بسیار نابجا و بد هستند، ضمن اینکه فردی که در بانک به او وام داده، درصدد تصاحب همان تماشاخانهای است که باسترمون به راه انداخته است.
رودی خروشان از شوخیها
مانند سایر کارتونهای ایلومینیشن، «sing» نیز از وام گرفتن از ایدهها و قطعات سایر کارتونهای موفق ابایی ندارد ولی مشکل اینجا است که داستان مورد نظر گارت جنینگز سناریست و کارگردان این فیلم قوت لازم را ندارد و او کوشیده است برای رفع این نقیصه رودی خروشان از جوکها و تکه پراندنهای بانمک را به راهاندازد و بواقع با شلوغ کردن اوضاع از تجلی معایب ساختاری این فیلم جلوگیری کند. در جهان فعلی که مسابقات نمایشی و تلویزیونی باب شده و شبکههای مختلف سرشار از رقابتهای هوش و اطلاعات عمومی و مهارتهای حرفهای است، باور آن چه باسترمون به راه میاندازد تا وسایل ابقای تماشاخانه هنریاش را جور کند، سخت، مینماید. از طرف دیگر گارت جنینگز با تأکید بر اینکه آوازها نو و اصلی باشد، از استفاده از بسیاری از نواها و آواها و ترانههای قبلی موجود در بازار که بیشتر با تم داستان او همسو هستند، غفلت ورزیده و بعید است که این امر خسرانهایی را در کار وی به وجود نیاورده باشد.
صد هزار به جای هزار
در هر حال براثر اشتباهی که در پیامرسانی بین باسترمون و دستیار طولانی مدت وی یعنی خانم کراولی (با صدای خود گارت جنینگز) روی میدهد، جایزه فرد پیروز مسابقه آوازهخوانی وی 100 هزار دلار اعلام میشود حال آنکه کل پول در اختیار وی از هزار دلار فراتر نمیرود. در چنین فضایی هر یک از شرکتکنندگان با برنامه و آوای مخصوص خود از راه میرسند و هر یک قطعهای را اجرا میکنند و این بهانه جالبی در دست جنینگز است تا در سایه این آواها زندگی فردی آنها را بشکافد و از ویژگیهای آنان بگوید. نقاط اوج فیلم همین نمایشها و تستها و آواها هستند و اجرای ترانهها با نامداران هالیوود مانند اسکارلت یوهانسون، ریس ویترسپون و همچنین چهرههای تازهتری مانند تارون اجرتون است و از همهجالبتر آوازی است که یک گوریل در این مسابقه میخواند و مشخص میشود او برای رسیدن به رؤیاها و اهداف پاکش از آمال و کردار پدر خلافکارش فاصله گرفته است و میخواهد «انسان» باشد!
رعایت یک مانیفست
شاید درسهای زندگی که در این قسمتها و صحنهها به بینندگان داده میشود، چندان هم ماندگار نباشد اما جنینگز و یارانش توانستهاند صحنههای مفرح و خندهداری را بیافرینند و در این راه مانیفست کاری شرکت ایلومینیشن را که تصریح میدارد «برای موفق بودن در کار حماقت داشتن ایرادی ندارد» به بهترین و جه رعایت و عرضه شده است. گاهی آواهای انتخابی به مجریان آنها نمیخورد و زمانی هم موجوداتی در حال قبضه کردن صحنه دیده میشوند که مثل کاراکتر و صدای نیک کرول فقط به درد تقلید از سایرین میخورد و او حتی در پشت صحنه و هنگام تمرین هم مشغول بلوا و پز دادن است. این نمایش و رقابتی چشمگیر است که هرکس به آن دل میبازد- و بویژه بینندگان آن- برندههای اصلی به شمار میآیند و آمار و میزان فروش فیلم به ما میگویند این برندهها، میلیونها میلیون نفر هستند.