از رسول خدا ص روایت شده است: سختترین چیزی که از آن بر امتم میترسم، سه چیز است: لغزش عالِم، بحث و جدال کردنِ منافق با استفاده از قرآن، دنیا، که گردنتان را [در مقابل خود] کج کند، پس نفس خود را در مورد آن همواره متهم بشمارید.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 10 بهمن به آیه 3 سوره حج پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ
سوره حج (22) آیه 3
ترجمهو از مردم، کس هست که در مورد خدا بدون هیچ دانشی به جدال میپردازد و از هر شیطان متمردی پیروی میکند؛
نکات ترجمه ای و نحوی«مَريد»
از ماده «مرد» گرفته شده است که اصل این ماده ظاهرا دلالت میکند بر اینکه چیزی عاری و برهنه باشد از آنچه که سزاوار است برخوردار باشد، چنانکه به جوانی که محاسن بر صورت نداشته باشد «أمرد» گویند و به درختی که برگهایش فرو ریخته باشد «شجرة مرداء» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص72؛ معجم المقاييس اللغة، ج5، ص318).
«مَرید» و «مارد» هم به کسی میگویند که عاری از هر گونه خوبیای باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص764)؛ و گفتهاند که اساسا «مرود» یعنی چیزی به نهایت جایی برسد که اعضای همان نوع وجود دارند و از آن نهایت خارج شود. (لسان العرب، ج3، ص400) و ظاهرا با توجه به همین نکته است که به کسی که سرکشی (عتوّ) میکند گفته میشود [و از همین ماده کلمه «متمرد» ساخته شده که در زبان فارسی هم متداول است] و بدین ترتیب، فعل «مَرَد» به معنای کسی که در سرکشی کار را به نهایت میرسد، به کار رفته است: «وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ؛ توبة/101) (مفردات ألفاظ القرآن، ص764)
حدیث1) ابوعبیده حذاء روایت کرده است که امام باقر ع به من فرمود: بپرهیز از ورود در مباحثی که محل اختلاف است، که این کار، منجر به شک می شود و عمل [صالح] را حبط و نابود می کند و کسی که بدین کار پرداخته را به هلاکت میکشاند؛ و چهبسا که او سخنی بگوید که آن را بر او نبخشند ...
التوحيد (للصدوق)، ص456
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع:يَا زِيَادُ إِيَّاكَ وَ الْخُصُومَاتِ فَإِنَّهَا تُورِثُ الشَّكَّ وَ تُحْبِطُ الْعَمَلَ وَ تُرْدِي صَاحِبَهَا وَ عَسَى أَنْ يَتَكَلَّمَ بِالشَّيْءِ فَلَا يُغْفَرَ لَهُ ...
2) از امام صادق ع روایت شده است:کسی که جایگاه کلامش نسبت به عقلش را بداند، سخن گفتنش در آنچه به وی مربوط نیست کم میشود.
الزهد، ص5
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: مَنْ عَلِمَ مَوْضِعَ كَلَامِهِ مِنْ عَقْلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ فِيمَا لَا يَعْنِيه.
3) از رسول خدا ص روایت شده است: سختترین چیزی که از آن بر امتم میترسم، سه چیز است:
✔️ لغزش عالِم،
✔️ بحث و جدال کردنِ منافق با استفاده از قرآن،
✔️ دنیا، که گردنتان را [در مقابل خود] کج کند، پس نفس خود را در مورد آن همواره متهم بشمارید.
الخصال، ج1، ص163
حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعِيدٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو أُسَيْدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أُسَيْدٍ الْأَصْبَهَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الصُّوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعُودُ بْنُ سَعْدٍ الْجَعْفِريُّ وَ كَانَ مِنْ خِيَارِ مَنْ أَدْرَكْنَا عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَشَدُّ مَا يُتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِي ثَلَاثَةٌ زَلَّةُ عَالِمٍ أَوْ جِدَالُ مُنَافِقٍ بِالْقُرْآنِ أَوْ دُنْيَا تَقْطَعُ رِقَابَكُمْ فَاتَّهِمُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ.
4) از امام صادق ع روایت شده که رسول خدا ص فرمودند:بپرهیزید از بحث و جدال کردن با هر که «مفتون» (کسی که دچار فتنه و انحراف فکری شده) است، که هر که چنین شده تا زمانی که مدتش به سر آید دلیلش به او تلقین میشود [ظاهرا یعنی مادام که وضعیت غبارآلود است، او برای حرف خود دلیل میآورد]، اما همین که مدتش تمام شد، آن فتنهاش او را به آتش [جهنم] خواهد سوزاند (و در روایتی دیگر: آن خطیئهاش او را به خود مشغول کرده، میسوزاند.)
التوحيد (للصدوق)، ص459؛ الزهد، ص5
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ الْغِفَارِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِيَّاكُمْ وَ جِدَالَ كُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنَّ كُلَّ مَفْتُونٍ مُلَقَّنٌ حُجَّتَهُ إِلَى انْقِضَاءِ مُدَّتِهِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّتُهُ أَحْرَقَتْهُ فِتْنَتُهُ بِالنَّارِ وَ رُوِيَ شَغَلَتْهُ خَطِيئَتُهُ فَأَحْرَقَتْهُ.
تدبر1⃣ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ»
با اینکه اغلب آیاتی که در مدینه نازل شده، محور بحث خود را «الذین آمنوا» قرار داده، اما این آیه درباره برخی از «ناس: مردم» است؛ با این حال، موضوعِ بحث و جدال آنها را «خدا» معرفی کرده است؛ که ظاهرا موضوعِ مربوط به مومنان است.
چرا؟
به نظر میرسد این آیه (و آیات بعد) در مقام ارائه یک دستهبندی عمومی از انسانهاست که محور این دستهبندی را می توان «سبک زندگی انسانها» (یا به تعبیر دقیقتر: مبنای تصمیمگیری انسانها در زندگی) دانست؛ که همگی به نوع خداشناسی آنها برمیگردد. (حتی منکران خدا هم که زندگی خود را بر اساس بی خدایی تنظیم میکنند، شناختی از خدا دارند که او را انکار میکنند)
نکته تخصصی: جایگاه خداشناسی در انسانشناسی
با یک نگاه عمیق میتوان دریافت که مدلهای کلان زندگی انسانها همگی، بنوعی، به میزان و نحوه خداشناسی آنها و نقشی که برای خدا در زندگی خود باور دارند برمیگردد؛ و در یک تقسیم کلی، افراد دو دستهاند:
کسانی که خداشناسی آنها مستند به شناخت و آگاهی معتبر است؛
کسانی که خداشناسی آنها بدون علم، و صرفا بر اساس اغواگری شیاطنی است که بنایشان بر سرکشی و طغیان است.
و این دو، دو گونه زندگی در پیش خواهند گرفت که در آیه 19 همین سوره خواهد گفت که نزاع بین این دو همواره ادامه خواهد داشت تا اینکه در قیامت، دو دسته اصلی بهشتیان و جهنمیان را رقم بزنند.
2⃣ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ»
آیات قبل و بعد این آیه درباره آخرت، و انکار آن توسط برخی از افراد است. اما این آیه در مورد سخن گفتن بدون علم «درباره خدا» تذکر میدهد.
چرا؟
الف. شاید میخواهد تاکید کند که باور داشتن یا نداشتن به آخرت اساساً به نوع خداشناسی افراد برمیگردد.
ب. شاید میخواهد نشان دهد که باور داشتن یا نداشتن به آخرت اساساً به عالمانه یا جاهلانه بودن نگاه افراد به خدا برمیگردد.
ج. شاید میخواهد نشان دهد که این دو نوع خداشناسی است که وضعیت اخروی انسانها را نهایتا معلوم میکند
3⃣ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ»
خدا حقیقت مطلق است که هر حق و حقیقتی، حق بودن خود را از او گرفته است.
پس جدل بدون علم درباره خدا، در واقع، شامل هرگونه جدل بدون علم میشود.
پس، این آیه نشان میدهد که بحث و جدل کردن بدون علم و آگاهی معتبر، تلازم دارد با پیروی از شیاطین سرکش و متمرد.
ظاهرا به همین جهت است که و وجود چنین کسانی یکی از بزرگترین خطراتی است که امت اسلامی را تهدید میکند
ثمره اخلاقی
اگر کسی در زمینهای علم ندارد و وارد بحث میشود، بداند که خواهناخواه از یک شیطان متمردی پیروی خواهد کرد و به هلاکت خواهد افتاد.
و چنین کسی اگرچه با این اظهارنظرها میخواهد برتری عقلی خود را اثبات کند، اما حقیقت این است که حتی جایگاه عقل خود نسبت به کلام خود را نمیداند
حکایت
کسی میگفت: در جامعه ما، به هر تخصصی نیاز باشد، به تخصص در حوزه های پزشکی و معماری و فقاهت نیازی نیست
پرسیدند: چگونه؟
گفت: چون
هر مریضی که پیدا کنی، از هرکسی سوال کنی، برایت نسخه میپیچد!
اگر در حال ساخت خانهای باشی، هرکس که میرسد، درباره معماری خانه نظر میدهد!
و هر سوال شرعیای داشته باشی، از هرکه بپرسی، برایت فتوا میدهد!
4⃣ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَريدٍ»
چرا در مورد این انسانهایی که در مورد خدا بدون علم جدل میکنند، صرفا نفرمود که «از شیطان»، بلکه فرمود «از هر شیطان سرکش و متمردی» پیروی میکنند؟ یعنی چرا «هر شیطان»؟
الف. شاید میخواهد اشاره کند به اینکه ابلیس ترفندها و راههای مختلفی برای اغوای آدمیان دارد و لشکریانی دارد که در هر بابی شیطانی قرار داده است (المیزان، ج14، ص343) و کسی که بدون علم و شناخت حرکت کند به هریک از اینها ممکن است گرفتار شود.
ب. شاید میخواهد بگوید که این پیروی کردن، حد نهایتی ندارد (المیزان، ج14، ص343)
ج. شاید میخواهد بگوید، وقتی کسی مبنای حرکت معرفتی خود را علم و آگاهی معتبر قرار نداد، هر لحظه و بدون هیچ مبنایی موضعش را عوض میکند، و همه مواضع ضد و نقیض را یکسان قابل اعتنا میداند.
نکته تخصصی انسانشناسی
در جامعهای که شناخت معتبر محل تردید قرار بگیرد و شکاکیت جایش را بگیرد، دیدگاههای بسیار متکثر و ضد و نقیض پیدا میشود و در چنین جامعهای طبیعی است که کمکم نسبیگرایی بر اذهان مسلط گردد، که گویی راه حق، یک راه معینی نیست و همه دیدگاههای ضد و نقیض، همگی به یک اندازه از حقیقت بهرهمندند؛ و لذا امروز از این شیطان پیروی میکند و فردا از آن شیطان، و کمکم هر شیطانی را شایسته پیروی میداند.
به تعبیر دیگر، انسانی که حق را کنار بگذارد، همه باطلهای ضد و نقیض را یکسان شایسته پیروی میبیند. چرا که:
مستان خدا گر چه هزارند یکیاند
مستان هوا جمله دوگانهست و سهگانهست.