به گزارش
بولتن نیوز، اکبر نبوی: در این بخش مطلبی می خوانید که اکبر نبوی * در خصوص لزوم وجود قهرمان در سینما نوشته است، مسئله ای که این روز ها در سینمای ایران کمتر دیده می شود.
گپِ امروز و دیروز نیست. سالهاست که آن را کشتهایم، بر جنازهاش نماز نکردهایم و گذشتهایم و تا امروز که همچنان و با تلاشی شگفت، میکوشیم ضرورتهای انکارناپذیر حضورش را نبینیم و همچنان بگذریم. ظاهرا خرسندیم که با نفی و رد آن، شعور ملتی را از اسارتی موهوم و دست و پاگیر و کاهنده رهانده ایم.تصویر احیای قهرمان در سینما ضرورتی انکارناپذیر!
آری! قهرمان را در درامهای سینمایی و تلویزیونی کشتهایم و در داوری و نقدهای خود، ارزشهای آن را از بیخ و بن نادیده گرفته ایم. یادمان رفت ـ و شاید از یادمان بردندـ که قهرمان، بخشی از حافظه جمعی را بنیاد میگذارد؛ خاطره میسازد و در عین حال، خاطرههای قومی را نیز بارور میکند، قهرمانهای تاریخی و دور و دراز را زنده نگهمیدارد، پیوندهای اجتماعی را تحکیم میبخشد و... و قهرمان در آرامش روانی و تسکینبخشی از آلام روحی ناشی از ناگزیریهای زیست و زندگی، دارو و درمان کارآمدی است.
و یادمان رفت که بی قهرمانی، ترویج بی افقی است. گسترش بی آرمانی است، کشتن امید و آرزوست، نابودی کار و تلاش و کوشش و تکثیر خمودگی و سستی و خوابزدگی است.
نفی قهرمان فردی و تاکید بر «جمع قهرمان» در آثار سینمایی و تلویزیونی، از نظر من سه دلیل میتواند داشته باشد:
الف ـ گمان میکنم مهمترین دلیل، ناشی از حضور همچنان سنگین و پرقدرت فرهنگ و ادبیات چپ مارکسیستی در حوزه درام و درامپردازی کشورمان باشد. نمیخواهم بگویم که این حضور و تن دادن به آن، آگاهانه و بر پایه موافقت و همراهی معرفتی است، اما رسوبات کهنه و مانده از روزگار تسلط آن فرهنگ و ادبیات بر بیش از نیمی از جمعیت زمین، کار خود را میکند. هنوز رئالیسم سوسیالیستی تفکر غالب آثار دراماتیک کشور ماست و ما بی آنکه بخواهیم و بدانیم در دایره آن فرهنگ، فیلم و سریال میسازیم.
ب ـ گرفتار شدن در بازیها و ادا و اطوارهای شبه روشنفکرانه که بسیاری از بخشها و ساحتهای زندگی فردی و جمعی ما را متاثر کرده، دلیل دیگری است که برای این بیماری میتوان برشمرد. شبه روشنفکران، بهرغم اینکه بسیار دوست دارند قهرمان جامعه باشند و برای رسیدن به این مرتبه از هیچ تلاش و ترفندی چشم نمیبندند، به ظاهر، قهرمانها را نفی میکنند و بر همه ظرفیتهای اجتماعی که قابلیت قهرمان شدن دارند، میتازند. در این مسیر برای آنها تفاوت نمیکند که قهرمانهای واقعی را انکار کنند یا از شکلگیری قهرمان در آثار دراماتیک جلوگیری نمایند.
ج ـ فقدان درک و دریافت و معرفت موثر و واقعی نسبت به نقش و کارکرد قهرمان در درام و تاثیر برانگیزاننده آن در کنشهای فردی و اجتماعی، سومین دلیل برای بیتوجهی دریغ انگیز به حضور قهرمان در آثار نمایشی است.
باید تاکید کنم که منظور و مراد من از ضرورت احیای قهرمان در سینما و تلویزیون، به هیچ روی متوجه ستاره و جریان ستاره سازی نیست. اتفاقا یکی از مشکلات زیانبار سینمای کشور، وجود برخی از به ظاهر ستارههایی است که در منش و کنش دراماتیک، ارزش و جایگاه ستاره شدن را ندارند و به خاطر فقدان قهرمانهای سینمایی، موقعیتی غیرواقعی و حضوری خسارت آفرین پیدا کردهاند. گرچه انکار نمیکنم که قهرمان در سینما میتواند با گذشت زمان و با قرار گرفتن درست در آثار دراماتیک، به ستاره نیز تبدیل شود. در این صورت و در چنین شرایطی، قهرمانهای ستاره، حتی میتوانند حضوری خجسته و پیش برنده هم داشته باشند. یادمان باشد که ستارهها، الزاما ظرفیت و ارزش قهرمان شدن را ندارند و چنانچه با رنگ و فریب رسانهای و تبلیغاتی، چند صباحی جایگاه قهرمانها را غصب کنند، با گذشت زمان از حافظه جمعی و خاطره فردی حذف میشوند و نامی از آنها نیز نمیماند. در حالیکه قهرمان ها، زیست و حضوری درازمدت و تاثیرات مثبت عبور کرده از زمان دارند.
*منتقد