إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً
سوره نساء (4) آیه 97
ترجمه
کسانی که فرشتگان آنها را توفی میکنند در حالی که ظالم به خویشاند؛ گفتند در چه [حال و وضعی] بودید؟ گفتند در زمین مستضعف بودیم. گفتند: آیا زمین خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ پس آنها جایگاهشان جهنم است و بد عاقبتی است.
نکات ترجمهای و نحوی
تَوَفَّاهُمُ = تَوَفَّی + هُمُ. «تَوَفّی» از ماده «وفی» است که دلالت میکند بر اینکه چیزی ویا کاری به حد تمام و کمال خود برسد (کتاب العین، ج8، ص409) چنانکه کلمه «وفاء» به معنای عهد را به پایان رساندن و به مفاد آن کاملا عمل کردن میباشد و «استوفی» هم به معنای امری را به نحو کامل گرفتن است به نحوی که چیزی از آن فروگذار نشود [در فارسی هم میگوییم کار را به نحو مستوفَی انجام داد] (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص129) و درباره اینکه چرا قبض روح کردن انسان را «توفی» میگویند برخی گفتهاند بدین جهت که «توفی» دریافت کامل است و تمام حقیقت انسان روح است که در هنگام مرگ بتمامه دریافت میشود (المیزان، ج3، ص206)
ظالِمي أَنْفُسِهِمْ: در اصل «ظالمین انفسهم» بوده است که به خاطر اضافه شدن، «ن» افتاده است. این عبارت «حال» برای ضمیر «هم» (توفاهم) میباشد: یعنی آنها را در حالی قبض روح میکنند که ظالم بر خویشاند.
فيمَ= فی + ما (در + چه)
مُسْتَضْعَف: از ماده «ضعف» است که نقطه مقابل قوت میباشد. باب استفعال برای «طلب کردن» به کار میرود؛ و «مُسْتَضْعَف» اسم مفعول است؛ پس یعنی طلب اینکه شخص ضعیف باشد یا ضعیف نگه داشته شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص31) چنانکه گفتهاند «اسْتَضْعَفْتُهُ (او را استضعاف کردم) یعنی او را ضعیف یافتم و در حقش بدی کردم (کتاب العین، ج1، ص282) ویا اینکه [صرفا] او را ضعیف دیدم (المصباح المنير، ج2، ص362؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص507)
إِنَّ الَّذينَ ... فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ: عبارت «الذین ...» اسم إن است و عبارت « فَأُولئِكَ ...» خبر إن است (الجدول في إعراب القرآن، ج5، ص144)
«وَ ساءَتْ مَصيراً» این جمله، حال برای «جهنم» است؛ یعنی آنها جایگاهشان در جهنم است در حالی که جهنم بد بازگشتگاهی است.
حدیث
1 )از امام صادق ع روایت شده است:
هر جا و در هر حالى كه هستى از خداوند عز و جل براى دين و دل و عواقب امور خود سلامتى بخواه، زيرا هرکه طالب سلامتی باشد آن را نمییابد، چه رسد به کسی كه خود را در معرض ابتلائات قرار داده، و راهى را در پیش گرفته كه برخلاف سلامتى [دل و دين] است، و با اساس و اصول سلامتى مخالفت كرده، بلکه سلامتى را تلف شدن؛ و تلف شدن را سلامتی میبیند؛
و در هر عصری، مخصوصا در این زمان، سلامتى [دل و دين] از مردم عزلت گزیده است!
و راهِ یافتن آن در تحمل آزار و اذیت مردمان، و صبر در مصیبتها، و کممؤنه بودن، و فرار از چیزهایی [= آداب و رسومی] است که تو را به خود مقید میکند، و قناعت کردن به حداقل ممکن است؛
که اگر چنین نمیباشی، پس عزلت و کنارهگیری پیشه کن؛
و اگر هم نمیتوانی، پس صَمت [= سکوت و خاموشی از روی حکمت] پیشه کن هرچند همانند عزلت نمیشود؛
و اگر نتوانستی پس سخن گفتن در حدی که به نفعت باشد و ضرری به تو نزند هرچند همچون صمت نمیشود؛
و اگر بدین هم راه نبردی پس با سفر از سرزمینی به سرزمین دیگر [که در آنجا بتوانی دل و دینت را حفظ کنی] وضع و حال خود را عوض کن و با باطنی صاف و دلی خاشع و بدنی صابر، زحمات چنین سفری را به جان بخر که خداوند عز و جل میفرماید:
«کسانی که فرشتگان آنها را توفی میکنند در حالی که ظالم به خویشاند؛ گفتند در چه [حال و وضعی] بودید؟ گفتند در زمین مستضعف بودیم. گفتند: آیا زمین خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ پس آنها جایگاهشان جهنم است و بد عاقبتی است»
و محضر بندگان صالح خداوند را غنیمت بشمار؛
و به رقابت کردن با همرتبههای خود مشغول نشو؛
وقتت را صرف نزاع و جدل با مخالفان مکن؛
و اگر کسی به تو گفت: «من» [یعنی من چنین و چنانم] بگو «تو» [یعنی نگو من هم چنین و چنانم، بلکه بگو، باشد، تو خیلی چنین و چنانی]،
و ادعای هیچ امری را نکن، هرچند که بدان مطلب احاطه علمی داشته و به معرفت کامل در آن رسیده باشی؛
و اسرارت را آشکار مکن جز برای کسی که در دین شریفتر از توست، تا شرافت بیابی؛
که اگر این کارها را بکنی به سلامت [در دل و دین] میرسی و بدون هیچ تعلق خاطری با خدا خواهی بود.
مصباح الشريعة، ص109-110
قَالَ الصَّادِقُ ع
اطْلُبِ السَّلَامَةَ أَيْنَمَا كُنْتَ وَ فِي أَيِّ حَالٍ كُنْتَ لِدِينِكَ وَ قَلْبِكَ وَ عَوَاقِبِ أُمُورِكَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَهَا وَجَدَهَا فَكَيْفَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلْبَلَاءِ وَ سَلَكَ مَسَالِكَ ضِدِّ السَّلَامَةِ وَ خَالَفَ أُصُولَهَا بَلْ رَأَى السَّلَامَةَ تَلَفاً وَ التَّلَفَ سَلَامَةً وَ السَّلَامَةُ قَدْ عُزِلَتْ مِنَ الْخَلْقِ فِي كُلِّ عَصْرٍ خَاصَّةً فِي هَذَا الزَّمَانِ وَ سَبِيلُ وُجُودِهَا فِي احْتِمَالِ جَفَاءِ الْخَلْقِ وَ أَذِيَّتِهِمْ وَ الصَّبْرِ عِنْدَ الرَّزَايَا وَ خِفَّةِ الْمُؤَنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي تَلْزَمُكَ رِعَايَتُهَا وَ الْقَنَاعَةِ بِالْأَقَلِّ مِنَ الْمَيْسُورِ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ فَالْعُزْلَةُ وَ إِنْ لَمْتَقْدِرْ فَالصَّمْتُ وَ لَيْسَ كَالْعُزْلَةِ وَ إِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَالْكَلَامُ بِمَا يَنْفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ وَ لَيْسَ كَالصَّمْتِ وَ إِنْ لَمْ تَجِدِ السَّبِيلَ إِلَيْهِ فَالانْقِلَابُ فِي الْأَسْفَارِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ طَرْحُ النَّفْسِ فِي بَرَارِي التَّلَفِ بِسِرٍّ صَافٍ وَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَ بَدَنٍ صَابِرٍ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيهَا» وَ انْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ وَ لَا تُنَافِسِ الْأَشْكَالَ وَ لَا تُنَازِعِ الْأَضْدَادَ وَ مَنْ قَالَ لَكَ أَنَا فَقُلْ أَنْتَ وَ لَا تَدَّعِ شَيْئاً وَ إِنْ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَ تَحَقَّقَتْ بِهِ مَعْرِفَتُكَ وَ لَا تَكْشِفْ سِرَّكَ إِلَّا لِمَنْ هُوَ أَشْرَفُ مِنْكَ فِي الدِّينِ فَتَجِدَ الشَّرَفَ فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ أَصَبْتَ السَّلَامَةَ وَ بَقِيتَ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِلَا عِلَاقَة.
تدبر
»إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ ...»
این آیه، یکی از ادله فقهاست برای وجوب هجرت در مورد کسی که در جایی زندگی میکند که دینش در معرض آسیب است ویا نمیتواند به وظایف دینیاش عمل کند. (مثلا: المبسوط شیخ طوسی، ج2، ص4؛ تذکرة الفقهاء علامه حلی، ج9، ص10) و به خاطر وجود این آیه، همه فقها بر این فتوا بودهاند که اگر کسی در بلاد غیرمسلمان باشد و نتواند شعائر دینیاش را حفظ کند، هجرت بر او واجب میشود، (جواهر الكلام، ج21، ص35)
ظالِمي أَنْفُسِهِمْ ... كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ
هنگام انجام کارهای ناروا، یکی از توجیهاتی که رواج دارد، این است که محیط بد است و این محیط چنین اقتضایی دارد و نمیتوانم این گونه نباشم. این آیه، حکایت حال چنین انسانهایی در لحظه مرگ است؛ که آنها همین توجیه را برای فرشتگان مرگ میآورند که اگر ما گمراه و گناهکاریم، در موضع ضعف بودیم و نمیتوانستیم در مقابل محیط پیرامونی خود مقاومت کنیم. اما این توجیه دیگر جواب نمیدهد؛ زیرا زمین خدا وسیع است؛ و انسان میتوانست محیطش را عوض کند.
صرف اینکه ما سالها در اینجا زندگی کردهایم و انس گرفتهایم، پاسخ قانعکنندهای برای فرشتگان مرگ نخواهد بود.
أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها»
اساساً خدا از روح خود در ما دمیده و «گِل» ما را «گُل» کرده (ص/71-71) تا با گُلِ وجودمان، عالم را گلستان کنیم:
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کنند
اگر همه در پیرامون تو بدند، تو خوب باش؛ و در جایی که زندگی میکنی، اگر دیدی نمیشود سالم ماند، از آنجا برو بیرون. جای دیگری زندگی کن، اما نگذار گُل وجودت لجن شود.
سلامت دل و دینت بسیار گرانقیمتتر
از سلامت جسمت است
خانه کنونیات، یک میلیاردم زمین خدا هم نمیشود؛ اگر سلامت جسمت به طور جدی در معرض خطر بیفتد، خانهات را خرج درمان نمیکنی؟
اگر سلامت بدن را برای کمتر از یک قرن زندگی در دنیا نیاز داری، فکری هم برای زندگی بینهایت بعد از مرگت بکن، که آیا در آنجا دل سالمی نباید داشته باشی؟ (شعراء/89)
ظالِمي أَنْفُسِهِمْ ... كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ ... أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً ... مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ»
کسانی که در جایی زندگی میکنند که زیر بار زور میروند و استثمار میشوند (خواه استثمار مادی یا فرهنگی) و میتوانند از آنجا جای دیگری بروند و نمیروند، به خود ستم میکنند و کسی که به خودش ستم کند، خودش راه جهنم را برگزیده است.
« إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ... قالُوا ...؟ قالُوا ... . قالُوا ...؟ ... »:
این آیه از شواهد وجود واقعیتی است که از آن به سوال قبر تعبیر میشود؛ که بعد از مرگ فرشتگان از انسان سوالاتی میکنند. و معلوم است که سوال «در کجا بودید» سوال از دین آنهاست یعنی به لحاظ دینی در چه وضعی بودید و چرا دین نداشتید، و پاسخ آنها که «در زمین مستضعف بودیم، توجیهی است برای عدم دینداریشان. (المیزان، ج5، ص49)
إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»:
این آیه نشان میدهد هجرت از زمینی که میدان بازی دشمنان خداست و عرصه برای دین و دینداری تنگ است، واجب است
اگر توجه کنیم که امروزه فضای مجازی هم زمین زندگی شده است، آیا از این آیه ضرورت جدی راهاندازی و سامان دهی فضایی برای کسی که بخواهد زندگی سالمی در فضای مجازی داشته باشد (اسمش را شبکه ملی اطلاعات بگذارند یا هر چیز دیگر)، استنباط نمیشود؟
راستی، آیا اگر کسی در این
فضاهای مجازی حضور دارد و نمیتواند دل و دینش را حفظ کند، هجرت از این فضا و رها کردن
آن بر او واجب نیست؟
با تو هستم که داری این جمله را میخوانی!
با خودت رو راست باش!
یک لحظه درنگ کن!
آیا وقتی فرشتگان مرگ سراغت
آمدند، در این فضای بشدت آلوده، طوری زندگی کردهای که جوابت را قبول کنند؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com