در پاسخ به اینکه که «روز قیامت چه موقع است؟» بعد از اشاره به یک امر مربوط به خود انسان «خیره شدن و یا از دست دادن فروغِ دیده»، به «خسف (تار و محو شدن) ماه» اشاره کرد. چرا در میان امور خارج از انسان، ابتدا سراغ ماه رفت؟
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام
دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث
تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای
ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می
کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 24 شهریور به آیه 8 سوره قیامت پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ خَسَفَ الْقَمَرُ
سوره قیامت (75) آیه 8
ترجمه
و ماه در خسوف افتاد،
نکات ترجمه
«خَسَفَ» اگرچه اصطلاح «خسوف» برای ماهگرفتگی شایع شده، اما اصل این کلمه دلالت بر فرو رفتن میکند و غالبا در مورد زمین به کار میرود وقتی که چیزی را چنان در خود فرو ببرد که اثری از شیء باقی نماند، چنانکه چاه «خسیف» هم چاهی است که آبش فرو رود که دیگر نتوان از آن آب برداشت (کتاب العین، ج4، ص201؛ معجم مقاییس اللغة، ج2، ص180) و در قرآن کریم هم این کلمه در این معنای فرو رفتن در زمین (از باب عذاب الهی) مکرر به کار رفته است (نحل/45 ؛ إسراء/68 ؛ قصص/81-82 ؛ عنکبوت/40 ؛ سبأ/9 ؛ ملک/16).
همچنین در اصطلاحات رایج، «خسوف» را برای ماهگرفتگی و «کسوف» را برای خورشیدگرفتگی به کار میبرند، اما ظاهرا در لغت عرب، هر دو برای هر دو به کار رفته و برخی توضیح دادهاند که «خسوف» در جایی بوده که به طور کامل پوشیده شود، اما کسوف در جایی بوده که قسمتی از آن پوشیده شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص282؛ المصباح المنير، ج2، ص169)
بر این اساس، برخی توضیح دادهاند که اصل این واژه به معنای داخل شدن و فرو رفتن و غور کردنی است که اثری از شیءباقی نماند و تفاوتش با «غور کردن» این است که «غور» در مورد نفوذ و وارد شدنی است که با دقت و لطافت همراه باشد، اما خسف با شدت و صلابت؛ و با این توضیحات نتیجه گرفتهاند که خسوف در این آیه، نه صرفا از بین رفتن نور ماه، بلکه فرو رفتن آن در خورشید و منحل شدن ماه در خورشید است و به معنای درهم ریختن نظام مادی دنیوی است [که شاید تعبیری را که در آیه بعد آمده (جُمِعَ الشمس و القمر) بتوان مؤیّد این دیدگاه دانست] (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص57-58)
حدیث
1) از امام صادق ع در مجلس سوم در حدیث معروف به توحید مفضل روایت شده است:
به ماه [بر توحید] استدلال کن که در آن دلالتی گرانقدر است و مردم از آن در شناخت «ماه»ها استفاده میکنند؛
و حساب سال بر آن مبتنی نمیشود زیرا گردش آن، زمانهای [= فصول] چهارگانه و زمان کاشت و برداشت محصول را نشان نمیدهد و بدین جهت است که ماههای قمری و سالهایش با ماههای شمسی و سالهایش متفاوت است و ماههای قمری زمانش جابجا میشود و گاهی در زمستان است و گاه در تابستان.
در نوردهیاش در ظلمات شب و نیاز به آن بیندیش، که علیرغم نیاز به تاریکی برای آرامش جانوران و خنکی هوا برای گیاهان، صلاح نبود که شب، تاریکی محض باشد که نوری در آن نباشد و هیچ کاری در آن نتوان انجام داد، چرا که گاه مردم به خاطر کمبود وقتِ برخی کارهای روزانهشان و یا به خاطر شدت حرارت و تندی آن، به انجام کار در شب نیازمند میشوند پس در نور ماه کارهای گوناگونی مانند شخم زمین و زدن ماست و شکستن هیزم و مانند آن را انجام می دهند، پس نور ماه کمککار آنها برای معیشتشان میشود وقتی که بدان نیاز دارند، و نیز مایه انس و آرامش کسانی میشود که شبانه در سفرند؛
و طلوع آن را در برخی شبها، و نه هر شب، قرار داد و در عین حال نور و روشناییش را کمتر از خورشید گرداند تا مردم در آن مانند روز به کار مشغول نشوند که مانع آرامش و قرار آنها شود و به هلاکت آنها بیانجامد؛
و تغییرات خاص آن مانند «هلال» و «محاق»، زیاد و کم شدن، و ماهگرفتگی را عاملی قرار داد برای توجه به قدرت خداوند متعال که خالق اوست و او را آن گونه که به صلاح جهان است (آن گونه که اهل فن میدانند) تغییر میدهد.
توحيد المفضل، ص132
اسْتَدِلَّ بِالْقَمَرِ فَفِيهِ دَلَالَةٌ جَلِيلَةٌ تَسْتَعْمِلُهَا الْعَامَّةُ فِي مَعْرِفَةِ الشُّهُورِ وَ لَا يَقُومُ عَلَيْهِ حِسَابُ السَّنَةِ لِأَنَّ دَوْرَهُ لَا يَسْتَوْفِي الْأَزْمِنَةَ الْأَرْبَعَةَ وَ نُشُوَّ الثِّمَارِ وَ تَصَرُّمَهَا وَ لِذَلِكَ صَارَتْ شُهُورُ الْقَمَرِ وَ سِنُوهُ تَتَخَلَّفُ عَنْ شُهُورِ الشَّمْسِ وَ سِنِيهَا وَ صَارَ الشَّهْرُ مِنْ شُهُورِ الْقَمَرِ يَنْتَقِلُ فَيَكُونُ مَرَّةً بِالشِّتَاءِ وَ مَرَّةً بِالصَّيْفِ
فَكِّرْ فِي إِنَارَتِهِ فِي ظُلْمَةِ اللَّيْلِ وَ الْإِرْبِ فِي ذَلِكَ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَاجَةِ إِلَى الظُّلْمَةِ لِهُدُوءِ الْحَيَوَانِ وَ بَرْدِ الْهَوَاءِ عَلَى النَّبَاتِ لَمْ يَكُنْ صَلَاحٌ فِي أَنْ يَكُونَ اللَّيْلُ ظُلْمَةً دَاجِيَةً لَا ضِيَاءَ فِيهَا فَلَا يُمْكِنُ فِيهِ شَيْءٌ مِنَ الْعَمَلِ لِأَنَّهُ رُبَّمَا احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الْعَمَلِ بِاللَّيْلِ لِضِيقِ الْوَقْتِ عَلَيْهِمْ فِي بَعْضِ الْأَعْمَالِ فِي النَّهَارِ وَ لِشِدَّةِ الْحَرِّ وَ إِفْرَاطِهِ فَيَعْمَلُ فِي ضَوْءِ الْقَمَرِ أَعْمَالًا شَتَّى كَحَرْثِ الْأَرْضِ وَ ضَرْبِ اللَّبِنِ وَ قَطْعِ الْخَشَبِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَجُعِلَ ضَوْءُ الْقَمَرِ مَعُونَةً لِلنَّاسِ عَلَى مَعَايِشِهِمْ إِذَا احْتَاجُوا إِلَى ذَلِكَ وَ أُنْساً لِلسَّائِرِينَ وَ جُعِلَ طُلُوعُهُ فِي بَعْضِ اللَّيْلِ دُونَ بَعْضٍ وَ نُقِصَ مَعَ ذَلِكَ عَنْ نُورِ الشَّمْسِ وَ ضِيَائِهَا لِكَيْلَا يَنْبَسِطَ النَّاسُ فِي الْعَمَلِ انْبِسَاطَهُمْ بِالنَّهَارِ وَ يَمْتَنِعُوا مِنَ الْهُدُوءِ وَ الْقَرَارِ فَيُهْلِكَهُمْ ذَلِكَ وَ فِي تَصَرُّفِ الْقَمَرِ خَاصَّةً فِي مُهَلِّهِ وَ مُحَاقِهِ وَ زِيَادَتِهِ وَ نُقْصَانِهِ وَ كُسُوفِهِ مِنَ التَّنْبِيهِ عَلَى قُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى خالفه [خَالِقِهِ] الْمُصَرِّفِ لَهُ هَذَا التَّصْرِيفَ لِصَلَاحِ الْعَالَمِ مَا يَعْتَبِرُ بِهِ الْمُعْتَبِرُون
تدبر
«وَ خَسَفَ الْقَمَرُ»: در پاسخ به اینکه که «روز قیامت چه موقع است؟» بعد از اشاره به یک امر مربوط به خود انسان «خیره شدن و یا از دست دادن فروغِ دیده»، به «خسف (تار و محو شدن) ماه» اشاره کرد. چرا در میان امور خارج از انسان، ابتدا سراغ ماه رفت؟ با توجه به حدیث1، شاید بتوان گفت:
الف. در حالت طبیعی (یعنی بدون ابزراهایی مانند ساعت) ماه یکی از بارزترین راههای محاسبه زمان است. وقتی دیگر ماهی نباشد، به خوبی معلوم میشود که نظام طبیعی زمان به هم ریخته است و قیامت در موقفی از یک زمان طبیعی نیست که سوال «قیامت چه موقع است» پاسخ داشته باشد.
ب. نور ماه امری حداقلی است که در تاریکی و ظلمات شب، موقعیت پیرامونی انسان را روشن می کند تا برخی از امور خود را انجام دهد. در آن معرکه ظلمانی انسان دنبال نوری می گردد، اما حتی ماه هم محو شده و نورش را از دست داده است. در آنجا نه امور مادی دنیوی بلکه نور ایمان (حدید/12) و نور پروردگار (زمر/69) است که روشنایی دارد، و نه تنها نور خورشید (تکویر/1)، که حتی نورهای کمسویی مثل ماه هم در کار نیست. هم از این سو برق چشم رفته، و هم از آن سو نوری از بیرون در کار نیست.
ج. ...