باید گاه و بیگاه گوش بزنگ سوپروایزر باشی تا نکند لحظه ای غفلت، کوه غم را آوار دل مادر دردمندی کند که شیره جانش را به امید لبخند دوباره به دستان تو سپرده و خودش گوشه حیات بیمارستان زیر سایه درخت کاج زمزمه یا شافی و یا شافی و یا شافی میخواند! پزشک که باشی در خانه هم که هستی باید اوردر بیمارت را چک کنی مبادا سقف اعتماد چکه کند! زخم هم اگر داری باید مرحم زخمهایی باشی که به امید التیام چشم به دستان تو بسته اند!
گروه اجتماعی: در یادداشت پیش رو که محسن قائمی نسب به بهانه فرا رسیدن روز پزشک آن را نگاشته، آمده است: باید گاه و بیگاه گوش بزنگ سوپروایزر باشی تا نکند لحظه ای غفلت، کوه غم را آوار دل مادر دردمندی کند که شیره جانش را به امید لبخند دوباره به دستان تو سپرده و خودش گوشه حیات بیمارستان زیر سایه درخت کاج زمزمه یا شافی و یا شافی و یا شافی میخواند! پزشک که باشی در خانه هم که هستی باید اوردر بیمارت را چک کنی مبادا سقف اعتماد چکه کند! زخم هم اگر داری باید مرحم زخمهایی باشی که به امید التیام چشم به دستان تو بسته اند!
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر است:
ترس از آمپول زدن هم باعث نمیشود تا کودکان کمی بزرگتر که شدند در رویاهای خود روپوش سپیدی را نپوشند و با شنیدن آقای دکتر! با عینکی بر چشم و گوشی بر گردن آویخته لبخندی به صاحب صدا بزنند و بگویند ان شاالله خوب میشود! دعا کنید، همه چیز دست خداست! یا در پاسخ دیگری که می گوید خانم دکتر! شما فرشته نجات جان دخترم بودی، بگوید: زندگی و مرگ انسان دست خداست و ما وسیله ای بیش نیستیم! تلخی هم دارد گاهی پس از ساعت ها تلاش هنگام خروج از درب اطاق عمل در مقابل جمعیت نگران، سرش را پایین می اندازد با بغض می گوید: متاسفم! ما تلاشمان را کردیم، اما...
این ها بخشی از رویاهای کودکی سپیدپوشان امروز سرزمین ماست، اما پزشکی تنها این نیست! باید ربع قرنی درس بخوانی، بچه باهوشی هم باشی، از خورد و خوراک تفریح و تفرج بگذری تا بشوی دکتری تیغ جراحی به دست تا آدم ها قلب بازشان را در اختیارت بگذارند تا تو درِ درد ها را ببندی! جسم بی جانشان برایت میآورند تا تو با توکل به خدا و بر پایه اندوخته سال های متمادی روح امید را در رگ زندگی برایشان جاری کنی! باید سال های سال، کتاب های قطور هاریسون را ورق ورق بخوانی تا بدانی چگونه میتوانی لبخند را بر لبان خشکیده از قورت دادن بغض گلوی دخترک بیماری که صد بغل گل آرزو در دل دارد بنشانی! باید شب های طولانی زمستان بیدار باشی تا نکند خوابی پریشان شود. باید ساعت های متمادی چشم بر هم نگذاری تا چشمی بسته نشود! پزشک که شدی گوشهایت پر میشود از گلایه ها، نیستی ! نبودی ! پس تو کی کار نداری؟! همیشه کار، همیشه کار! باید دلت بزرگ باشد غصه های خودت را قصه نکنی تا مبادا بر درد دردمندی افزوده شود! باید گاه و بیگاه گوش بزنگ سوپروایزر باشی تا نکند لحظه ای غفلت، کوه غم را آوار دل مادر دردمندی کند که شیره جانش را به امید لبخند دوباره به دستان تو سپرده و خودش گوشه حیات بیمارستان زیر سایه درخت کاج زمزمه یا شافی و یا شافی و یا شافی میخواند! پزشک که باشی در خانه هم که هستی باید اوردر بیمارت را چک کنی مبادا سقف اعتماد چکه کند! زخم هم اگر داری باید مرحم زخمهایی باشی که به امید التیام چشم به دستان تو بسته اند!
روز پزشک بر سفید پوشان سپیدار سلامت و درمان مبارک.
انتهای پیام/
روزتون مبارک