گروه روانشناسی: با وجود پيشرفت هايي كه در فهم ما از بيماري هاي رواني به وجود آمده، اما نحوه معالجه اين بيماري ها از نيم قرن پيش تاكنون بهتر نشده است. اين نظر ريچارد بنتال، روانپزشك كلينيكي بريتانيايي است. بنتال كه كتاب جنجال برانگيزي به نام «پزشكي ذهن» نوشته مي گويد كه كه كارهايي كه در حوزه روانپزشكي انجام شده به شدت غيرعلمي است و از كمك واقعي به بيماراني كه از مشكلات رواني رنج مي برند عاجز است.
به گزارش بولتن نیوز، بنتال مي گويد كه ريشه مشكل تمركز سنگين روانپزشكي بر بيومديكال (پزشكي زيستي) است كه تحقيقاتش نشان مي دهد اشتباهي مهلك است. او ادعا مي كند كه داروهاي ضد بيماري هاي رواني هم خيلي خوب عمل نمي كنند و عقايد و برداشت هايي كه درباره آنها وجود دارد درواقع نتيجه بازاريابي هاي ماهرانه صنايع داروسازي است.
به نوشته بنتال اين موضوع در مورد داروهاي ضد افسردگي هم صادق است.
بنتال در كتابش مي نويسد كه در تست كلينيكي داروها، نقص هاي روش شناسي وحشتناكي پيدا كرده. به عنوان مثال در برخي مطالعات، بيماراني كه پاسخ اوليه اي به داروهاي ضدافسردگي نشان نداده اند از مطالعه كنار گذاشته شده و بيماران جديدي جايگزين آنها شده اند.
بنتال مي گويد:«البته تنها معالجات نيستند كه حوزه مراقبت از سلامت روان را آشفته كرده اند. چراكه بخش تشخيص بيماري ها هم به همان اندازه مي تواند مشكل داشته باشد. دليلش هم اين است كه سيستم كنوني تقسيم بندي مشكلات روانپزشكي از اساس اشتباه است. به عنوان مثال بسياري از بيماران، هم علايم بيماري شيزوفرني و هم علايم بيماري دوقطبي را نشان مي دهند و مرز بين اين دو اختلال رواني نامشخص است. چنين تشخيص هايي از نظر علمي كاملاً معنادار است.»
كتاب پزشكي ذهن از نظر منتقدان خوب سازمان دهي شده. اما جايي براي ايرادگيري به جا گذاشته. آن هم به اين خاطر است كه براساس داستان هايي كه بيماران تعريف كرده اند نگاهي سرسري به جهان بيماري هاي رواني انداخته و وضعيتي را ترسيم مي كند كه انگار دكترها تيري را در تاريكي پرتاب مي كنند. بعضي از روايت ها هم خواننده را سردرگم مي كنند به طوري كه فهم اين كه چگونه اتفاق افتاده اند را مشكل مي كنند.
نمونه آنها اندرو است كه براي آزمايشات روانپزشكي به كلينيكي آورده مي شود. پرفسورها احتمالاً براي پيدا كردن رفتارهايي در اين فرد كه با يك بيماري رواني جور در بيايد روي ادب بيش از حدش متمركز شدند و اين يكي از دلايلي بود كه موجب شد او را در انستيتو نگه دارند. سپس شروع به كار در اين زمينه كردند كه آيا ادب اندرو بخشي از شخصيت طبيعي او است يا ناشي از بيماريش است.
به هر صورت با تمام نتايجي كه بنتال به آن رسيده چه كاري مي توان انجام داد تا نحوه رسيدگي به وضعيت بيماران رواني به مسير درست هدايت شود؟
بنتال عقيده دارد كه گام اول در يافتن پاسخ براي اين پرسش اين است كه به دلايل و موقعيت هايي كه بيشتر احتمال دارد به مشكلات رواني منجر شود توجه كرد. در عين حال تلاش شود كه براي تشخيص بيماري هايي مثل شيزوفرني به علايم منحصر بفرد اين بيماري توجه كرد. به عنوان مثال تحقيقات او نشان داده كه تجربيات هر فرد مي تواند در گسترش پارانويا (بيماري سوء ظن شديد) در او نقش داشته باشد.
وي مي گويد:«اما در هر صورت هيچ كاري واجب تر از اين نيست كه دوباره به طور كامل درباره ارزش ها و هدف هاي مراقبت هاي روانپزشكي فكر كنيم.»
منبع: http://www.scientificamerican.com/