پس اگر روی گرداندند بگو خدا مرا بس است، خدایی جز او نیست، تنها بر او توکل کردهام و او پروردگار عرش عظیم است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام
دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قران را با ترجمه و چند حدیث
تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای
ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد
کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 17 اردیبهشت به آیه 129 سوره توبه پرداخته شده و در آن آمده است:
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيم
سوره توبه (9) آیه 129
ترجمه:
پس اگر روی گرداندند بگو خدا مرا بس است، خدایی جز او نیست، تنها بر او توکل کردهام و او پروردگار عرش عظیم است.
حدیث:
1) قال رسول الله ص: ... إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ... لَمَّا أُرِيدَ قَذْفُهُ فِي النَّارِ، فَرُمِيَ بِهِ فِي الْمَنْجَنِيقِ فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى جَبْرَئِيلَ ع وَ قَالَ لَهُ: أَدْرِكْ عَبْدِي. فَجَاءَهُ فَلَقِيَهُ فِي الْهَوَاءِ، فَقَالَ: كَلِّفْنِي مَا بَدَا لَكَ فَقَدْ بَعَثَنِي اللَّهُ لِنُصْرَتِكَ. فَقَالَ: بَلْ «حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»، إِنِّي لَا أَسْأَلُ غَيْرَهُ وَ لَا حَاجَةَ لِي إِلَّا إِلَيْهِ.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص533
پیامبر اکرم ص در ضمن یکی از بحثهایی که با مسیحیت داشت، فرمود: وقتی خواستند ابراهیم ع را در آتش بیندازند، او را با منجنیقی پرتاب کردند؛ پس خدا جبرئیل را نزد او فرستاد و به او گفت بنده مرا دریاب. جبرئیل آمد و در موقعیتی که او در هوا بود و به او گفت «آنچه میخواهی از من بخواه که برای یاریت آمدهام» حضرت ابراهیم گفت خدا مرا کافی است که او بهترین وکیل و کارگزار است؛ من از غیر او درخواستی ندارم و حاجتم را جز به نزد غیر او نمیبرم. این اقدام حضرت ابراهیم ع در روایت دیگری در تفسیر قمی، (2 /73) این گونه نقل شده است که فرمود: «أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا؛ وَ أَمَّا إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ فَنَعَم» (اما به تو، هیچ [نیازی ندارم]، اما به پروردگار عالمین، بله [نیازمندم)
2) سَهْلٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ التَّمِيمِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ: قَالَ لَمَّا سَيَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَةِ شَيَّعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَقِيلٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْوَدَاعِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ... ثُمَّ تَكَلَّمَ عَقِيلٌ ... ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحَسَنُ ع ... ثُمَّ تَكَلَّمَ الْحُسَيْنُ ع ... ثُمَّ تَكَلَّمَ عَمَّارٌ ... ثُمَّ تَكَلَّمَ أَبُوذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ: عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِأَبِي وَ أُمِّي هَذِهِ الْوُجُوهُ فَإِنِّي إِذَا رَأَيْتُكُمْ ذَكَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِكُمْ وَ مَا لِي بِالْمَدِينَةِ شَجَنٌ لِأَسْكُنَ غَيْرُكُمْ وَ إِنَّهُ ثَقُلَ عَلَى عُثْمَانَ جِوَارِي بِالْمَدِينَةِ كَمَا ثَقُلَ عَلَى مُعَاوِيَةَ بِالشَّامِ فَآلَى أَنْ يُسَيِّرَنِي إِلَى بَلْدَةٍ فَطَلَبْتُ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ إِلَى الْكُوفَةِ فَزَعَمَ أَنَّهُ يَخَافُ أَنْ أُفْسِدَ عَلَى أَخِيهِ النَّاسَ بِالْكُوفَةِ وَ آلَى بِاللَّهِ لَيُسَيِّرُنِي إِلَى بَلْدَةٍ لَا أَرَى فِيهَا أَنِيساً وَ لَا أَسْمَعُ بِهَا حَسِيساً وَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ صَاحِباً وَ مَا لِي مَعَ اللَّهِ وَحْشَةٌ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ.
الكافي، ج8، ص207-208
چون عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرد اميرمؤمنان و عقيل و حسن و حسين عليهم السّلام و عمار بن ياسر او را بدرقه كردند و در وقت خداحافظى هرکدام مطالبی فرمودند [که برای رعایت اختصار آنها را در اینجا نمیآورم] آنگاه ابوذر رضى اللَّه عنه به سخن آمده، گفت: سلام و رحمت خدا بر همگى شما باد، پدر و مادرم بقربان اين چهرهها كه براستى هر گاه من شما را مىبينم به ياد رسول خدا ص مىافتم، و دلخوشى من برای سكونت در مدينه تنها شما بوديد، ولى بودنم در مدينه بر عثمان ناگوار بود، چنانچه در شام نيز توقف من بر معاويه ناگوار مينمود و از اين رو تصميم گرفت مرا به شهر ديگرى تبعيد كند. من از او خواستم كه آن شهر را كوفه قرار دهد ولى او به خيال خود ترسيد اگر من به كوفه روم آن شهر را بر عليه برادرش [وليد بن عقبه كه برادر مادرى عثمان بود] بشورانم، و به خدا سوگند خورد كه مرا به شهرى تبعيد كند كه در آنجا هيچ گونه همدمى نداشته باشم و آوازى نشنوم، و براستى كه من جز خداى عز و جل يار و ياورى نخواهم و در پناه او هراس و وحشتى ندارم، «خدا مرا بس است، خدایی جز او نيست، بر او توكل كردهام و او است پروردگار عرش بزرگ» و درود خدا بر آقاى ما محمد و خاندان پاكش باد.
الروضة من الكافي، ترجمه رسولى محلاتى، ج2، ص6.