گروه فرهنگ و هنر: در دنیا فیلمسازان زیادی هستند که در یکسال دو یا سه فیلم را جلوی دوربین میبرند، آنها تلاش میکنند به هر دلیلی دو فیلم را در فاصله کمتر از 12 ماه جلوی دوربین ببرند اما وقتی به کارنامه کاری این کارگردانان توجه میکنیم خواهیم دید این فیلمسازان معمولا کارهایی که در فاصله زمانی کوتاه کار میکنند آثار ارزنده و درخور توجهی نمیشود.
به خصوص اگر در یک گونه سینمایی نباشد از جمله این کارگردانان مایکل کورتیز است او قبل مهاجرت به هالیوود 50 و در هالیوود 100 فیلم در گونههای مختلف ساخت در آثارش فیلمهای نوآر و موزیکال، وسترن و... دیده میشود اما تعداد آثار در خور توجه فیلمساز نسبت به تعداد آثاری که ساخت کم است. در ایران نیز برخی از فیلمسازان این سبک و سیاق را پیش گرفتند و در این سینما که زیرساخت مناسب ندارد موفق به اکران فیلمهایشان با هر کیفیتی هستند.
به گزارش بولتن نیوز، از جمله این فیلمسازان مانی حقیقی است او بعد از ساخت «اژدها وارد میشود» به سراغ ساخت فیلمی کمدی اما در عین حال هنجارشکن و خارج از ساختار سینمای ایران رفت. فیلم دوم کارگردان به سرعت ساخته شد و در بهترین زمان اکران شد.
متاسفانه در سینمای ایران فیلمسازی در سینمای کمدی به دست گرمی برای فیلمساز بدل شده است بعد از ساخت فیلم جدی برای اینکه دست فیلمساز خالی نباشد ساخت فیلمی کمدی را به دست میگیرد. دو فیلم اکران شده با موضوع کمدی که این روزها برپرده سینماها است (من سالوادور نیستم و پنجاه کیلو آلبالو) از این دست فیلم هاست.
سازندگان آثار در ارایه داستان به تعریف درست طنز و کمدی توجهی ندارند و همه چیز به بازیگر و موقعیتهای کمدی که در داستان خلق میشود بستگی دارد هر قدر فیلمساز از خط قرمزها عبور کرده و موقعیتهای دیده نشده در سینما را برای مخاطب فراهم کند بیشتر موردتوجه قرار میگیرد.
فیلم سینمایی «پنجاه کیلو آلبالو» در نگاه اول تنها مجموعهای از موسیقیهایی است که کمتر در سینمای ایران مورد استفاده قرار گرفته است، مجموعه حرکات و رفتارهای هنجار شکنی که تاکنون در سینمای ایران نبوده و فراهم آوردن بستر داستانی که این مهم هم در سینمای ایران تجربه نشده است مواجهه یک زن در برابر دو مرد! اتفاقی که شاید تنها بهانهای که کارگردان توانسته است نظر مسئولان ارشاد را تامین کند بنمایه کمدی فیلم است. اما یک نکته حایز اهمیت است که فیلم با مجموعه این رفتارها، هنجار شکنیها و زیر سوال بردن زمان عده طلاق و تمسخر سنت ازدواج و باورهای مردم و استفاده از بازیگران محبوب سینما و تلویزیون مخاطب را به سینما کشانده و خنده میگیرد. اما این خنده به چه قیمتی است؟
فیلم با ورود نیروی انتظامی به ساختمانی که در آن عروسی در حال برگزار شدن است آغاز میشود و کاملا شرایط جدی را در سکانسهای اولیه شاهد هستیم. رفتارهای بیتعادل و خوش و بشهای متعدد داماد در شب عروسی نشان از استفاده بیحد از مشروبات الکی دارد اما رفتارهای داماد و این نوع نگاهها و خوش و بشها در سینمای ایران به ندرت دیده شده شاید بتوان گفت که اصلا دیده نشده در آن میان یکی از خدمه ها گیلاسهای پر از آب آلبالو را به دست دارد و بدون هیچ توجیهی از این سو به سوی دیگر میرود و بالاخره بهانه را برای به تصویر کشیدن صحنههای بیاساس و پایه فراهم میکند. فیلمساز بهانه ریختن آب آلبالو بر روی «داوود» (ساعد سهیلی) را به دست گرفته و وارد تعریف قصهای میشود که برای مخاطب کاملا غیر قابل توجیه است. همه اتفاقات براساس حادثه پیش میرود وقتی نیروی انتظامی برای دستگیر کردن داماد خلافکار وارد خانه میشود همه به یک سو فرار میکنند و داماد برای فرار به سمت اتاق خواب میرود، اتاقی که در طبقه چندم یک برج قرار گرفته است راه مفری برای داماد فراهم نمی آورد اما این اتاق در داستان کاربردهای دیگری نیز دارد، عروس به دنبال داماد به آنجا میآید، دوست عروس (آیدا) هم حضورش در اتاق قابل توجیه است اما حضور داوود در این اتاق توجیهی به جز فراهم آمدن تصاویر دور از اخلاق و عرف روی تختخواب دونفره با حضور علی صادقی و ساعد سهیلی ندارد. حرکات ساعد سهیلی در این اتاق بهانه ای برای پیش بردن داستان و ارایه صحنه های سخیف و مبتذل است.
جالب است که هر ایرادی که به فیلم از کارشناسان مطرح میشود برخی معتقدند فیلم کمدی است و قرار نیست با فیلم جدی مقایسه شود و برخی اینگونه توجیه میکنند که فیلم تنها برای سرگرمی ساخته شده است. اما به این نکته باید توجه کنیم در فیلم کمدی هم قواعدی باید رعایت شود که در این اثر قاعده ای از آثار کمدی رعایت نشده است. هر بار موقعیتی فراهم میشود یا براساس هنجارشکنی است و یا براساس رفتارهای هجو و به قولی فیلمفارسی گونه است. هیچ جای فیلم نمایانگر دانش فیلمنامه نویس و یا آشنایی کارگردان به ظرفیت بازیگران و کمدی نیست همه بازیگران که در فیلم حضور دارند بازی هایی را ارایه دادند که پیش از این در کارهای سینمایی شاهد آن بودیم.
فیلمنامهنویس برای بزرگنمایی قوانین کشور کاملا ساده و بدون هیچ خلاقیتی شخصیتهای داستان را به سفر میفرستد تا در این سفر نیز بتواند آنگونه که میخواهد به محدودیتها و ضعفهایی که در ادارات حاکم است در بستر کمدی توجه شود. مخاطب در این فیلم در ناخودآگاه خود به دختر حق میدهد زیرا براساس اصرار قاضی پرونده، مجبور به گفتن دروغ شده است اما دختر از موقعیتهایی که برایش پیش میآید تنها به منافع فردیاش توجه دارد و هیچگاه و در هیچ یک از موقعیتها به منافع فرد مقابل و احساسات آنها توجهی ندارد. ازدواج صوری، طلاق مصلحتی و... همگی تنها برای رسیدن دختر به موقعیت بهتر است.
فیلمساز ایدهای را مورد توجه قرار داده که ابتدا و انتهای آن ازدواج باشد اما هر دو ازدواجها فقط زوج تغییر می کند و زوجه عوض نمیشود. کاری که برای نشان دادن سیکل دایره ای تعبیه شده است. روایت، نوع شوخیها، خلق فضاهای انتزاعی و موقعیتهای کمدی کاملا شلخته و به دور از منطق درست است اما ابتدا و انتهای داستان به گونهای طراحی شده که هدف اصلی فیلمساز مشخص شود. روایتی هجوگونه که بدون داشتن پیرنگ درست و روابط منطقی بیان روایت شکل گرفته و جلو میرود.
جریان شبهروشنفکری سینما با ساخت آثار خاص و توجه به مفاهیم و نشانهها در آثارش نتوانست آنگونه که در نظر دارد به مخاطب انبوه دست یابد و در ارایه افکار و عقایدش به مخاطبان و اشاعه آن ناموفق بود؛ اما با جمع کردن «پنجاه کیلو آلبالو» این جریان به یکباره به سراغ سینمای مخاطبپسند و کمدی بدون توجه به قواعد این سینما رفت و با استفاده از تعداد زیاد بازیگران در این فیلم مخاطب را به سینما کشاند تا مفاهیمی که سالهاست به آن توجه دارد و برایش از اهمیت خاص برخوردار است از جمله اشاعه فرهنگ بی بندباری و لاابالیگری دست یابد.