نباید جامعه را در برابر ورود تکنولوژی و ابزارهای زندگی نوین سترون کرد. آنچه مهم است، آماده سازی بستر افکار عمومی و روشنگری در جهت برخورد و پذیرش با قاعده و هوشیارانه این پدیدههاست. تکلیفی که علاوه بر حاکمیت و مراکز تولید کننده فکر و اندیشه، بر دوش تک تک افراد جامعه سنگینی می کند.
گروه اجتماعی: در یادداشت پیش رو که به قلم آرش رازانی، پژوهشگر اجتماعی نگاشته شده، نگارنده معتقد است: نباید جامعه را در برابر ورود تکنولوژی و
ابزارهای زندگی نوین سترون کرد. آنچه مهم است، آماده سازی بستر افکار عمومی
و روشنگری در جهت برخورد و پذیرش با قاعده و هوشیارانه این پدیدههاست.
تکلیفی که علاوه بر حاکمیت و مراکز تولید کننده فکر و اندیشه، بر دوش تک تک
افراد جامعه سنگینی می کند.
به گزارش بولتن نیوز متن این یادداشت که در سپیده دانایی نیز منتشر شده، به شرح زیر است:این سالها، روزگار فراگیری رسانه است. رسانه به مفهوم کلی واسطه اطلاعرسانی عمومی، تا پیش از چاپ نشریه "کاغذ اخبار" و "وقایع اتفاقیه" در ایران وجود نداشت. پس از آن و تا زمان انقلاب مشروطیت، به دلیل بی سوادی فرا گیر و عدم توانایی خواندن و نوشتن در اکثریت مردم، نشریات بیشتر کارکرد اطلاع رسانی دولتی داشتند. درحقیقت تجربه برخورد با رسانه از زمان انقلاب مشروطیت و همهگیری اعلامیهها و روزنامههایی که توسط سیاسیون در محافل و مراکز تجمع برای مردم خوانده می شد، اتفاق افتاد. گام مهم بعدی هم تاسیس رادیو ملی ایران در سال 1319 بود که در آستانه در گیر شدن ایران در جنگ جهانی دوم،عامه مردم را با مفهوم اخبار روزانه و اطلاع رسانی رسمی آشنا كرد. از آن روز تا امروز، به مدد رشد تکنولوژی، توسعه رسانه در ایران همگام با سایر کشورهای جهان اتفاق افتاده است؛ جریانی که تاثیر بزرگ و بی همانندی در شکل دهی فرهنگ امروز مردم ایران داشته است.
این توسعه یافتگی رسانه در ایران اما متفاوت از آنچه در اروپا و آمریکا اتفاق افتاد به دست آمد. فاصله بین آغاز عصر طلایی کتاب و توسعه سواد عمومی تا آغاز عصر رسانه در ایران کمتر از 20 سال بود؛ در حالی که در اروپا دوره طولانی نزدیک به چهارصد سال تنها رسانه، رسانه های مکتوب بودند. این اختلاف در حقیقت باعث آن شد که مردم ایران بدون آمادگی فکری و فرهنگی و در حالی که هنوز عموما فاقد سواد بودند و به تعامل دائمی با فرهنگ مکتوب در متن زندگی خود خو نگرفته بودند، در معرض رسانه قرار گیرند. این عدم توازن در توسعه موجب عوارض خاص خود شد که تا امروز دامنگیر جامعه ماست. آنچه در این مطلب بدان پرداخته می شود، مفهومی است که از آن با عنوان "میانمایگی فکری" یاد خواهیم کرد.
فراگیری روزافزون رسانه و در معرض دائم جریان اطلاعات قرار گرفتن افراد، به ویژه با توسعه استفاده از گوشیهای هوشمند و سهل الوصول شدن دسترسی هر لحظه و هر جا به اینترنت و عضویت در انواع شبکههای اجتماعی، مردم را در شرایط کاملا تازه ای قرار داده است. شرایطی که پیش از این هیچگاه قابل تجربه یا حتی شاید قابل تصور نبوده است. سیل اخبار، تحلیل ها، اطلاعات، شایعات و تبلیغات موج از پس موج بر ذهن و فکر افراد وارد میگردد و مهلتی حتی برای درست خواندن همه آنها نیست. بسیاری از این دادهها در چرخه داد و ستد شبکه های اجتماعی توسط خود مردم تولید شده و نشر مییابد؛ شرایطی دشوار برای کسانی که می خواهند استقلال فکری و ذهنی خود را حفظ نموده و از پس این هجوم سیل آسا، به گوهر واقعیت درست و کامل پی ببرند. اما این، مشکل عموم مردم نیست. هجوم سیل آسا و بدون توقف رسانه منجر به نوعی "توّهم دانش" در میان افراد شده است؛ پدیده ای که عامل اصلی و مولّد "میانمایگی فکری" است.
"میانمایگی فکری" وضعیتی است بینابین دانستن و ندانستن. آگاهی بدون دانش. وضعیتی که در آن افراد می دانند بی آنکه بشناسند. مخالفند، موافقند یا حتی تعصب دارند نسبت به آنچه به درستی آن را نمیشناسند. افراد در معرض هجوم "داده"هایی هستند که از انواع منابع تولید اطلاعات به سمت آنها، شبانه روزی و بلاانقطاع گسیل می شوند و آنها فقط به صرف داشتن سواد خواننده آن هستند. خوانندگانی که تنها مطالب را خوانده و مفهوم کلمات را درک میکنند؛ در حالی که نه راهی به کنه مطلب مییابند و نه ضرورت و تکلیفی بر عهده خود برای دستیابی به حقیقتی که به واسطه "داده" خوانده شده با آن آشنا شدهاند. خود را صاحب "دانش"ی می دانند که وجود ندارد. در فاصله زمانی بی سوادی عام چند ده سال پیش و رسانه زدگی کنونی، تفاوت بین درک مطلب و دست یافتن به دانش برای مردم عیان نشده است. این گزاره که "به صرف خواندن مطلبی نمی توان به درستی آن اطمینان یافت" در این غوغا فهم نگردیده است. به لطف رسانه، ما با افرادی مواجهیم که به نوعی "خود دایرةالمعارف پنداری" دچار شدهاند. عارضه ای که با پیشینه عدم وجود عادت مطالعه دائمی و تنبلی ناشی از میل ذاتی تن ندادن به دشواری برای دستیابی به حقیقت، جسارت اظهار نظر "این است و جز این نیست" را به هر فرد صرفا باسواد- و نه لزوما صاحب دانش و فکر - میدهد.
"میانمایگی فکری" یک اشکال فرهنگی شخصی نیست. آسیبهایی که از این عارضه و مبتلایان به آن متوجه جامعه می شود کم نیستند. اولین و شاید مهمترین این عوارض، توسعه جمود فکری یا دگماتیسم است. فردی که دچار "توهم دانش" شده است، خود را در همه مواردی که از آن صرفاً اطلاعاتی دارد صاحب نظر میداند و البته صاحب درستترین نظر! به نشر همراه با تحکّم بینش ناقص خود از دنیا و ما فیها به دیگران ادامه می دهد و هر مخالفتی را با شدیدترین برخوردها پاسخ میدهد. این برخورد شدید، نه از باب عقیده راسخ یا عمق دانش، که به دلیل ضعف مفرط دانش است. ذهن فرد دچار "توهم دانش" فقط بستر حفظ و نشر اطلاعات است نه درک و تحلیل آن. به همین دلیل در مقام احتجاج و پاسخگویی به سرعت به نقطه صفر میرسد و واکنش طبیعی این ذهن پرخاشگری است. پرخاش برای دور نگه داشتن دیگران از نگریستن به درون تهی و بی مایهی اندیشهاش. و همین پرخاشگری و سعی در ساکت کردن - و نه مباحثه و تضارب آرا- یکی از مهمترین موانع ناتوانی اجتماعی در همافزایی نیروی جامعه برای نیل به اهداف بزرگ و اصلاحات اجتماعی است. طبیعی است که بین گروههایی از مردم که بر سر "توهم دانش" خود همواره در حال مجادله و پرخاش هستند همدلی و اتفاق نظر یک امر استثنایی و خلاف قاعده باشد. چنین جامعه ای هیچگاه به بالندگی و رشد فکری عمومی نخواهد رسید.
عارضه دیگری که برای "میانمایگی فکری" در جامعه متصوّر است، بی ارزش شدن مفهوم تلاش و فعالیت فکری و رشد اندیشه است. وقتی افراد خود را بر اساس "توهم دانش" در زمره دانایان تصور کنند بالطبع خود را بی نیاز از مطالعه و رشد اندیشه خواهند دانست. در این شرایط ، ارزش و اعتبار اجتماعی کسب علم و فرهیختگی از بین رفته و ارزشهای دیگری جایگزین آن میگردند. البته با توسعه نامتوازن و بیقاعده آموزش عالی در سالهای اخیر ارزش تحصیل کلاسیک علم کمرنگ شده و تحت تاثیر کاسبکاری و تقدم کسب درآمد بر علم آموزی قرار گرفته است.
اما آنچه مورد اشاره این مطلب است، دغدغه جستجوی حقیقت و رشد مستمر اندیشه فارغ از سیستم رسمی تحصیلی است. هرکسی در طول دوره عمر خویش، برای رشد شخصیت و تکامل فکری نیاز به مطالعه دائم و گسترش حوزه دانستههای خود از دنیا و افزایش توان تشخیص سره از ناسره برای نزدیک شدن به حقیقت عالم دارد. "توهم دانش" تصویر ناقصی از این دانش در اختیار افراد گذارده و روح آنها را به طرز کاذبی سیراب میسازد. جامعه ای که افراد آن صاحب این گونه دانش سطحی از دنیای اطراف خود باشند، به راحتی تحت تاثیر جریانسازیهای رسانه ای قرار گرفته و با جریانهای هدایت شده اطلاعات فضای مجازی، مطابق نیاز کانونهای قدرت و ثروت صاحب رسانه، در جهت مطامع آنها سازماندهی فکری خواهند شد.
توسعه تکنولوژی و استفاده از محصولات و پذیرش تبعات ناشی از آن، امری ناگزیر در دنیای امروز است. نمی توان و نباید جامعه را در برابر ورود تکنولوژی و ابزارهای زندگی نوین سترون کرد. آنچه مهم است، آماده سازی بستر افکار عمومی و روشنگری در جهت برخورد و پذیرش با قاعده و هوشیارانه این پدیدههاست. تکلیفی که علاوه بر حاکمیت و مراکز تولید کننده فکر و اندیشه، بر دوش تک تک افراد جامعه سنگینی می کند. ما مردم، میراثدار فرهنگ و تمدنی هستیم که از تطاول زمان و بلایای تاریخی گزند فراوانی یافته است. داشتههای با ارزش باقی مانده را باید بسیار بیش از آنچه که جاری است، حفظ و حراست کنیم و با افزودن ارزشهای نوین فرهنگی و اجتماعی به غنای آن بیفزاییم. باید مراقب بود که "میانمایگی فکری" منتج به "دونمایگی فرهنگی" نشود.
انتهای پیام/