امريكا در روزهاي گذشته شاهد وقوع نهصد و چهل و چهارمين تيراندازي مرگبار در سطح جامعه خود بوده است و تكرار چنين حوادثي اين بحث را مطرح ميكند كه چرا سينماي امريكا بايد به هر سوژهاي بپردازد به جز معضل تلخي كه مستقيم در چشمان امريكاييها زل زده است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه جوان، امريكا در روزهاي گذشته شاهد وقوع نهصد و چهل و چهارمين تيراندازي مرگبار در سطح جامعه خود بوده است و تكرار چنين حوادثي اين بحث را مطرح ميكند كه چرا سينماي امريكا بايد به هر سوژهاي بپردازد به جز معضل تلخي كه مستقيم در چشمان امريكاييها زل زده است. صنعت سينماي اين كشور به ندرت اين قبيل فجايع واقعي را روي پردهاش آورده و به جاي آن سرش گرم ساخت فيلمهاي وطنپرستانه و البته فيلمهاي سياسي، ضداسلامي و ضدايراني است.
پنجشنبه شب گذشته و در آخرين حادثه از سلسله تيراندازيهاي مرگبار در امريكا، حمله به دانشكدهاي در ايالت «اورگون» اين كشور 10 نفر كشته و هفت نفر زخمي برجاي گذاشت. مشابه اين اتفاق در كلمباين و بلكسبورگ، تاسنكان، نيوتاون، آوررا و جارلستون اين كشور هم رخ داده است و اين اتفاق براي امريكا ديگر اتفاق جديدي نبود؛ حتي باراك اوباما هم پس از اين حادثه اعتراف كرد كه جامعه امريكا در برابر اين قبيل حوادث كرخت شده است. سخنراني و اظهارنظر رئيسجمهور امريكا بعد از وقوع و تكرار اين قبيل حوادث حكايت از ميزان اهميت آن در سطح جامعه امريكا دارد، جالبتر اما آن است كه هاليوود چنين موضوع مهمي را مسكوت باقي ميگذارد و به سراغ ساير سوژههاي خشونتبار و البته سوژههاي سياسي ميرود تا از طريق قدرت تصاوير، قدرت سياسي خود را در دنيا جا بيندازد. آرمانگرايي در سينماي امريكا تنها با ميل و اشتياق شديد به نمايش خون همسان است. امريكا كشوري است كه ملتش به شكلي نااميدكننده و بيوقفه به خشونت معتاد شده و بازتاب اين علاقهمندي در برنامههاي تلويزيوني، كتابها و فيلمهاي سينماي اين كشور قابل مشاهده است. به همين دليل است كه ويترين فيلمهاي هاليوودي هر سال با سلسلهاي از آثار پرهزينه سينمايي درباره تيراندازها و فيلمهاي اكشن آخرالزماني در دو سطح واقعي و داستاني پر ميشود. مردم امريكا و ساير نقاط دنيا در قالب تودههاي جمعيت به سينماها ميروند و صحنههاي مستهجن فيلمي چون «مكس ديوانه: جاده خشم»، «بازمانده تنها» يا خشونت بدون خونريزي فيلم «انتقامجويان: عصر اولتران» يا صحنههاي مملو از خون و خشونت فيلمي ضدايراني چون «300 » را تشويق ميكنند. با وجود اين ميل شديد به نمايش خشونت در فيلمهاي هاليوودي اما صنعت سينماي امريكا براي نمايش تيراندازيهاي دستهجمعي در سطح جامعهاش كمتر كنجكاوي از خود نشان داده است. به جز چند نمونه انگشتشمار از فيلمهاي مستقلي كه در اين حوزه ساخته شده است -همچون فيلم «فيل گاس ون سنت» و نيز فيلم «بايد درباره كوين صحبت كنيم» لين رمزي - جاي سلاخان و قاتلان و عاملان امريكايي حوادث تيراندازي دستهجمعي در اين كشور اساساً روي پرده سينماهاي امريكا خالي است. با علم بر اينكه هاليوود سالانه ارقام هنگفتي را به ساخت و نمايش قدرت سياسي خود در دنيا يا نمايش خشونت در فيلمهايش اختصاص ميدهد اين موضوع بسيار عجيب است. يك مطالعه در سال 2013 ميلادي نشان داد كه در 30 سال گذشته خشونت اسلحه و نمايش آن در فيلمهاي سطح «PG-13» به ميزان سه برابر افزايش پيدا كرده است. «PG-13» براي فيلمهايي تعريف ميشود كه محتوايشان براي كودكان زير 13 سال مناسب نيست و كودكان در اين رديف سني به همراهي والدينشان ميتوانند به تماشاي اين آثار بنشينند. اين مطالعه همچنين نشان داد كه 94 درصد از اكثر پروژههاي سينمايي محبوب در اين سالها حداقل شامل يك صحنه خشونتآميز بودهاند. در عين حال هاليوود تمايل زيادي به ساخت فيلمهاي سياسي دارد. حوادث سياسي مثل «تسخير لانه جاسوسي» را با اشتياق زياد روي پرده سينمايش ميآورد. فيلمهاي وطنپرستانه و ضداسلامي مثل «تكتيرانداز امريكايي» را ميسازد، در فيلم ضدايراني «300» تاريخ دوره هخامنشي را تحريف ميكند يا در اثري ضدايراني چون «گلاب» كه به تازگي روانه سينماهايش كرد جاسوسش در زندان ايران را يك فرد بيگناه جلوه ميدهد و البته شمار زيادي فيلم درباره حادثه 11 سپتامبر ميسازد. حوادثي چون حادثه 11 سپتامبر بارها از لاي قطرهچكان سينماي هاليوود رد ميشود و از زواياي مختلف عاطفي، اجتماعي و سياسي مورد بررسي و موشكافي قرار ميگيرد اما ذرهاي از منابع مالي سياستگذاران هاليوود به نمايش اپيدمي اسلحه در جامعه امريكا اختصاص داده نميشود. فرقي هم نميكند كه كدام كارگردان در كدام طيف سياسي قرار داشته باشد، هيچ كس نميخواهد شاهد ساخته شدن نسخه سينمايي و داستاني از حوادث واقعي تلخ تيراندازي و كشتار جمعي دانشجويان و كودكان امريكا به دست يك فرد ديوانه باشد. نپرداختن هاليوود به اين حوادث واقعي شوكهكننده اما باعث نميشود كه رمز و رازهاي اينگونه حوادث و تلخي آنها از بين برود. وقتي از تيراندازي و كشتار جمعي در جامعه امريكا صحبت ميشود مسلماً هاليوود با كمبود محتوا و سوژه در اين حوزه مواجه نخواهد بود. همانطور كه منتقد روزنامه «واشنگتن پست» امريكا اشاره ميكند در طول دوره دوم رياست جمهوري باراك اوباما حتي يك هفته از تقويم امريكا بدون وقوع تراژديهاي وحشتناك پيش نرفته است. با وقوع پي در پي تيراندازي و كشتار جمعي در سطح جامعه امريكا كه آخرين نمونه آن چندي پيش در شهر اورگان امريكا رخ داد، وقوع قتل عام بعدي در آينده نزديك تعجبآور نيست همچنان كه اجتنابناپذير هم نيست. بحران جديد بحران عارض شدن كرختي بر مردم امريكا است؛ همان كرختياي كه اوباما به آن اشاره كرده است و هاليوود به جاي پرداختن به اين بحران سرش را جاي ديگري گرم كرده است چراكه وقوع اين حوادث براي امريكاييها شرمآور است، چراكه در اين بحران هيچ چشمانداز مثبتي وجود ندارد و اين موضوع نويسندگان امريكايي را در تنگنا قرار ميدهد. امروزه هنر همچنان بخشي از يك معادله خشونتآميز است. از تيتر روزنامههاي امريكا در بخش حوادث خيلي زود پرينت گرفته شده و اين سوژهها به كارخانه فيلمسازي هاليوود ضميمه ميشوند؛ خشونتهاي واقعي به داستان تبديل شده و مدام هدف برنامهسازي در سينما و تلويزيون امريكا قرار ميگيرند، روي پرده سينماهاي اين كشور خودنمايي ميكنند و اين يعني بمباران گلوله و خون و خشونت بر سطح جامعه امريكا. به همين دليل است كه بعد از وقوع هر تيراندازي دستهجمعي در امريكا بسياري از منتقدان اين كشور فيلمهاي روي پرده سينماهاي آن را مقصر ميدانند. اينكه بار مسئوليت اينگونه تراژديهاي وحشتناك بر دوش هاليوود گذاشته شود آسانتر است تا آنكه قرار باشد مقصر اين ماجرا قوانين حمل اسلحه، نحوه تربيت فرزندان در خانوادههاي امريكايي يا گسترش بيماريهاي روحي و رواني در سطح جامعه اين كشور عنوان شود. در واقعيت اما معضل تيراندازي و كشتار جمعي در امريكا نسخه پيچيده و فريبندهاي از هر چهار مورد اخير است. در اين روزها ساخته شدن فيلمي درباره حادثه تيراندازي در نيوتاون، آوررا، ليتلتون يا اورگون امريكا و ريشهكاوي اين بحران بيشتر از ساخت فيلمهاي ضدايراني ميتواند به داد جامعه امريكا برسد البته اگر كه سياستگذاران هاليوود و استوديوهاي امريكا اشتياقي براي ورود به اين حوزه داشته باشند.