از اول هم معلوم بود کار آسانی نیست؛ اینکه با رضا عطاران بنشینی و بخواهی درباره دلایل موفقیت و محبوبیتش حرف بزنی.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله همشهری سینما 24، از اول هم معلوم بود کار آسانی نیست؛ اینکه با رضا عطاران بنشینی و بخواهی درباره دلایل موفقیت و محبوبیتش حرف بزنی. از اول معلوم بود زیر بار نمی رود چون اصلا بخش مهمی از محبوبیت و موفقیتش را مدیون همین است که خیلی به این چیزها فکر نمی کند یا اگر فکر می کند حرفش را نمی زند.
آنچه می بینید بخشی از دو ساعت کلنجار برای به حرف آوردن اوست. دو ساعتی که بیشتر را من ناچار بودم حرف بزنم و او (ناچار بود؟) گوش کند و بخندد و شوخی کند و این حرف ها را هم مثل خیلی چیزهای دیگر دنیا جدی نگیرد و دست آخر از سرِ رودربایستی با اعتماد یا خلاص شدن از آن وضعیت، چند جمله ای بگوید که می دانم همین ها را هم خیلی دوست نداشت بگوید چون به نظرش زشت و قبیح و ناجور و ضایع است که آدم از خودش تعریف کند و درباره چرایی اعتبار و موفقیتش حرف بزند.
حالا وقتش رسیده که جواب سوال اولم را بدهی! وقتی این کار را شروع کردی یا مثلا پانزده سال قبل، فکر می کردی روزی به موقعیت الان در سینما برسی؟
- به هیچ وجه. تصور و توقعم خیلی کمتر از اینها بود.
تصورت چه بود؟ آن موقع چه چشم اندازی از آینده حرفه ای ات داشتی؟
- من در تلویزیون مشهد کار می کردم و حد نهایی تصورم این بود که بتوانم یک تئاتر در تهران اجرا کنم. وقتی اتفاق افتاد با خودم گفتم این که شد، حالا بعدش باید چه کار کنم اما نکته مهم این است که برای همین چیز به ظاهر کوچک و حالا کم اهمیت، خیلی تلاش کردم. یعنی همین هم آن موقع اصلا ساده و دست یافتنی نبود.
جالب است که معمولا می گویند باید ایده های بزررگ داشت و بلندپروازی و جاه طلبی شرط اصلی رشد است؛ ولی تو انگار به حداقل ها قانع بوده ای ولی به جاهای خیلی بالاتری رسیده ای. به نظر می رسد، هیچ وقت در زندگی و کار آدم جاه طلبی نبوده ای.
- نه، واقعا نبوده ام. این قضیه ممکن است به رمزگشایی ما کمک کند. حدس می زنم همیشه به لذتی که از انجام کار برده ای بیشتر از نتیجه و خروجی آن فر کرده ای و نفس کار کردن از محصول آن برایت مهمتر بوده.
- دقیقا.
هنوز هم همینطور است یا تغییر کرده ای؟
- هنوز هم همان است که بود. وقتی یک روز کار خوب نمی شود همه اش ذهنم درگیر است و بهش فکر می کنم و حتی به کارگردان می گویم تکرارش کنیم و تا درست نشود از ذهنم بیرون نمی رود. با اینکه آدم اذیت کنی نیستم ولی اگر فکر کنم جایی از کار را خوب انجام نداده ام و خودم را راضی نکرده، آنقدر گیر می دهم که درستش کنم و خلاص شوم.
بر اساس حس و تجربه به این رسیده ای که وقتی کاری از نظر خودت خوب نشده و ناراضی هستی، حتما نتیجه و خروجی آن هم خوب نیست؟
- قبلا اینطور فر می کردم ولی به مرور متوجه شده ام که خیلی وقت ها هم اشتباه کرده ام. کارهایی بوده که از تصور ما بهتر شده و برعکس الان که اصلا نمی توانم تشخیص بدهم چه اتفاقی برای فیلم در اکران می افتد.
یعنی همه کارهای این چند سال تصادفا موفق شده و شکست تجاری نداشته؟
- خب کاملا هم تصادفی نیست. بالاخره داریم از بین پیشنهادها انتخاب می کنیم و در طول کار هم با همه عوامل فیل زحمت می کشیم تا اتفاق خوبی برای فیلم ها بیفتد.
خیلی ها برخلاف تو فکر می کنند و می گویند این روزها حضور عطاران در هر فیلمی می تواند عامل موفقیت آن باشد و ربط چندانی به زحمت بقیه عوامل ندارد!
- پس این همه فیلم که موفق بوده اند و من هم بازی نکرده ام چه می شود؟ کسی نمی گوید فیلمی که عطاران نداشته باشد موفق نیست ولی می گویند فیلمی که عطاران دارد تقریبا می شود روی موفقیتش مطمئن بود. این موضوع به این دلیل خیلی مهم است که معمولا ستاره های سینمای ما هر کدام در مقطعی کوتاه دو سه فیلم پرفروش داشته اند ولی هیچ وقت تداوم نداشته است.
تو با اینکه در هفت - هشت سال اخیر فیلم های متنوع و متفاوتی بازی کرده ای ولی بدون استثنا اکران موفقی داشته اند؛ مثل همین دو فیلمی که سه ماه اول امسال اکران شد و دو جنس کاملا متفاوت داشت. استراحت مطلق و دو فیلم قبلی کاهانی قرار نبود فیلم های پرفروشی باشند و شاید بدون رضا عطاران در اکران، سرنوشت دیگری پیدا می کردند. حتی به نظرم نهنگ عنبر هم اگر با بازیگر دیگری ساخته می شد، نمی توانست به این فروش برسد.
- من برخلاف نظر تو فکر می کنم قصه و موقعیت های جالب این فیلم ها باعث فروش آنهاست و اگر فیلمی جذابیت داشته باشد مردم برای دیدنش پول می دهند. دیگر رسما داری نقش ستاره ها را در سینما به کل منکر می شوی! اگر اینطور باشد پس چرا در طول تاریخ عده ای شده اند سوپراستار و دستمزدهای بالا گرفته اند و محبوب شده اند و همه تهیه کننده ها خواسته اند در فیلم ها ازشان استفاده کنند؟ به این دلیل که عده خیلی خاصی از بازیگرها هستند که می توانند فارغ از کیفیت و جذابیت فیلم، عامل و انگیزه استقبال مخاطب از فیلم باشند. اصلا بیا در ابتدا سر این موضوع توافق کنیم که چنین چیزی وجود دارد یا نه.
- در ابتدا آره، قبول می کنم! بعضی حرف ها قابل اثبات نیست ولی می شود حدس نزدیک به یقین زد که مثلا فیلم کلاشینکف بدون عطاران به این فروش نمی رسید، یا طبقه حساس با بازیگر دیگری محال بود چنین فروشی داشته باشد. همین مقدار فروش دهلیز هم غیر از رضا عطاران نمی تواند دلیل دیگری داشته باشد. در حال حاضر این اتفاق برای تو افتاده و چه بخواهی چه نخواهی، ستاره اصلی سینمای ایران هستی و حضورت می تواند فروش فیلم ها را تا حد زیادی تضمین کند. معلوم هم نیست این ماجرا چقدر ادامه پیدا کند و کجا تمام شود.
- قطعا رسیده ایم به نقطه پایان که داریم در موردش صحبت می کنیم! فعلا که بزنم به تخته در روزهای اوجش هستیم و امیدواریم 120 سال دیگر هم ادامه داشته باشد چون سینمای ایران برای نابود نشدن به این چیزها نیاز دارد. مثال اصلی برای تایید بحثم فیلم دوم خودت است. فکر می کنی اگر رد کارپت بازیگر دیگری داشت، حتی به عنوان یک مستند از پشت صحنه فستیوال کن در تلویزیون پخش می شد؟!
- آره واقعا، این یکی خیلی جالب بود که اصلا اکران شد!
جسارتا برخلاف چیزهایی که می گویی فکر می کنم کسی که رد کارپت را ساخته خیلی به جایگاهش به عنوان ستاره اعتماد داشته است. برای رد کارپت که صددرصد روی رضا عطاران حساب کرده بودی.
- من باز هم باید تاکید کنم که روی این چیزها حساب نمی کنم. یعنی اصلا کارهایم به این شکلی که می گویی روی حساب و کتاب نیست. رد کارپت هم اصلا قرار نبود فیلم سینمایی باشد و فقط وقتی ساخته شد حس کردم چیزهای جالبی دارد و قابل دیدن است. اولش فقط رفته بودیم که یک مستند بسازیم، بعد فکر کردیم یک شخصیتی این وسط باشد که قرار شد خودم باشم. آن موقع قرار شد فیلم کوتاه باشد و موقع مونتاژ بود که حس کردم جذابیت هایی دارد که می تواند اکران شود. در مورد اکران شدن فیلم قبول دارم که موثر بود. ممکن بود مردم بروند و فیلم را تماشا کنند.
پس به این نتیجه می رسیم که ما در حال حاضر بازیگری در سینمای ایران داریم که موقعیتی پیدا کرده که یک فیلم مستندطور از حضورش در جشنواره کن را می تواند در سینماها اکران کند و جزو فیلم های پرفروش سال بشود.
- خب حالا اگر این را بپذیرم مثلا چی می شود؟ هیچی. لااقل می توانم مصاحبه را ادامه بدهم و سوال دوم را مطرح کنم!
- برای اینکه مصاحبه ادامه پیدا کند می گویم این فقط در مورد من نیست. مثلا استراحت مطلق را که مثال زدی به نظرم جذابیت اصلی اش خود کاهانی است که از من خیلی خیلی جذاب تر است و عده ای طرفدار دارد و کارهایش را دنبال می کنند و می خواهند ببینند این بار چه کار کرده؛ یا بازیگرهای دیگر فیلم که هر کدام در جذب بخشی از مخاطب موثرند. رضا گلزار مگر همین موقعیت را ندارد؟ حالا من فیلم های آخرش را ندیده ام ولی به نظرم اگر به اندازه کارهای قبلش موفق نیست به این دلیل است که همه ما فیلم هایی در کارنامه مان هست که دوست نداریم و خوب نشده و حالا مال او یک جا جمع شده و پشت سر هم افتاده.
از این حرف به چه نتیجه ای می خواهی برسی؟ یعنی شاید در مورد تو برعکس شده و این سال های اخیر کارهای خوبت کنار هم افتاده؟
- تو اصلا به شانس و اتفاق و تصادف در کار ما اعتقاد نداری؟ اینها را به این دلیل می گویم که می خواهم به چیزهای مختلف و متنوعی که در موقعیت بازیگر تاثیر دارد اشاره کنم؛ مثل همین شانس که فکر می کنم خیلی مهم و تاثیرگذار است و اصلا به نظرم مهمترین بخش است. در این که شکی نیست. فکر می کنی بازیگر خوش شانسی هستی؟
- خیلی اتفاق های خوبی برایم افتاده که باید به شانس هم ربط داشته باشد. مثلا همان اول کار شانس بزرگی آوردم و شدم جزو گروه ساعت خوش، یا سال ها بعد شانسی رفتم دفتر آقایان بیژن بیرنگ و مسعود رسام و گفتند کارگردانی می کنی؟ و این اتفاق هم افتاد. شانس داشتم که کاهانی یکهو به سرش زده از من در فیلم هایش استفاده کند. البته خودم فهمیده ام که انگار من هم یک قابلیت هایی دارم.
رد کارپت
خب خدا را شکر. باز همین هم غنیمت است!
- خیلی های دیگر هم بودند و هستند که خیلی قابلیت ها دارند و شانس این را پیدا نمی کنند که دیده شوند؛ مثلا مجید صالحی را در استراحت مطلق دیده ای؟
به نظرم عالی بود. فرق اساسی بین حرف من و تو این است که می گویی کاهانی به سرش زده و عطاران را انتخاب کرده ولی من می گویم کاهانی با هوشمندی و شناخت توانسته پتانسیل های عطاران را تشخیص بدهد و برای فیلم هایش از آن وجه دیده نشده استفاده کند. علیرضا خمسه سال ها در فیلم های کمدی بازی کرد ولی در فیلم بیست با یک نقش تلخ دیده شد و جایزه گرفت.
برای شانس آوردن هم باید از قبل زمینه سازی کرد؛ به نظرم تو در سال های قبل در هر فیلمی که بازی کرده ای، فارغ از اینکه خوب بوده یا بد، سعی کرده ای بهترین کاری که ازت برمی آید انجام بدهی؛ انرژی بگذاری تا گلیم خودت را از آب بکشی. مثل بازیکن فوتبالی که جدا از کلیت تیم و نتیجه بازی، می تواند قابلیت های خودش را به بقیه نشان بدهد و به این شکل سر از باشگاه های بزرگتر و تیم ملی دربیاورد.
- فکر می کنم همه این چیزها به هم ربط دارد و برای توضیح چیزی که دنبالش هستی باید به تمام این موارد در کنار هم نگاه کنیم. من این کاری را که می گویی در فیلم ها انجام داده ام ولی عده ای ممکن است حتی شانس این را نداشته باشند که در یک فیلم ضعیف هم خودشان را نشان بدهند یا وقتی دیدم چون کارهای آیتمی می کنم به من کارهای غیرکمدی و فیلم های جدی تر پیشنهاد نمی شود، رفتم سراغ ساخت سریال هایی مثل خانه به دوش ومتهم گریخت که عده ای دیدند و فکر کردند برای جنس دیگری از بازیگری هم می شود سراغ من بیایند.
خودم فکر می کنم در این اتفاق ها شانس خیلی دخیل بوده. الان بعید است کسی در موقعیت آن دوره من بخواهد برای شبکه سه سریال بسازد و امکانش را پیدا کند.
از طرف دیگر در آن دوره برای بقیه هم امکان و به قول تو شانس بازی در فیلم ها و حتی ساختن سریال فراهم شد ولی نتوانستند ازش استفاده کنند یا به چشم نیامدند. حتی در دوره ای شماها به عنوان بازیگر کارهای سخیف و کمدی های مبتذل حسابی مورد انتقاد و فشار بودید و به نظر می رسید امیدی هم به نجات از آن وضعیت نیست!
- من خودم در شروع کارم پدرم سرِ این موضوع درآمد.
جالب است که طی یک دهه اخیر جایگاه بازیگرها دارد تغییر اساسی می کند. یک بخشی از بازیگرها که لااقل آن موقع تصور می شد جدی ترند رفته رفته محو شدند و نه از نظر تجاری و نه اعتباری چیزی ازشان نمی بینیم و در عوض گروهی که آن موقع درجه دو حساب می شدند و کسی جدی شان نمی گرفت دارند جای خودشان را در هر دو بخش باز می کنند. مثال اصلی طبعا خود تویی و بازی مجید صالحی در فیلم کاهانی یکی دیگر از این نشانه هاست یا موقعیتی که سعید آقاخانی سال گذشته در سینما پیدا کرد.
- هنوز معتقدم بازیگرهایی که من باهاشان در تلویزیون کار کرده ام و مثال زدی می توانند به سینما بیایند و خیلی از من بهتر کار کنند و حیف است که این اتفاق نیفتد. خیلی هم سعی کرده ام این اتفاق بیفتد و مثلا مجید را من به کاهانی پیشنهاد دادم که نتیجه کارش را دیدیم. تک تک این بچه ها که حالا اسم شان را نمی آورم، می توانند در سینما در کارهای جدی بترکانند و بشوند وزنه های بزرگی در بازیگری سال های بعد. حتی می توانم بگویم که آن فحش ها و حمله های وحشتناکی که به کار ما در آن دوره داده و وارد شد، برای من انگیزه بزرگی ایجاد کرد که بگویم ماها بهتریم!
واقعا این احساس را داشته ام و حتی بچه ها شاهدند که در جمع های خصوصی هم بارها گفته ام من تمام سعی ام را می کنم که این اتفاق بیفتد و خدا را شکر با شانس و اتفاق و تلاش و چیزهای دیگر برایم این اتفاق افتاد. آن موقع در برخورد با ما خیلی بی انصافی شد و واقعا فشار زیادی روی ما بود.
خوابم میاد
چرا فکر می کنی آن فشارها و انتقادها منصفانه نبود؟ واقعا بخشی از فیلم های کمدی دهه 80 همانقدر که گفتند مبتذل و پیش پا افتاده بود و جای دفاع نداشت.
- حتما بخشی از کارها هم ضعیف بود چون استقبال از کمدی خیلی زیاد شد و همه فیلمسازها حتی اکشن کارهای سینما بدون تجربه و توانایی کمدی آمدند به این سمت و در موج کمدی شروع کردند به شنا کردن. حتی خیلی وقت ها متن و ایده کمدی هم در کار نبود و می گفتند این بازیگرها خودشان همینجوری بامزه اند و می توانند مردم را بخندانند. حتی بعضی وقت ها صحنه ای را کار می کردیم و بعد کات می دادند و فقط می گفتند بهترش کن!
خب طبیعی است که از این اوضاع و بلبشوی نابلدی، فیلم سخیف و مبتذل درمی آید. پس چرا از آن انتقادها اینقدر شاکی بودید؟
- من از این بدم می آید و ناراحتم که چرا همان دوره که برنامه هفت و جاهای دیگر به سینمای سخیف کمدی می پرداخت، کسی به سینمای سخیف جدی توجهی نداشت و انتقادی ازش نمی شد. بخش عظیمی از سینمای جدی ما هم دچار همین ماجراست و ابتدال جدی و کمدی ندارد. شاید دلیلش این بود که کمدی ها را خیلی ها می دیدند ولی سینمای جدی مبتذل را کسی نمی دید و توجهی بهش نمی شد.
حتی می خواهم بگویم آنهایی که فحش می دادند هم با این بخش از ابتذال بیشتر حال می کردند تا بخش جدی آن! نمی دانم یادتان هست که چه چیزهایی به اسم سینمای جدی و هنری ساخته می شد که واقعا هیچی نبود و حتی نمی شد بهشان گفت فیلم بد. هر بار هم که درباره این فیلم ها حرفی می زدیم، می گفتند شما درک نمی کنید و بهتر است بروید سراغ همان کمدی های سخیف خودتان! اگر همان دوره که سینمای کمدی رونق گرفت و مردم استقبال کردند، فیلم های جدی را هم همانقدر جدی و با دقت نقد می کردند، معلوم می شد که آمار فیلم های جدی سخیف خیلی از کمدی بیشتر است.
جالب اینکه خیلی از استعدادهای بازیگری مطرح آن دوره برای بازی در همین کارهای جدی سخیف سر و دست می شکستند و اتفاقا به همین دلیل همچنان از مسیر درست کارشان دور افتادند و امروز خبری ازشان نیست.
- اتفاقا درست به همین دلیل من برخلاف تو، نهنگ عنبر را خیلی دوست دارم و خیلی از اینکه در این کار بوده ام راضی ام. خوشحالم که بازی در این فیلم را به خاطر آن جور فیلم ها از دست ندادم و الان که فیلم را با مردم دیدم، فهمیدم انتخابم درست بوده. متوجه منظورم می شوی؟
نه!
- الان در فضایی هستم که خیلی مستعد گول خوردنم! هجمه ای اطرافم هست که مدام می گویند مراقب باش دوباره از آن فیلم های سخیف بازی نکنی و ناخودآگاه ممکن است هُل داده شوم سمت فیلم های به ظاهر جدی تری که می گویند پشتش حرف و مفاهیم عمیق هست ولی معلوم نیست از آن کمدی ها هم سخیف تر از کار درنیاید. من عمدا دارم این کارها را هم بازی می کنم و برایم مهم نیست که اسمش را بگذارند سخیف.
تمام فروش سینماها در همان دوره مال همین کارهای به قول آنها سخیف بود. اصلا مگر فیلم برای چه کسانی ساخته می شود؟ برای توی منتقد که ساخته نمی شود. حالا به نظر تو فیلم بدی است؟ خب بد است که بد است! من دوست دارم عده بیشتری فیلمم را ببینند و عده کمی هم فحش بدهند.
نهنگ عنبر
الان یاد آن روزها افتاده ای و داری دق دلی ات را از آن اوضاع خالی می کنی وگرنه بعید می دانم نظر واقعی ات این باشد. یعنی واقعا نظر مخاطب جدی تر و خاص سینما یا منتقدها برایت مهم نیست؟
- چرا مهم است ولی گفتم که این چیزها موقعیت خطرناکی ایجاد می کند و ممکن است آدم را دچار اشتباهات وحشتناکی بکند... از جنس همان اشتباهاتی که بعضی همکاران در همان روزهایی که مشغول بازی در کمدی سخیف بودی کردند و باعث شد جایگاه و اعتبار و محبوبیت شان از دست برود.
- شاید باور نکنی ولی الان سخت ترین بخش بازیگری برای من فاصله بین کارهاست؛ یعنی دوره ای که یک کار تمام شده و باید بین پیشنهادهای مختلفی که رسیده انتخاب کنم. واقعا لاغر می شوم و عرق می ریزم و وزن کم می کنم تا بالاخره یک کار را انتخاب کنم و وقتی کار شروع شد تازه وقت استراحت است. قبلا بازیگری برایم این بود که کار کنم و کارم دیده بشود ولی الان انتخاب فیلم بعدی مهمترین بخش کارم شده. باز به همین دلیل می گویم از نهنگ عنبر راضی ام. نهنگ عنبر موضوع گفتگو نیست و قبل از مصاحبه هم مفصل در موردش حرف زدیم و کل کل کردیم؛ ولی حالا که چند بار بحثش را پیش کشیده ای بگویم که به نظرم نهنگ عنبر از آن فیلم هایی است که اتفاقا خیلی روی حضور تو برای موفقیتش حساب کرده اند و قرار بوده در فیلم با حضور و جذابیت هایت کلی کم و کسری را جبران کنی و استقبال مردم هم نشان می دهد که حساب و کتاب شان درست بوده. تقریبا در همه شوخی ها و بخش های بامزه فیلم صرفا داریم به عطاران می خندیم نه شوخی و لحظه کمیکی که از متن و اجرا و خلاقیت سینمایی آمده باشد.
- خب انتخاب درست بازیگر یک بخش از سینماست.
ولی فقط یک بخش از سینماست که ظاهرا گاهی می شود تمام آن؛ یعنی انگار با انتخاب بازیگر خیال بقیه راحت می شود که خیلی به خودشان فشار نیاورند و لازم نباشد برای بهتر شدن فیلم و شوخی هایش وقت بگذارند. در این سال ها احساس نکرده ای فیلمنامه هایی که بهت پیشنهاد می شود شوخی و موقعیت کمدی کم دارد و اغلب آنها برای تبدیل شدن به یک فیلم خوب خیلی جای کار بیشتری داشته؟
- چرا ولی اگر احساس کنیم همه چیز کامل است که جایی برای تلاش ما و بهتر شدن فیلم باقی نمی ماند.
فکر می کنی چقدر می توانستی در بهتر شدن فیلمنامه هایی که بازی کرده ای و اضافه کردن بار طنز و کمدی این فیلم ها نقش داشته باشی؟
- فکر کنم می توانم کارهایی بکنم، اگر تنبلی را کنار بگذارم. همه اش فکر می کنم دارم زیادی زور می زنم و بیشتر از این نمی کشم.
ورود آقایان ممنوع
مگر نگفتی از اینکه تلاش کنی کارها خوب بشود، لذت می بری و کیف می کنی؟
- یک بخش مهم از کیف کردن در راحتی است. وقتی کاری را زیادی جدی بگیرم و خیلی مهم بشود، به مغزم آسیب می زند و استرس می گیرم و خلاصه گرفتاری پیش می آید و عذاب می کشم. مثل همان دوره انتخاب فیلم ها که گفتم خیلی برایش سختی می کشم. با اینحال در همه کارهایی که کرده ام، تا حد ممکن سعی داشته ام این کارها را انجام بدهم و به بهتر شدن فیلم کمک کنم. البته جاهایی هست که می بینم گروه پذیرای نظراتم هست و گاهی هم در مقابل این نظرات مقاومت می کند. تمایلت به فیلم ساختن از همین جا نمی آید که دوست داری روی جزییات و کیفیت نهایی کار کنترل داشته باشی و حرف آخر را بزنی؟
- یک دلیل اصلی و مهمش همین است. چرا این کار را نمی کنی؟
- کارگردانی خیلی سخت و پرمسئولیت است و من به دلایلی که گفتم خیلی کشش ندارم برای این کار. قطعا فاصله بین کارهایم خیلی زیاد می شود. همین الان هم فکر می کنم زیادی کار را برای خودم سخت کرده ام و جدی گرفته ام. شاید از این به بعد بیشتر بزنم به در بی خیالی... یعنی راستش نمی دانم باید چه کار کنم، ولی همه اش در ذهنم هست که باید بیشتر «زندگی» کنم. هر چه جلوتر می روم و کارها جدی تر می شود، آنور بازی و لذت بردن از بازی که اول مصاحبه گفتم کمرنگ تر می شود. باید از این جدیت و استرس کم کنم. شاید هم یک راهش همین باشد که می گویی؛ کمتر و با فاصله کار کنم و قطعا بهتر.