گروه ادبیات، نشر و رسانه، درباره شاعران و ادیبان بزرگ کشورمان تاکنون آثار بسیاری منتشر شده است که هر کدام از این آثار نیز از دریچه یی خاص به آنها نگریسته اند. در این میان کتاب «پنج اقلیم حضور» نوشته «داریوش شایگان» توانسته است با نگاهی عمیق و تحلیلی به خصلت شاعرانگی ایرانیان بپردازد.
به گزارش بولتن نیوز، انتشار فرهنگ معاصر کتاب «پنج اقلیم حضور» نوشته ی داریوش شایگان را در سال
1393 خورشیدی منتشر کرد. این کتاب دارای پیشگفتار، مقدمه و پنج مقاله
درباره «فردوسی»، «عمر خیام»، «مولوی»، «سعدی» و «حافظ» است.
بن
مایه مقاله های این کتاب بر اساس زاویه دید نویسنده نسبت به خصلت شاعرانگی
ایرانیان است و بر محور این پرسش است که ارج و منزلت ایرانیان در قبال
بزرگان شعر و ادب حاصل چه برداشتی است؟ و پیوند و ارتباط درونی این مردم با
شاعران بزرگشان از چه سنخی است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه
یی سنگین بر کل جهان بینی آنان افکنده است؟
نویسنده غرض خود از
مقاله های کتاب را تحلیل پدیدارشناسی آگاهی شاعرانگی ایرانی در ارتباط با
پنج شاعر می داند و در ابتدای کتاب می نویسد: از میان صدها شاعری که تاریخ
ادبیات ایران به خود دیده است، ایرانیان تنها پنج شاعر (یا به عقیده برخی 6
شاعر) را در مقام نمونه های اعلای بینش شاعرانه ی خویش برگزیده اند. پنج
شاعری که در کنار یکدیگر منظومه یی را به وجود می آورند که نزد هر ایرانی
اهل ادب زنده و حاضرند.
او در ادامه «فردوسی» را مظهر اوج حماسه
می داند که آگاهی ملی ایرانیان را زنده کرد و در شاهنامه به آن صورت قطعی
داد. «عمرخیام» را مظهر نوعی تعارض در نبوغ ایرانی می داند که طی آن جریان
های متناقض، مانند ایمان و شک، اطاعت و عصیان، لحظه و ابدیت در مواجهه با
یکدیگر قرار می گیرند. «مولوی» را مظهر اوج تکامل نوعی سنت عرفانی می داند
که پیشینه ی تبارشناسی آن با گذر از «حلاج» و «بایزید بسطامی» به «سنایی» و
«عطار» می رسد. «سعدی» را نمونه ی اعلای صورت آرمانی آداب اجتماعی ایرانی
می داند و «حافظ» را ترجمان اسرار ادب فارسی می داند که اشعارش بر مقام های
مختلف روح انسان طنین می اندازد.
نویسنده بر این اساس می نویسد:
هر یک از این پنج شاعر بلندآوازه بازتابنده یکی از وجوه روح ایرانی است و
منظومه متشکل از مجموعه آنان که بر کل زندگی و جهان بینی ایرانی سایه
گسترده است، میان او و یک یک اقالیم حضور برساخته ی این شاعران، ارتباط و
پیوندی اسرار آمیز برقرار می سازد. مثلاً همین فرد در حال و هوای حماسی و
قهرمانانه و آیین جوانمردی غرقه در فردوسی می شود، با مولانا به وجد سماع
درمی آید، با اندرزهای حکیمانه سعدی گلیم خود را از آب بیرون می کشد، با
سیر و سلوک ظریف حافظ جام جم را به صد گونه تماشا می کند، با نگاه افسون
زده خیام به رقص سرگیجه آور ذرات در جهان می اندیشد.
***فردوسی؛ زمان حماسی که فراتر از مرگ می رود
نویسنده
در مقاله اول درباره شاهنامه ی فردوسی چنین می نویسد: فردوسی در شاهنامه
ضمن آن که تصاویر باشکوه و اعمال قهرمانانه پهلوانان و فرزانه-شاهان ایران
باستان را با زبانی گویا و فاخر و مملو از استعارات به قالب نظم درآورده،
تمام سلسله های حماسی ایران را نیز به صورت روایتی پیوسته و منسجم ترسیم
کرده است، تا بدین ترتیب شاهنامه به حق به سند ملی خاطره قومی ایرانیان بدل
گردد. این اثر شصت هزار بیتی که نتیجه سی سال کار بی وقفه شاعر است، حجمی
معادل پنج برابر «کمدی الهی» « دانته» دارد.
در جایی دیگر درباره
رویارویی نیکی و بدی می نویسد: در اساطیر و حماسه، در اوستا و شاهنامه،
اهورائیان و ایرانیان کشتار را آغاز نمی کنند اما چون ستیزه جویان می تازند
دیگر نابودی آنان، راستی و داد، نظام و ناموس هستی است.
شایگان در
ادامه می آورد: ارج نهادن فردوسی به آیین جوانمردی که در سرتا سر شاهنامه
بر خصال فاخر و بلندپایه و صفات گرانمایه انسانی دارد، در کمتر اثر حماسی
دیگری در دنیا بازتابی چنین گسترده و نافذ داشته است.
***خیام؛ لحظه های برق آسای حضور
مقاله
دوم کتاب درباره خیام است. نویسنده در ابتدای این مقاله می نویسد: خیام نه
عارف به معنای متعارف کلمه و نه فیلسوفی مشایی ست، نه فقیه است و نه شاعر
عهد خود، چرا که شخصیت شاعر او به دقت تمام زیر ظاهر دانشمندش پنهان بود و
نخستین اشاره به چند رباعی او بیش از یکصدسال پس از مرگش کشف شد.
در
جایی دیگر می آورد: قالب «رباعی» با خیام شناخته می شود و با خیام به عالی
ترین اوج خود می رسد. رباعی شعری است مرکب از چهار مصراع که سه و گاه هر
چهار مصراع هم قافیه اند. شعری است موجز که در قالب آن اندیشه به طرزی بی
نهایت فشرده بر خود متراکم می شود و نوعی حالت روحی را القا و بیان می کند.
این حالت روحی گاه به شکل پرسشی ظاهر می شود و گاه به صورت تاییدی موجز و
کوتاه است، گاه جنبه ی تردید و شک دارد، گاه طنزآمیز، گاه یاد و دریغ گونه
است.
در ادامه درباره ی فهم تفکر خیام، شایگان می نویسد: درک تفکر
خیام، به رغم سادگی گمراه کننده آن، سخت دشوار است. به ماسه نرم می ماند که
از میان انگشتان فرو می ریزد. هر چه در نگه داشتنش بیشتر بکوشی، زیر ظاهر
دیدگاهی که در نگاه اول و از قرائت سطحی و اولیه آن دریافت می شود، بیشتر
از دستت فرو می لغزد.
به باور نویسنده، جهانی که خیام ترسیم می کند
خارج از حیطه مذهب و اسطوره قرار دارد. در این جهان نه از عوالم کشف و
شهود، از آن گونه که نزد حافظ سراغ داریم و نوعی جغرافیای هستی را به دست
می دهد، خبری است و نه از بی خودی مولانا که از طریق جریان سیل آسای صور،
جان را به سوی «هفت پرده افلاک» برمی کشد اثری؛ نه از حکمت عملی سعدی در آن
نشانی است و نه از خاطره اساطیری فردوسی نمونه ای.
***مولوی؛ زمان کندن از خود با جهش های وجد و سماع
مولوی
شاعربعدی است که نویسنده در مقاله سوم کتاب درباره اش می نویسد: مولوی
یکی از بزرگترین عرفای تمام زمانهاست و عصاره تفکر مولوی در شعر آغازین
«مثنوی» با عنوان نی نامه متبلور شده است. جدایی نی از نیستان، جست و جوی
عاشقانه موطن، درد شرحه شرحه شدن از فراق و دورماندن از اصل خویش، جملگی
انگیزه های سالکی است که او را در ماجرای غربت و دورماندن از ماوای اصلی اش
به پیش می راند تا روزگار وصل خویش را بازجوید، در این رهگذر اما هیچ کس
با اسرار دلش مانوس نیست.
داریوش شایگان در ادامه درباره آثار
جاویدان مولانا می آورد: مولانا مانند حافظ از سرایندگان عشق است، ولی
برخلاف شاعر بزرگ شیراز، اثر او دو بعد مشخص و متمایز دارد. نخست مثنوی،
شاهکاری عظیم با بیست و شش هزار بیت که به شش دفتر تقسیم می شود و مملو از
قصص و حکایات و نصایح اخلاقی و تفاسیر قرآنی و مباحث عرفانی-فلسفی است؛ سپس
دیوان شمس، که به یکی از عجیب ترین و رمز آمیزترین چهره های ادبیات ایران
اعطا شده است: محمد شمس تبریزی. شمس که در واقع مرشد معنوی مولوی بود در
جای جای این دیوان عظیم حضوری تمام عیار دارد.
نویسنده با طرح
سوالی با عنوان ساختار نظری مثنوی، این اثر بزرگ، چیست؟ به این پاسخ می
رسد که نخست با وارونگی مفهوم عدم و وجود سر و کار داریم. برای مفهوم عدم
دو معنا می توان قائل شد: یکی از آنها عبارت است از اصلی نامتعین که به هیچ
تعینی تن نمی دهد و به هیچ صفتی موصوف نیست، ولو یکی از صفات وجود باشد؛ و
دوم، به معنای متعارف عدم، که نقص مستتر در طبیعت چیزهاست. به تعبیر معنای
نخست، هستی نوعی فعلیت عدم است که از طریق معارف متعارف قابل حصول نیست.
آدمی در سطح وجود زندگی می کند و به آنچه فراتر از آن است دسترس ندارد. ما
انسانها مظاهری را که در صحنه عالم پدیدار می شوند، واقعیاتی نهایی می
پنداریم، غافل از آنکه این عدم است که در صورت هستی جلوه می کند.
***سعدی؛ زمان اجتماعی اهل ادب
نویسنده
در ابتدای مقاله چهارم که درباره سعدی است، می نویسد: بیشتر شاعران بزرگ
ایران عزلت گزین بودند و کمابیش در انزوا روزگار می گذراندند. فردوسی همه
عمر در توس خراسان ماند و در باغی زیبا، جسم و روحش را وقف شاهکاری کرد که
مقدر بود هویت و زبان ملی ایرانیان را زنده نگه دارد؛ خیام در نیشابور
زندگی کرد، دور از جذبه دربار و دیوانسالاری سلجوقی؛ مولوی بیشتر عمرش را
در آسیای صغیر در قونیه گذراند، شهری که در پی حمله مغولان، از بلخ بدان
پناه آورده بود. حافظ هرگز از دیار محبوبش شیراز خارج نشد و از قرار معلوم
یک بار هم که عزم سفر کرد، ناکام ماند. در میان شاعران تنها سعدی زندگی
اجتماعی پویایی داشت، هم اهل معاشرت بود و هم سرد و گرم روزگار چشیده، هم
شاعری بی همتا و هم مرد دنیا دیده یی بود.
شایگان معتقد است آثار
سعدی دارای دو وجه هستند، یکی وجه «غنایی» که در اوج شکوهش بی نظیر است و
دیگری وجه «اخلاقی» که پند و اندرزهای حکیمانه ی آن بی همتاست.
نویسنده
درباره نزدیکی زبان سعدی با زبان امروزی می نویسد: شباهت زبان سعدی در
هفتصد سال پیش با زبان امروزی ایرانیان حیرت انگیز است. البته خصلت بدیع و
امروزی بودن گفتار سعدی، تنها به زبان وی محدود نمی شود، بلکه در محتوای
آثارش نیز جاری است. ما ایرانیان همانطور که با زبان سعدی سخن می گوییم، در
زندگی هم تابع نصایح و اندرزهای اوییم که به تدریج و طی قرون متمادی
خلقیات ما را ساخته است.
به نوشته ی شایگان، فصاحت و بلاغت و
انسجام، و خصلت سهلِ ِ ممتنع ِ کلام سعدی، عنوان استاد سخن را برازنده اش
ساخته است. او «سخن را می پرورد» و پدید می آورد، و تعالیم اخلاقی اش،
چنانکه می دانیم، به کهن الگویی برای هر ایرانی اهل ادب بدل شده است. سعدی
نمونه های فرهنگی و علی الخصوص اخلاقی رایج در سنت زمانه را از طریق تقلیدی
منحصر به فرد اخذ کرده، از صافی تجربه اندوزی شخصی گذرانده و با کلام
دلاویز خاص خود آنها را با چنان ظرافت و تبحری «به سلک عبارت کشیده» که
دیگران از تقلید آن عاجز مانده اند.
نویسنده درباره ی دغدغه ی سعدی
می نویسد: دغدغه سعدی فقط تربیت اجتماعی نیست، بلکه در خلوت انس خود، و راز
و نیاز درونی اش، در فورانهای عاشقانه اش که بسیار زیباست، به تمام
درونمایه های فاخر ادبیات عرفانی ایران وفادار می ماند.
همچنین
درباره جایگاه غزل در اشعار سعدی می نویسد: اوج نغمه های عاشقانه سعدی نه
در گلستان و بوستان، بلکه در غزلیات او تجلی پیدا کرده است. عشق، تنها
موردی است که سعدی در مواجهه با آن، از جانب اعتدال و شیوه ی همیشگی اش
عدول می کند و زمام اختیار عقل از کف می دهد. عشق شکیبایی و آرامش را از
انسان می گیرد، آدمی باید در بیرون زندگی از خود زندگی کند، زیرا که عاشق،
معشوق را از برای خود معشوق دوست دارد. عاشق در طلب آن است که به دست معشوق
بمیرد، درد عشق را دوست دارد، و تن و جان به آن می سپارد.
***حافظ؛ زمان شکفتگی بین ازل و ابد
داریوش
شایگان در ابتدای مقاله آخر کتاب خود که درباره ی حافظ است، می نویسد:
حافظ استاد بلامنازع شناخت و به کارگیری ظرافتهای زبان فارسی است. چکیده
همه نبوغ قرنها هنر ایران معجزه وار در اثر او گنجیده است. هر فرد ایرانی
رابطه ای شخصی با حافظ دارد. اینکه آن فرد فرهیخته است یا عامی، یا عارف
است و رند چندان اهمیتی ندارد. هر ایرانی بخشی از خویش را در حافظ باز می
یابد و با او زوایای نامکشوفی از خاطره اش را کشف می کند. به سبب همین
همدلی است که مزار شاعر زیارتگاه جملگی ایرانیان است.
سوالی در
کتاب مطرح می شود با این عنوان که چگونه است که باطنی ترین شاعر ایران،
مردمی ترین نیز هست؟ چگونه می توان پیوند زبان رمزآلودش را با قبول عامی که
او را یار غار مردم کرده است دریافت؟ نویسنده در پاسخ می نویسد: این قبول
عام چندان ارتباطی با روشنی بیان او ندارد، بلکه بیشتر مرتبط است با
پیوندهای نهانی و غیبی ای که هر دلی را با نوای او بیدار می سازد: آنکه گوش
می سپارد در شعر او پاسخ پرسشش را می شنود و آنکه می خواندش در آن اشاره
ای به اشتیاق خویش می یابد و خلاصه اینکه هر کس او را مخاطب همدل و رازدار و
همنوای خویشتن می بیند.
نویسنده درباره ی فهم ما از شعر حافظ می
نویسد: بر این اساس فهم شنوندگان از شعرهای حافظ بسته به سطح معرفت، فضل،
حساسیت و ذوقشان متفاوت است، اما هرکس به قدر خویش بهره می برد و کسی دست
خالی باز نمی گردد.
***فرجام سخن
داریوش شایگان به
نکته یی اشاره کرده که توجه به آن خالی از لطف نیست و آن این که برای
ایرانی مهم نیست که خیام چندین قرن پیش از حافظ بوده یا حافظ بعد از سعدی و
فردوسی پیش از همه ی آنان. طبقه بندی این شاعران بر اساس تقویم زمانی یا
به تناسب روح زمانه صورت نمی پذیرد، چنانکه در غرب فی المثل شاعر کلاسیک
پیش از شاعر رمانتیک، شاعر رمانتیک پیش از شاعر سمبولیست و او نیز به نوبه ی
خود پیش از شاعر سوررئالیست می آید، بلکه برای ایرانی همبستگی این شاعران
به آن خاطره ی ازلی است که به آنان هاله ای از تقدس می بخشد، انگار که آنان
شعاع های آن خورشید مرکزی اند که در روان ایرانی جای دارد و وجهی اساطیری
پیدا کرده است.
در پایان باید گفت کتاب پنج اقلیم حضور اثری است که
با نگاهی فلسفی و عرفانی و با قلمی جذاب، خصلت شاعرانگی ایرانیان را که
متاثر از پنج شاعر نامی ایران است، بررسی کرده و با نگاهی عمیق به این
مقوله پرداخته است.