به گزارش بولتن نیوز، کریمی پس از سه تجربه نسبتاً ناموفق در فیلمسازی که البته در خارج از عالم هنر و هنر سینما و در دنیای پر زرق و برق جشنواره های خارجی و میهمانی های داخلی که احتمالاً موجبات بحث های روشنفکری بسیاری بوده، حال به تجربه ای تاحدودی متفاوت از آن چه تا پیش از این از او دیده ایم و فیلمی به ظاهر جدی تر از سه کار گذشته و در حقیقت به مراتب ضعیف تر از آن ها به جشنواره سی و سوم فجر آمده که حالا با گذشتن نزدیک به نیمی از آن و به اکران درآمدن همه فیلم ها (در سینماهای مختلف) مشخص شده، سطح کیفی فیلم های امسال تاحدودی از سال گذشته بالاتر است.
«یک شب»، «چند روز بعد» و «سوت پایان» سه فیلم قبلی کریمی است که در اکران عمومی نتیجه ای نگرفتند اما حضور جشنواره ای نسبتاً موفقی داشتند. شنیده میشود فیلم چهارم کریمی یک اثر اجتماعی با مایههای انتقادی است و ماجراهای آن در یک بیمارستان اتفاق می افتد. نیکی کریمی در فیلم «یک شب» نیز فیلم برداری در شب را تجربه کرده و این فیلم دومین اثر شبانه این کارگردان محسوب می شود.
کریمی برای سه فیلم نخستش موفق به کسب جوایزی از جشنوارههای وزول فرانسه، مانهایم آلمان و نامزدی در جشنوارههای متعددی ازجمله جشنوارههای فریبورگ سوئیس و تسالونیکی یونان شد اما هیچگاه موفق به اکران آثارش در ایران نشد و منتقدان نیز چندان توجهی به آثار فیلمسازی خانم کریمی نداشتند. بماند که در ماه های اخیر «یک شب» او در حاشیه اکران های «هنر و تجربه» به نمایش درآمد.
«شیفت شب» زندگی خانوادهای سه نفره است که با محوریت زن جوان این خانواده
به نام ناهید با بازی «لیلا
زارع»، داستان خود را پیرامون مشکلات کاری و اقتصادی فرهاد، مرد خانواده با
نقش آفرینی «محمدرضا فروتن»، روایت می کند؛ زن و شوهر جوانی که دختری
ششهفت ساله دارد که البته حضورش در فیلم به اندازه حضور «برفی»، خرگوش
خانگی مورد علاقه دختربچه، بیهوده و خالی از معناست تا آنجا که هرگاه صحبتی
از این دختربچه به عنوان فرزند خانواده به میان می آید، صحبت از کاهو و
هویج و حتی مشکلات و نیز بیماری های ناشی از مراقبت از خرگوش در آپارتمان
به میان می آید و در میانه کار، کارگردان به شخصیت محوری داستانش (ناهید)
او را به خانه مادرش برده بدین ترتیب حضور بی دلیل این کودک به پایان می
رسد و جالب آن که خرگوش داستان «شیفت شب» حتی از دختر خانواده نقشی (به
ظاهر) مهمتر در پیشبرد داستان دارد و حتی در قسمتی از فیلم توسط مرد خانوده
به شیوه ای شبیه به آنچه این روزها توسط تروریست های داعشی دیده می شود،
به قتل می رسد!
به هرتفسیر داستان «شیفت شب» به زندگی این زوج جوان می پردازد: فرهاد کارمند حسابداری شرکت است که
بهمنظور بهبود اوضاع زندگی خود دست به تخلف مالی میزند؛ کشف تخلف و عواقب
آن، فرهاد را آشفته و عصبی میکند و این سرآغاز یک زندگی رو به ویران است
که همه چیز را به خدمت خود میگیرد. قصه علیرغم بعضی گفتهها، قصهی
بلندپروازی و تصمیم اشتباه یک فرد نیست، بلکه روایتی سیاستزده از وضعیت
جامعه است که زندگیهای جامعهی ایرانی را برساخت میکند.
کارگردان فیلم
چنانکه در دیالوگها تصریح دارد، این زندگی را متأثر و بلکه محصول
تحریمهای اقتصادی میداند؛ نشان به آن نشان که این ویرانی و نابسامانی در
خلال فیلم به زندگیهای دیگر هم به ضعیف ترین و ظاهری ترین شکل ممکن تعمیم داده شده است که به عنوان نمونه می توان به دیالوگی از فیلم اشاره کرد که در آن برادر فرهاد از کاسبکاری در پاساژ خود
میگوید که چند روز پیش به علت ضرر مالی 6 میلیاردی، خود را از طبقات، به
پایین پرتاب کرده و خودکشی نموده است و القصه، جنگ و جدلهایی که در
حاشیه قصه رخ میدهد تا اوضاع نابسامان جامعه را حکایت کنند.
با این حال، آنچه همواره و در بحث از هر نکته درباره «شیفت شب» باید بدان توجه کرد، سطحی بودن بیش از حد و ظاهری بودن آن است و این صفت تقریباً برای تمام جزئیات داستان، شخصیت ها، ساختار و جزئیات فیلم مناسبت است. البته مگر مشکل اصلی فیلم که بحران مالی برای یک خانواده طبقه متوسط است.
«شیفت شب» به ظاهری ترین شکل ممکن سعی در نقد وضعیت نابه سامان جامعه از منظر مشکلات اقتصادی دارد و بر این اساس با الهام از طرحی از «محمود آیدن» سعی در بازگو کردن این مشکلات از دریچه زندگی یک زوج جوان دارد.
همه چیز در «شیفت شب» از یک سوءتفاهم آغاز می شود و تا پایان این سوءتفاهم که بنای فیلم بر دوش آن گذارده شده، هر لحظه به شکلی بیش از پیش گنگ می شود و به نوعی بدفهمی، فهم اشتباه از جزئیات و کلیات و حتی تفاهم تبدیل می شود.
فیلم به شیوه بنیادی خود که همان رویکرد سطحی و ظاهری به مسائل است، سعی کرده با استفاده از داستانک های متعدد و تعلیق های داستانی و تصویری مخاطب را با خود همراه کند. استفاده همزمان از موقعیت معمایی و کارگاهی هم در حقیقت مهمترین ترفند کارگردان برای ایجاد این وضعیت در فیلم است. با این حال، تمام این مسائل به ظاهری ترین شکل ممکن پیش گرفته شده و ادامه می یابند.
ماجرا از یک تماس تلفنی به خانه فرهاد و ناهید آغاز می شود و صدای زنی که از ناهید می خواهد هرچه سریعتر خود را به بیمارستانی برساند تا او را در جریان اتفاقی بسیار مهم درخصوص زندگی خصوصی اش قرار دهد. در تک تک لحظات این بخش از فیلم، کریمی سعی کرده با ساده ترین شکل ممکن به فیلمش تعلیق ببندد که در این راستا از زنگ زدن تلفن در هنگام صحبت های مهم شخصیت ها، ورود بی دلیل شخصی به داخل اتاق محل گفت و گو و مسائلی از این دست برای ایجاد این تعلیق بهره برده است و درعمل به جای آن که مخاطب را برای دانستن ادامه داستان کنجکاو کند، تنها موجب شده اعصاب او خرد شده و حوصله اش از این رویکرد سطحی کارگردان سر برود.
در قدم نخست، ناهید متوجه می شود که وضع نابه سامان مالی
همسرش او را به سطوح آورده و حتی همکارانش شنیده اند که او قصد خودکشی
دارد. با این حال حتی از این نیز پیش تر رفته و اعلام کرده باتوجه به این
که خودکشی مشکلات خانواده اش را دوچندان میکند، قصد دارد ابتدا همسر و
دخترش را بکشد و سپس به زندگی خود پایان بخشد. این مسئله ناهید را به دقت
بیشتر در جزئیات زندگی همسرش ترغیب می کند و بدین ترتیب ماجرای کارگاهی زن
خانواده برای سر درآوردن از کار همسر آغاز می شود و دقیقاً تا آخرین ثانیه
های فیلم نیز ادامه می یابد.
در این میان، کریمی که گویا گمان می کرده، ریتم فیلمش بسیار پرالتهاب و نفس گیر است، حتی حاضر نشده به سیاق معمول از تیتراژ در ابتدای کار استفاده کند تا مبادا احساسات "زیرپوستی" اثرش ناگهان از اعماق وجود مخاطب به بیرون تراوش کنند!
با این حال، «شیفت شب» که از قضا درسالی ساخته و نمایش داده شده که استاد مسلم سینمای جهان «دیوید فینچر» فیلم جدید خود «دختر رفته» را به جشنواره های بین المللی فرستاده و در سینماهای جهان اکران کرده، از برخی لحاظ قابل مقایسه با این اثر بی نظیر سینمای جهان است و شباهت هایی همچون تم پلیسی و کارگاهی در روایت یک درام زن و شوهری و استفاده از تعلیق به عنوان تکنیک اصلی ساخت فیلم میان این دو اثر دیده می شود. ناگفته پیداست که در مثل مناقشه نیست و اینجا به هیچ عنوان نه قصد داریم «شیفت شب» را با «دختر رفته» مقایسه کنیم، نه «نیکی کریمی» را با «دیوید فینچر» و اساساً چنین انتظاری نیز نه تنها از خانم کریمی که شاید از اساتید او در سینمای ایران نیز انتظاری احمقانه است. با این همه، تماشای این فیلم برای خانم کریمی می تواند به عنوان کلاس درسی باشد تا متوجه فاجعه ای که رقم زده بشود.
به هر تفسیر، ناهید آهسته آهسته متوجه مشکلات اساسی اقتصادی همسرش می شود و در می یابد که او به دلیل ناپدید شدن 500 میلیون تومان در سیستم مالی محل کارش مدت سه ماه است که بیکار شده و ابتدا برای مدت 20 روز در یک آژانس کار کرده که نتیجه آن بدهی 30 میلیونی دیگری است که از صاحب کارش که به ظاهر مدیر یک تاکسی تلفنی با بازی «احمد آقایی» است و درحقیقت همزمان یک کاسب مواد مخدر، مدیر خانه فساد که زنان فاحشه را به مشتریان می رساند، یک نزول خور قهار و حرفه ای و حتی احتمالاً یک قاتل بی رحم در یک کلام یک شخصیت کارتونی سیاه و بدمن است.
ناهید با بدبختی فراوان البته این بدهی 30میلیونی را صاف می کند اما هیچگاه معلوم نمی شود، فرهاد به چه انگیزه ای درحالی که 500 میلیون تمان بدهکار بوده و شیوه اش هم برای حل مشکل اساساً پیداکردن کلاه بردار اصلی است (نه پول جور کردن و صاف کردن بدهی) تصمیم گرفته این 30 میلیون تومان را آن هم از غول بی شاخ و دم واقعی (ظاهری) نزول کند!
در لابه لای ماجرا و در یک سوم ابتدایی فیلم، ناهید که نگران است همسرش او و دخترش را بکشد، چند بسته مرگ موش هم در ماشین فرهاد پیدا می کند و این درحالی است که بنابر منطق داستان، فرهاد در آن زمان در تاکسی تلفنی کار می کرده و پس از آن نیز مدتی نزدیک به 2 ماه در یک خیاطی مسئولیت حمل و نقل و رساندن لباس های عروس به مشتریان را به عهده دارد. با این حال، در پایان فیلم متوجه می شویم که دلیل وجود این مرگ موش در ماشین فرهاد، شغل عجیب او برای جبران 500میلیون بدهی بوده؛ شغل شریف «موش کشی» با تفنگ ساچمه ای!
این درحالی است که در یک سوم دوم، فرهاد ماشین خود را هم می فروشد و در ابتدای یک سوم انتهایی تفنگ ساچمه ای می خرد که این موضوع نیز هنوز شک ناهید درخصوص این که شوهرش قصد کشتن او و فرزندش را دارد، تقویت می کند! حال آن که در انتهای فیلم مشخص می شود، فرهاد بی نوا شب ها تا صبح «شیفت شب» خود را می گذارند و در خیایان ولیعصر با تفنگ ساچمه ای و به همراه هنگی از تیراندازان قهار موش کش، موش های ولیعصر را ناکار می کند و درحقیقت هدف قتل فرهاد نه همسر و دخترش، بلکه موش ها بوده است.
«شیفت شب» با برخی بازیهای خوب ازجمله بازی مادر ناهید و برخی دیالوگهای جذاب آن، همچنین برخی اتفاقات و کلامهای طنزگونه و التهاب و خشونت، تا حدی مخاطب را با خود همراه میکند و او را با خود پیش میبرد. شائبهی خودکشی همسر، که در ذهن لیلا میگذرد، فیلم را ملتهب نگه میدارد و با ذهن مخاطب تا آخر فیلم بازی میکند. اما سقوط زندگی فرهاد امری است که باید رخ دهد و این اتفاق باید تند و تکاندهنده باشد. لذا فرهاد با فروکاستهای متعدد شغلی بالاخره به موشکشی در جدولها آن هم با تفنگ ساچمهای روی میآورد! امری غیرواقعی و غیر قابل باور که در جامعهی ما وجود خارجی ندارد. چنین پایانی است که تماشاگران فیلم را به واکنش وا میدارد. لذا در سالن سینما شاهد غرزدنها و نارضایتیهای افرادی هستیم که تصور میکنند بازیچه فیلم شدهاند.
این نگاه سطحی به جامعه که البته می تواند انتقادی مهم برای هر هنرمندی باشد اما آن گاه بیشتر بروز می کند که متوجه می شویم خانم کارگردان نه تنها نسبت به مسائل جامعه دچار سطحی نگری و شعارزدگی مزمن است، که حتی نسبت به شغل خود(سینما) هم نگاهی سطحی و با حداقل عمق ممکن دارد.
در این میان استفاده از داستانک های متعدد که گویا برای عمق بخشیدن به فیلم و تیزتر کردن انتقادات اجتماعی فیلم و به منظور تعمیم دادن مشکل یک خانواده به کل جامعه است، نه تنها کمکی به فیلم نمی کند، بلکه اساساً آنچه در فیلم به عنوان داستانک ها و داستان های فرعی اتفاق می افتد، داستانک نیست و بیان دیگر، ناشی از همین رویکرد سطحی و ظاهربینانه به این تکنیک داستان گویی است. تو گویی نویسندگان و کارگردان «شیفت شب» تنها چیزهایی شنیده اند و بدون کوچکترین دانش و شعور و فهمی نسبت به آن، سعی کرده اند آن را جعل کنند و نتیجه نیز فیلمی جعلی، تصنعی و تقلبی است که نه تنها منتقدان که گویا مخاطب عادی و عمومی سینما را نیز راضی نمی کند!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com