جواد کسایی: رادیو ایران از سال 1319 تأسیس شد اما پدر از 15 سالگی (سال 1322) اولین اجرای رادیوییاش را داشت و سال بعد هم دومین اجرای رادیویی را تجربه کرد. اما از سال 1326 پدربزرگ من یک دستگاه ریل گراندیک آلمانی برای پدر خرید و او اغلب کارهایش را در زیرزمین منزل ضبط میکرد و برای رادیو ایران (در تهران) میفرستاد و آن آثار پخش میشد. قدیمیترین آثاری هم که از پدر بر جای مانده مربوط به سالهای 27-26 میشود تا اینکه در سال 1331 همکاری خود را به طور رسمی با رادیو ایران (واقع در تهران) آغاز کرد. این نکته را هم باید اضافه کنم که در سال 1327 رادیو ارتش تاسیس و برای اولین بار «نی» (که میگفتند نایب اسدالله از آغل گوسفندان به دربار پادشاهان برد) وارد ارکستر شد و به قول دکتر باستانی پاریزی «کسایی نی را از میان دربار به میان مردم آورد». به هر حال از آن سال پدر وارد ارکستر شد و با خوانندگانی چون تاج اصفهانی و محمد طاهرپور و نیز با ارکستر ارتش اصفهان فعالیت خود را آغاز کرد. در سالهای 35-34 با تشکیل برنامه گلها، داوود پیرنیا برای همکاری در این برنامه از پدر دعوت کرد و این همکاری ادامه پیدا میکند تا آخرین برنامهها که به «گلچین هفته» با مدیریت هوشنگ ابتهاج بود، ادامه یافت. آخرین همکاری پدر با گلها مربوط به همین برنامه میشد. استاد کسایی از سال 1344 که ازدواج کرد بیشتر فعالیتهایش در رادیو اصفهان متمرکز شد که سرپرستی ارکستر رادیو اصفهان، سرپرستی موسیقی رادیو اصفهان و همنوازی و تکنوازیهایش، شاخصترین فعالیت او در طول این سالها بود. این همکاری ادامه پیدا کرد تا از اویل دهه 50 به دلیل بیتوجهی مسئولان و مردم به «موسیقی هنری» و نه «هنر موسیقی»، کم کم او یک سکوت فلسفی اختیار کرد و در محافل و مجالس رسمی یا رادیو حضوری نداشت. به هر حال آخرین برنامه او در اردیبهشت 57 در باغ فردوس تهران بود که یکی از شاخصترین آثار استاد کسایی به حساب میآید. این قطعه افشاری که به همراه تار استاد شهناز به اجرا در آمده، یک از بهترین آثار موسیقی ایرانی است که بدون همراهی تمبک در باغ فردوس توسط واحد سیار رادیو تلوزیون ملی وقت و به همت هوشنگ ابتهاج ضبط شد. بعد از انقلاب و در مهر 58، آخرین فعالیت رادیویی پدر دو برنامه به همراه تار استاد شهناز و تنبک جهانگیر ملک و آواز آقای شجریان بود.
پس از این سالها حسن کسایی برای مدتها فعالیتی در زمینه موسیقی نداشت. علت این امر چه بود و بازگشت دوبارهٔ استاد در چه سالی رخ داد؟
جواد کسایی: در آن دوران فضایی در موسیقی ایجاد شد خیلیها از جمله پدر را خانه نشین کرد. تا اینکه ما موفق شدیم پس از سالها تلاش و کوشش، دوباره در سال 78 ضبط یک سری از آثارش را به صورت رسمی و استودیویی آغاز کنیم که نتیجه این کار آلبوم «پس از سکوت» بود که همان طور که از اسمش پیداست اولین اثر او بعد از آن سالهای سکوتش به شمار میرفت و آن را در 71 سالگی ضبط کردیم. این نکته را هم باید یادآور شوم که نوازندههای سازهای بادی (به خصوص نی) که غیر از نفس با فیزیک دندان، دهان، لثه و لب سر و کار دارد معمولا نوازندگان در سن 50 یا 60 سالگی، فعالیتشان به شدت کم میشود. من نباید بگویم اما چون همه میدانند میگویم که استاد کسایی علاوه بر نبوغ ذاتی و استثنایی، فیزیک بدنی خوبی هم داشتند. کمتر هنرمندی را سراغ دارید که ورزشکار باشد و ورزش را از جوانی به طور جدی پی گرفته باشد. شاید برای اولین بار باشد که این نکته را عنوان میکنم که پدر اولین کاپیتان تیم سپاهان در دهه 20 بودند. ایشان در زمینه فوتبال به صورت حرفهای، در شنا و نیز ورزش باستانی هم فعالیت میکردند. حتی در کهنسالی کمتر کسی بود که بتواند پینگ پونگ را از ایشان ببرد. او بیلیارد هم بازی میکرد و یکی از یاران او در این بازی هوشنگ ابتهاج بود. اگر الان هم از آقای ابتهاج سوال کنید ایشان به این موارد و کُریهایی که در بیلیارد با هم داشتند، اشاره میکند. منظورم این است که او هم به لحاظ نبوغ هنری و هم به لحاظ فیزیکی استثنایی بود.
شما به ضبط آثار استاد کسایی در سالهای 79-78 اشاره کردید اما یکی از آثار مهمی که در سالهای اخیر منتشر شد، ردیف نوازی ایشان برای ساز نی بود که از بهترین یادگارهای به جامانده از او به شمار میرود. این ردیف در چه سالی ضبط شد؟
جواد کسایی: همان طور که اشاره کردم در ابتدا آلبوم «پس از سکوت» عرضه و سپس «گفتگوی نی و عود» و «گفتگوی نی و تار» منتشر شدند و نهایتا اثری که از همه اینها مهمتر بود، ردیف او بود که درسال 1354 در اصفهان اجرا کرده بود و ما نتوانسته بودیم براساس آن اجراها یک ردیف یک دست و با کیفیت مطلوب را آماده انتشار کنیم. به همین جهت به اصرار ما و خواهش دوست داران موسیقی موفق شدیم در سال 1385 ردیف سه تار و آواز و در سال 1386 هم اثر ماندگار ردیف نی را ضبط کنیم که هر دو منتشر شدهاند. علاوه بر این بخش اعظمی از آثار او، آثار مجلسی بود. اینکه میگویم مجلسی منظورم این است که ایشان در محافل خصوصی برای اهل دل اهل فن نی مینواخت که در آیندهای نزدیک این آثار منتشر خواهند شد.
بخشی از زندگی هنری استاد کسایی در رادیو شکل گرفت و بسیاری از علاقهمندان به موسیقی او را از رادیو شناختند. نقش داوود پیرنیا که در رادیو مدیریت داشت، در زندگی هنری استاد کسایی چه بود؟
جواد کسایی: سکوی پرتاب پدر و خیلی دیگر از موسیقیدانها و نوازندهای
برنامه گلها داوود پیرنیا بود. وقتی سخن از «گلها» به میان میآید (نه
اینکه صرفا برنامه گلها بلکه مجموعه برنامههایی که خصوصا در دهه سی و چهل
و پنجاه تولید شده) عصر زرین موسیقی ایران را رقم میزند. کلمه موسیقی
فاخر که در حال حاضر متداول شده است به همان دوره برمیگردد. ما چیزی غیر
از آن دوره در موسیقی ایرانی نداریم که بخواهیم به آن ببالیم چون موسیقی
دوره قاجار یک موسیقی بسیار ابتدایی بوده است. من از پدر نقش پیرنیا را در
موسیقی پرسیدم و او در یک جمله میگفت: «داوود پیرنیا آمد و مرگ یک بیمار
محتضر به نام موسیقی را با چند آمپول، به تاخیر انداخت». شاید درک این
واقعیت خیلی مشکل باشد اما حقیقت این است که پیرنیا جان تازهای به شعر و
موسیقی در ایران داد. به هر حال کار هر کس ممکن است نقاط قوت و ضعفی هم
داشته باشد و پیرنیا از این قاعده مستثنی نبود اما خدمتی که او به موسیقی
ایران کرد، حقیقتا بینظیر بود. تا اینکه در سال 1347 متاسفانه جریان حفظ و
اشاعه اتفاق میافتاد و داستان سنتگرایی و سنتزدگی در موسیقی پیش آمد که
من اسم این دوره را «موسیقی بازگشت» گذاشتم.
شما اشاره کردید که آقای ابتهاج با استاد کسایی رفاقت داشتند در حالی که
هوشنگ ابتهاج یکی از نمایندگان اصلی بازگشت موسیقی به اصالتهای دوره قاجار
(یا به قول شما موسیقی بازگشت) بود و به واسطه اختلاف نظرهایی که با پدر
شما در زمینه موسیقی داشت به نظر میآمد با هم رفاقتی نداشته باشند....
خلیل کسایی: آن موقع که پدر با آقای ابتهاج رفت و آمد داشت، آقای ابتهاج هنوز چندان معروف نشده بود. در ضمن بنا نیست که دو نفر که با هم دوست هستند نظراتشان هم با هم یکی باشد.
جواد کسایی: چند سال فاصله بین مدیریت پیرنیا و ابتهاج بود و کسان دیگری هم مثل میرنقیبی و... به صورت مقطعی آمدند و برنامه گلها را هدایت کردند. آقای ابتهاج در کتاب «پیر پرنیان اندیش» نظراتی داده است که محترم است اما ایراداتی هم دارد. انتظاری که ما از پیرنیا و مدیریتش داشتیم نباید از آقای ابتهاج نیز میداشتیم. اما جرقههای اولیه موسیقی بازگشت در سال 1343 و با کنفرانس موسیقیای که در تهران برگزار شد، زده شد. البته در این میان نباید نقش فرانسویها در شکل دادن به این موسیقی بازگشت و پایان دادن به دوره موسیقی نوین را هم نادیده گرفت. بعدا این جریان را داریوش صفوت در سال 1347 اجرایی کرد و بعد از آن هم آقای سایه (نه به عنوان عامل اصلی) لیست سپاسی را تهیه کرد به این معنا که بزرگترین و برجستهترین موسیقیدانها را به خانههایشان میفرستادند و به آنها میگفتند که دیگر به شما نیازی نداریم و رسما و عملا این هنرمندان را خانه نشین کردند و به آنها گفتند که شما فقط این مستمری را بگیرید و بفرمایید منزل؛ حالا دور، دور عده دیگری است. بله طبیعتا آقای ابتهاج در دهه 50 به موسیقی بازگشت جانی تازه داد.
استاد کسایی به دلیل قرابتهایی که ساز نی با جامعه داشت همواره رابطه نزدیکی با مردم برقرار میکرد. در این میان دیدگاههای کلی استاد درباره موسیقی چه بود و چه اتفاقاتی او را بیش از سایر مسائل ناراحت میکرد؟
جواد کسایی: هر کاری نیاز به حمایت و اندیشه درست دارد چه رسد به موسیقی که یکی از ظریفترین هنرهاست. عمده دغدغههای پدر در موسیقی جریان سنت گرایی در حیطه موسیقی ایرانی بود. یعنی پدر اعتقاد داشت که باید اصالت در موسیقی حفظ شود ولی خلاقیت و بدعت گذاری نیز لازمه هر هنری و از جمله موسیقی است. اتفاقی که در دهه 40 افتاد و چرخ موسیقی ایران را از حرکت انداخت، بیشترین آسیب را به موسیقیدانهای ما اعم از اهنگساز، ترانه سرا، سولیست و... زد. موسیقی ایران میتوانست موسیقی جهانی باشد اما این اتفاق نیافتد. ما میبینیم که موسیقی ترکیه و موسیقی اعراب و موسیقی هند جنبههای جهانی پیدا کرده اما موسیقی ما از حرکت افتاده است. علت اصلی آن این بود که موسیقی ما به طور تصنعی به زمان قاجار بازگشت و از شکل هنری و اندیشه و احساس خارج شد و شکلی عقیدتی- سیاسی پیدا کرد. این موضوع یکی از دغدغههای اصلی پدر بود. پدر در تمام گفتگوها و نوشتههایش به این موضوع اشاره میکرد و در یکی از گفتگوها عنوان کرد که آنقدر که ردیف گراهای سنتی به موسیقی ما آسیب رساندند، موسیقی پاپ آسیب نزد. این را هم بگویم که او نه تنها هیچ مخالفتی با موسیقی پاپ صحیح نداشت بلکه از موسیقی پاپ خوب و پسندیده هم خیلی لذت میبرد. به هر حال سنت گرایی در موسیقی از طرفی تبعاتی هم دارد. امروزه ما در قرن 21 زندگی میکنیم و در حال تجربه کردن دهه نود هستیم. جوانها به میدان میآیند و میخواهند نوآوری کنند اما متاسفانه با آن آموزههای بستهای که از قبل دارند و فضاهای آموزشی که فقط محدود است به چند جزوه و چند کتاب، میخواهند در فضایی جدید پرواز کنند و این منتج به این میشود که آنها سنت و اصالت و همه چیز را زیر پا میگذارند. در نتیجه یک نوع موسیقی تولید میشود که ریشه در گذشته ما ندارد. این موضوع مثل این است که پیراهنی را طراحی کنید که سه آستین داشته باشد؛ خوب طبیعتا این نه ارتباطی به گذشته دارد و نه طراحی دیگری برای آینده آن میتوان متصور شد. بنابراین هنر موسیقی نه تنها از سیر تکامل افتاد که یک سیر قهقرایی پیدا کرد و این چیزهایی هم که به عنوان نوگرایی و نوآوری تولید میشود، اکثرا بدون پشتوانه تاریخی و فرهنگی و ادبی و طبیعتا یک بار مصرف است. این آثار شاید از دید اقتصادی زیبا باشند اما پشتوانه تاریخی، ادبی و ملی ندارند. دغدغه دیگر پدر بیتردید بیتوجهی مسئولان کشور به مقوله هنر به خصوص موسیقی بود که همین بیتوجهیها آسیبهای زیادی هم به این حوزه رساند.
خلیل کسایی: اختلاف نظری که پدر با سنت گرایان داشت بیشتر به ارائه و اجرای موسیقیشان برمی گشت. او معتقد بود نوازندهای خوب ساز میزند که بتواند مخاطباش را با سازش همراه کند تا از آن لذت بیشتری ببرد وگرنه همه میتوانند تکنیکی و با سرعت بالا ساز بزنند. این تکنیکی نواختن کسی را به وجد نمیآورد. از طرف دیگر پدر من معتقد بود یک نوازنده باید استاد دیده باشد.
دربارهٔ این مسئله شاگرد استاد ندیده بیشتر توضیح بدهید.
جواد کسایی: حتی پدرم میگفت: «من حاضر نیستم استادِ استاد ندیده را به شاگردی قبول کنم». یعنی تا این حد به این مسئله اهمیت میداد. چنان که خودش هم از 5 سالگی آموزش آواز را نزد تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و حسین طاهرزاده آغاز کرد و از دیگر استادانی که در خانه پدربزرگم رفت و آمد داشتند بهره برد. پدر بزرگ من در زمینه موسیقی برخلاف بسیاری از هم دورهایهای خودش بسیار به پدرم انگیزه میداد و از مشوقهای اصلی او بود. در کودکی یک روز پدرم پیرمردی را دیده که از پشت حیاط رد میشده و نی میزده، پدرم 10 شاهی به او میدهد که برایش ساز بزند، این کار را چندین بار تکرار میکند تا اینکه پیرمرد متوجه علاقه او میشود و بدون اینکه دیگر پولی بگیرد برایش ساز میزند. در اصل این نقطه آغازین آشنایی پدر من با ساز نی بود. همین هم باعث شد پدربزرگم برای او یک «نی» بخرد و از همان سالها او به کلاسهای مهدی نوایی که یکی از شاخصترین شاگردان نایب اسدالله بود، میرفت. پدرم تعریف میکرد بعد از سه ماه که به کلاسهای مهدی نوایی رفته بود یک روز نوایی به پدر بزرگم میگوید هر آنچه که من در طول 60 سال کار و فعالیت هنری آموختهام پسر تو در 3 ماه یاد گرفت و من چیز دیگری برای آموختن به او ندارم. پدر بارها و بارها تأکید میکرد که همان چند جلسه برای من بسیار کارساز بود. از سوی دیگر چند صفحهای که از نایب اسدالله باقی مانده بود بهترین نمونه برای یادگیری شیوه این نوازنده مطرح نی بود. اما راهیابی به محضر استاد ابوالحسن صبا، کسایی نوجوان را وارد فضای موسیقایی دیگری کرد. صبا باغ دل انگیز موسیقی را به کسایی نشان و او را از دهلیزهای پر پیچ و خم آن عبود داد. به طوری که ابوالحسن خان صبا گفته بود: «این نوجوان اصفهانی از طریق رادیو چنان ظرایف ساز من را دریافته که شاگردان متعدد کلاس من هرگز نتوانستند آن را درک کنند.» چندین سال بعد همسر استاد صبا نیز در کتاب خاطرات خود آورده بود که وقتی صدای نی کسایی از رادیو پخش میشد استاد صبا سرش را به رادیو تکیه میداد و آرام آرام اشک میریخت. یادم هست پدر میگفت این بزرگترین پاداشی است که من در طول زندگی هنریام گرفتم. پدر من و استاد جلیل شهناز هر دو از کودکی با هم بزرگ شدند و در یک مکتب موسیقایی رشد کردند اما هر دوی آنها حداقل محضر 50 استاد موسیقی را (در زمینه سازهای مختلف) درک کرده بودند و تا واپسین لحظههای عمر آنها از ایشان درس گرفته بودند. یادم هست که میگفتند: «ما ز هر صاحب دلی یک رشته فن آموختیم/ عشق از لیلی و صبر از کوهکن آموختیم»
پدر من هیچگاه به یک ردیف اکتفا نکرد. نه تنها او بلکه همه کسانی که در دوران طلایی موسیقی از موزیسینهای برجسته و مطرح بودند از هر گلستانی گلی برچیدند. نکته جالب توجه اینکه پدرم میگفت: «من از استاد صبا درسهای زیادی یاد گرفتم اما گوشهها و نغمههای ردیف موسیقی ایرانی را علی شهناز (برادر بزرگ استاد جلیل شهناز) به من آموخت.» البته متأسفانه ایشان در سن 44 سالگی در سال 1342 از دنیا رفت. استاد کسایی نگاهی فرا ردیفی داشت و طبیعتا گوشههایی را که آموخته بود با ذوق و قریحه و پردازش درونی خاص خودش، هم در آموزش و هم در اجرا، ارائه میکرد.
خلیل کسایی: پدر موسیقی را در خدمت ساز میگرفت، نه ساز را در خدمت موسیقی.
خانه استاد کسایی هم به لحاظ قدمت تاریخی و هم به سبب دوران طلایی زندگی استاد در این خانه از جمله آثار میراث فرهنگی کشور به شمار میرود. شما هیچ قصدی برای تبدیل این خانه به «موزه استاد کسایی» ندارید؟
جواد کسایی: یکی از دغدغههای پدر، همانطور که به آن اشاره کردم، بیتوجهی
مسئولان کشور، در سالهای دور یا نزدیک، به موسیقی و موسیقیدانان، بود و
تا جایی که یادم هست در دهههای مختلف مدام با مسئولان در این باره صحبت
میکرد و به آنها مشورت میداد. اما این بیتوجهی تا حدی بود که مثلا در
برنامههای جشن هنر شیراز هنرمندی مثل «موریس ژار» که برای اجرای برنامه به
ایران میآمد دستمزد چند هزار دلاری میگرفت و کسانی مثل شهناز، کسایی،
پایور، بهاری و.... (که حقیقتا در ایران انگشت شمار بودند) رقم اندکی
میگرفتند و حتی ماهها طول میکشید تا آن را پرداخت کنند. متأسفانه پدر من
مثل بسیاری از موزیسینهای دیگر از ابتدای دهه 60 از صدا و سیما برکنار شد
و تا سال 74 که ما مدام پیگیری کردیم، از صدا و سیما هیچ حقوق و مزایایی
نمیگرفت.
جالب است که بگویم این حقوق و مزایا که از 74 تا خرداد 91 (زمان فوت پدر) برقرار بود، در ماههای آخر به 400 هزار تومان رسیده بود. خود پدر همیشه میگفتند: «من به اندازه افراد دون پایه این اجتماع هم حقوق و مزایا ندارم.» بعد از فوت پدر نیز بیمه مادر از سوی صدا و سیما قطع شد. به هر حال بحث من درباره ارزش گذاریها است. پدر همواره میگفت اولین چیزی که ما از مردم و مسئولان انتظار داریم احترام است که متأسفانه نبود. همه مردم تصور میکنند زندگی کسایی یک زندگی اشرافی بود، در صورتی که از دهه 60 او با دغدغههای مالی بیشماری رو به رو بود. خصوصا اینکه به واسطه شهرت و هنرش، هر روز افراد زیادی در خانه ما رفت و آمد داشتند. به هر حال خانهای که امروز در آن هستید، خانهای است که از پدر بزرگم برای پدر باقی مانده و متأسفانه یک سوم آن در طرح تعریض خیابان قرار دارد. نه در گذشته و نه حتی در این دوران هیچ کدام از مسئولان توجهی به این موضوع نکردند، ما هم تأکید داشتیم تا زمان حیات پدر این خانه به همین شکل بماند. به هر روی ما هم فکر میکنیم این منزل هم بخاطر استاد کسایی و هم سایر هنرمندانی که به آن رفت و آمد داشتند باید به همین شکل باقی بماند. اگر دیوارهای این خانه از هنرمندانی که به آن آمدند و نواهایی که شنیدهاند، حکایت کنند یک طومار بلند بالا میشود. به قول شاعر «گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست/ در و دیوار گواهی بدهند کاری هست». به هر حال همه ما میدانیم که این منزل باید به همین شکل و شمایل حفظ شود اما تصور نمیکنم چنین دغدغهای در ذهن مسئولان وجود داشته باشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com