حزب موتلفهی اسلامی به عنوان یک حزب اصولگرا و یکی از اصلیترین پایههای جریان اصولگرایی در سالهای اخیر تلاش زیادی برای جوانتر کردن بدنه و حتی مدیریت خود انجام داده است و یا همینکه اصلاحطلبان سعی میکنند تا با ایجاد تشکیلات ندا، بازتعریفی از حضور جوانان در عرصهی سیاست داشته باشند، خود موید این امر است
گروه سیاسی، اگر کمی پیرامون لزوم حضور جوانان در عرصهی سیاسی کشور در بیانات امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب (مدظله) تأمل کنیم، میبینیم که هر دوی ایشان تأکید ویژهای بر این امر داشتهاند. تا جایی که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پیروزی انقلاب اسلامی، حفظ جمهوری اسلامی و مقاومت در دفاع مقدس را مرهون حضور جوانان دانسته و همواره از آنها به عنوان امید آیندهی انقلاب نام میبرد.
به
گزارش بولتن نیوز، حضرت آیتالله خامنهای نیز علاوه بر تصدیق مصادیق فوق، عبور سلامت جمهوری اسلامی از فتنهها خصوصا فتنهی 88 را مدیون حضور جوانان حزباللهی اعلام کرده و همیشه درخواست داشتهاند که جوانان خصوصا دانشگاهیان، حوزهی سیاست را ترک نکرده و حتی در آن جملهی معروف، نفرین کردهاند دستهایی را که مانع از سیاسی شدن دانشگاهها و جوانان این مملکت میشوند.
البته الزام امام و رهبری بر حضور جوانان در عرصهی سیاسی کشور، صرفا یک خواستهی آرمانی و مبتنی بر هدفگذاری بدون مصدایق عینی نیست. بلکه دقیقا بخاطر تاریخساز بودن جوانان این مملکت و حضور به موقع و موثر ایشان در بزنگاههای سیاسی و پیچهای تاریخیست. اگر بخواهیم پروندهی پیروزی انقلاب اسلامی، عبور از دوران گذار و سالهای اولیهی جمهوری اسلامی و دفاع مقدس را باز نکنیم، به راحتی میتوان با اشاره به نقش جوانان حزباللهی در فتنهی 88 به این نتیجه رسید که اگر این قشر جامعه حضوری در عرصهی سیاسی کشور نداشته باشند، با مشکلات زیادی روبهرو خواهیم بود.
بزرگان علم منطق جملهای دارند که میگوید: یعرف الامور به اضدادها. یعنی یکی از راههای شناخت هر چیز، شناخت متضاد آن است. در مورد حیاتی بودن حضور جوانان در عرصهی سیاسی کشور، خوب است اشارهای هم داشته باشیم به جاهایی که به هر دلیلی این حضور دچار خلل شده و اثرات منفی داشته است. به طور مثال، احزاب و جریانات سیاسی کشور – چه اصولگرا، چه اصلاحطلب – از یک درد مشترک رنج برده و آن، عدم تخصیص جایگاه اصلی جوانان به ایشان است.
در اینکه احزاب و جریانات سیاسی ما، آنگونه که باید اجازهی حضور به جوانان را ندادهاند شکی نیست. همینکه حزب موتلفهی اسلامی به عنوان یک حزب اصولگرا و یکی از اصلیترین پایههای جریان اصولگرایی در سالهای اخیر تلاش زیادی برای جوانتر کردن بدنه و حتی مدیریت خود انجام داده است و یا همینکه اصلاحطلبان سعی میکنند تا با ایجاد تشکیلات ندا، بازتعریفی از حضور جوانان در عرصهی سیاست داشته باشند، خود موید این امر است.
اما سوالی که الان مطرح است این است که در آیندهی پیشرو، جوانان ما دارای چه نقشی در معادلات سیاسی کشور خواهند بود؟ و در تصمیمگیریها و تعیین اولویتهای جریانات سیاسی کشور، چه جایگاهی به جوانان این جریانات سیاسی اعطا خواهد شد؟ و سوال مهمتر اینکه آیا این نقش و جایگاه، دادنیست یا گرفتنیست؟ به عبارت دیگر، آیا بزرگان احزاب و جریانات سیاسی کشور باید بنشینند و کیک قدرت را تقسیم کرده و یک تکهی کوچک هم به جوانان بدهند؟ یا اینکه خود جوانان باید تکلیف سیاسی خویش را تشخیص داده و برای انجام آن، اقدام عملی انجام دهند؟
دقت کنید که منظور، دعوا برای کسب سهم بیشتر از قدرت سیاسی نیست. اصلا حرف ما از جنس دیگریست. از جنس انجام تکلیف. چون در این زمینه تردیدی وجود ندارد که همهی ما با ویژگیهای مختلفی که داریم، دارای تکالیف دینی متعددی از جمله تکلیف سیاسی مبتنی بر آموزههای دینی خود هستیم. اما عموما در این مورد سهلانگاری شده و چندان به آن توجه نمیشود. و گویا برای خیلیها مهم نیست که این تکلیف دینی را مثل سایر تکالیف دینی چون نماز خواندن بجا آورند. در حالی که با توجه به جایگاه سیاست در جامعهی اسلامی، به اهمیت این تکلیف پی میبریم.
در نتیجه باید گفت که در رابطه با حضور جوانان در عرصهی سیاسی کشور به مثابه یک تکلیف دینی نباید تردید کرد. اما بازگرداندن وضعیت سیاسی کشور به نقطهای که توانایی انجام این تکلیف را به جوانان اعطا کند، مقدماتی دارد. ولی به نظر میرسد اولین کاری که باید برای بازتعریف حضور جوانان در عرصهی سیاسی کشور انجام شود این است که خود ایشان، اعتماد به نفس لازم را کسب کرده و به این نکته توجه داشته باشند که اگر ایشان رأسا برای احقاق حق سیاسی خود اقدام نکنند، نمیتوانند از دیگران انتظار داشته باشند که فرصتی برای انجام این تکلیف دینی به آنها اعطا کنند.
گویا تا این مشکل اساسی حل نشود نمیتوان توقع داشت که تغییر مهمی در این رابطه ایجاد شود. پس لازم است تا جوانان ما اولا به این باور برسند که تکلیف سیاسی دارند و ثانیا متوجه شوند که هیچکس به اندازهی خودشان مسئول وضعیت آنها در عرصهی سیاسی کشور نیست. در نتیجه، هیچ کس به اندازهی آنها نه وظیفهی انجام این تغییر را دارد و نه توانایی آنرا. و در انتها یک سوال مهم: آیا وقت تجدید نظر در این رابطه فرا نرسیده است؟