با این وضعیت فوتبال آشفته حالا سالهاست که سایه سیاسیون هم بر سر این رشته پرطرفدار گسترده شده و هر روز هم دارد پررنگ تر میشود. یکی که میرود و دیگری میآید فریاد میزند که ما دخالتی در امور فوتبال و فدراسیونها نخواهیم داشت. اما این تنها صدای فریاد آنهاست، آنچه پشت پرده اتفاق میافتد دخالت مستقیم آنها در همه امور فدراسیونها از صفر تا صد است. دلیلشان هم کاملا مشخص و شاید هم به حق باشد؛ ما پول ورزش را میدهیم بنابراین باید دخالت کنیم!
حالا سوژه جدید کارلوس کیروش است. سرمربی تیم ملی فوتبال ایران که البته سرنوشتش مثل همه سرمربیان قبلی تیم ملی است. یعنی نه با اجازه فدراسیون فوتبال آمده و نه با نظر فدراسیون فوتبال میرود. آنهایی که برای سرمربی تیم ملی تصمیم میگیرند افراد دیگری هستند. این را بارها از زبان خود سرمربیان انتخاب شده شنیدهایم. هنوز دعواهای انتخاب افشین قطبی و علی دایی و محمد مایلیکهن و ... را فراموش نکردهایم که چه جنجالی بین فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش ایجاد شد.
حالا نوبت به کیروش است. مردی که با هزینه بسیار به فوتبال ایران آمد و هم خوبیهایی برای این فوتبال داشت و هم بدیهایی. اما پررنگترین اثرش در جامجهانی بود. جایی که اجازه نداد آبروی فوتبال و کشور ایران مقابل آرژانتین خدشهدار شود و با یک نتیجه آبرومند این دیدار را به پایان برد. غیر از این، صعود مستقیم به جامجهانی را هم میشود مثال زد اما نمونه پررنگ دیگری سراغ نداریم.
اما در مورد این مرد پرتغالی باید به خوبیهای دیگری هم اشاره کرد. اینکه او توانست به جایگاه سرمربی تیم ملی شخصیت بدهد و روی تصمیماتش بایستد و ناز بازیکنانی که برای تیم ملی ناز کرده بودند را نکشید و مقابل فشارها سرتعظیم فرود نیاورد. او این را به مربیان ایرانی یاد داد که جایگاه تیم ملی بالاتر از همه افراد است. او یاد داد که بازیکنان باید همیشه برای حضور در تیم ملی حتی التماس هم بکنند نه اینکه هر وقت خواستند بیایند و هر وقت نخواستند کلاس بگذارند!
بدیهایش را هم میشود شمرد. اول اینکه هزینهاش خیلی زیاد است و برای فوتبال سر تا پا مقروض ما یک چاه پرنشدنی بود. دوم اینکه نوع برخوردش در برخی موارد بالا به پایین بود. تیمش فوتبال زیبایی را بازی نمی کرد و شاید تماشاگران هیچگاه از دیدن یک فوتبال زیبا و جذاب سیراب نشدند. تکیهاش به برخی بازیکنان بیش از حد بود و اجازه حضور برخی چهرههای شایسته را نداد. به مربیان ایرانی اجازه نداد کنارش باشند و چیزهای جدید یاد بگیرند و ...
اما حالا کیروش میخواست با فدراسیون فوتبال تمدید کند و ایران را به جام ملتهای آسیا ببرد و احتمالا نتیجه بگیرد و شاید طلسم 40 ساله را بشکند. اما دوباره دستهای پشت پرده و دستورات از بالا رسید و حاشیهها آغاز شد. وزارت ورزش با دست پس زد و با پا پیش کشید. تناقض در حرفهای مسئولان وزارت ورزش کاملا نمایان است. وزیر میگوید اگر فدراسیون تصمیم اشتباه بگیرد ما ورود میکنیم و رئیس را از طریق مجمع برکنار میکنیم، معاونانش میگویند ما هیچ دخالتی در امور فدراسیون فوتبال نداریم و آنها میتوانند کیروش را بیاورند و قراردادش را تمدید کنند.
این اظهارات متناقض چند هفتهایست روح مردم را آزار میدهد. آنها در میان این همه مشکلات اقتصادی و سختیهای زندگی، وقتی میخواهند کمی به فوتبال نگاه کنند تا لذت ببرند، وقتی این حرفها را می شوند سیر میشوند و میروند. حالا همه میپرسند چرا ورزشگاهها خالی هستند؟ چرا هیچکس علاقهای برای دیدن لیگ داخلی ایران ندارد و بازیهای تیم ملی هم تماشاگر ندارد؟ پاسخش را در همین رفتارها باید جستجو کرد. باید دید با مردم چه کردهاند که انتظار دارند آنها کنارشان باشند.
چرا یکی پیدا نمیشود مرد و مردانه واقعیت را به مردم بگوید و دلیل این همه سرگیجه و تناقضها را واضح و مشخص اعلام کند؟ چرا به مردم دروغ میگویند و آنها را دلسردتر از قبل میکنند؟ مگر این فوتبال برای مردم نیست؟ پس چرا همه باید در آن سرک بکشند و نظر بدهند اما حق واقعی مردم را ندهند؟ چرا یکی به مردم اصل ماجرای کیروش را نمیگوید؟ چرا دست آنهایی که دخالت میکنند و خودشان را پشت مصاحبههایشان پنهان میکنند را رو نمیکنند؟
چه فدراسیون فوتبال و چه وزارت ورزش؛ هر دو در ایجاد این سرگیجه برای مردم مقصرند. حتما بعد از پایان این ماجرا بازهم رسانهها مقصر معرفی خواهند شد. میگویند تقصیر رسانهها بوده که این جو ایجاد شده است. ما از اول هم دوست و برادر بودهایم اما رسانههای ورزشی برای خودشان بریدند و دوختند!