چند روز بعد زنی جوان با مادر خود، که بسیار شبیه دخترش بود، به خانه ما آمدند. ماه اسفند بود. زن جوان شرمرو و اندکسخن بود. مادرم شعر مرا که خود دستکاری کرده بود، برای او خواند. زن جوان مرا بوسید. وقتی رفتند مادر گفت: او پروین اعتصامی است، بزرگترین بانوی شاعر. شاید نهانی آرزو کرد که روزی چون او باشم.
در فروردین سال بعد، پروین اعتصامی درگذشت، به بیماری حصبه، اما خاطره دیدارش در من نخواهد مرد و شاید گلی بر خاکم برویاند و:
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است...
و شعر - حریری آبی و بینهایت - تا کهکشان ادامه داشت. ای کاش میتوانستم سینه بر نرمی این گستره بسایم و با سر، در میان دو بال گشوده، بر تمامت آن درخشندگی شیار بکشم. در گرته زرین آفتابش تن بیندایم و در بخور خیالگونه ابرش دم زنم و همه لحظههای بیپایانش را بیازمایم. اما این پرنده کوچک و این گستره بینهایت؟ هیهات! دریغی بر محال و محالی در بیکرانگی! نصیب من بالزدنی است یا فوج پرندگان دیگر – نتهای سیاه و سفید، پراکنده و لغزان در فضای موسیقی - تا مگر گوشی فراز و فرودمان را، گشت و واگشتِمان را، تحریر ظریف بالهایمان را در مقطع کوچکی از این بیکرانه نیلگون بشنود.»
سیمین بهبهانی از شامگاه چهارشنبه (15 مردادماه) در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شده و در کماست.
به گفته علی بهبهانی - پسر این شاعر -، نارسایی تنفس و ریه به قلب او زده و قلبش با شوک الکتریکی برگشته و کار میکند. در حال حاضر هم با تنفس مصنوعی نفس میکشد.
پینوشت: مطلب بالا از «گزینه اشعار» سیمین بهبهانی منتشرشده در انتشارات مروارید برگرفته شده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com