به گزارش بولتن نیوز، پترونت نوشت: پیش از این بارها گفته شده است که همه جنگهای به راه انداخته شده توسط غرب در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، عموماً برای تسلط بر منابع نفتی این مناطق بوده است. این ایده نه تنها توسط تحلیلگران مستقل که توسط رسانههای جریان مسلط جهانی و از آن بیشتر توسط سیاستمداران غربی نیز به صورت کامل تأیید شده است. امروز ما دیگر بنا به اعتراف قدرتهای غربی میدانیم و مطمئن هستیم که جنگ علیه عراق سالها پیش از حمله به عراق و برای تسلط بر میادین نفتی عظیم این کشور برنامهریزی شده بود. با رجوع به اسناد تاریخی منتشر شده و خاطرهنویسیهای سیاستمداران اروپایی و آمریکایی، و همچنین اطلاعاتی که در جریان مناظرههای انتخاباتی و کمپینهای سیاسی درز پیدا میکند، دیگر هیچ دلیلی برای نپذیرفتن این ایده وجود ندارد و نمیتوان به راحتی این مسائل را با مهملبافیهای مبتنی بر سوءاستفاده از تئوری توهم توطئه توجیه کرد. از آن گذشته سابقه تاریخی خاورمیانه و نگاه به سالهای کمی دورتر، به راحتی مؤید این نظر است که آمریکا و اروپا حتا یک دلار در هیچ مناقشهای مربوط به منطقه خاورمیانه و شمال آفرقا خرج (لفظ سرمایهگذاری اینجا لفظ کاراتریست) نکرده و نمیکنند، مگر آن که اطمینان داشته باشند که از قِبَل آن چند دلار نفتی در آینده عایدشان خواهد شد. در این زمینه شاید هیچ مثالی کاراتر از تراژدی سقوط دولت ملی مصدق در دهه 50 میلادی در ایران نباشد، موردی که از سال 2002 تا به حال در چند مرحله مستقیماً توسط مقامات رسمی دولت آمریکا به آن اعتراف شده و حتا از بابت آن از مردم ایران نیز به صورتی مضحک معذرتخواهی شده است.
حال و با این مقدمه کوتاه اما ضروری باید به بحث اصلی خود در این یادداشت بپردازیم: غرب برای کنترل ذخائر هیدروکربنی خاورمیانه و شمال آفریقا چند روش اثبات شده دارد: جنگ، کودتا، تحریم اقتصادی، ناآرامسازی سیاسی، راهاندازی شبهانقلابات ارتجاعی، دخالت در فرایندهای دموکراتیک، تطمیع سیاستمدران، روی کار آوردن عناصر وابسته به خود و ... این روشها در قرن بیستم به شیوهای عیان و با هدف نهایی تسلط بر منابع نفتی، توسط بلوک قدرت غرب به کار گرفته میشدند، اما در دهه اخیر هدف بهکارگیری این روشها تغییر کرده است. امروز در کنار جنگ و دخالت مستقیم برای تأثیر بر مدیریت بازار نفت، اقدامات اساسی به سمت در اختیار گرفتن منابع گازی این منطقه و تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه برای تضمین برقرارسازی جریان ایمن گاز به کشورهای شمال، میل کرده است.
منابع تاریخی نشان میدهند که سالها قبل از سپتامبر سال 2001 و پیدا شدن بهانهای به نام «مبارزه با تروریسم»، آمریکا برنامه خود برای حمله به افغانستان را طرحریزی کرده بود. استراتژیستهای آمریکایی از سپیدهدم روز فروپاشی شوروی به فکر مقابله با احیاء این ابرقدرت در منطقه اورآسیا بوده و از همان زمان برنامههای خود برای سلطه بر منابع گازی آسیای مرکزی و بعد از آن مدیریت نیازهای گازی پاکستان و هند و به تبعِ آن چین را با جدیت پیگرفته و به فاصله ده سال از سقوط شوروی در اقدامی حیاتی افغانستان را به اشغال خود در آوردند.
در این مدت آمریکا به صورت تمامقد از پروژه انتقال گاز آسیای مرکزی به پاکستان حمایت میکرد. پروژهای موسوم به تاپی (ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند) که قرار است گاز مناطقی که سابقاً تحت نفوذ شوروی بودهاند را به واسطه خاک افغانستان به هند برساند و به این ترتیب دست حکومت پساسوسیالیستی روسیه را در تأثیرگذاشتن بر اقتصاد منطقه کوتاه کنند. این پروژه اما چندان طبق برنامه آمریکا پیش نرفته است. افغانستانِ بعد از جنگ از لحاظ امنیتی چندان تفاوتی با افغانستان قبل از جنگ ندارد و به همین دلیل هم هند و پاکستان نمیتوانند از انتقال ایمنِ گاز به درون مرزهای خود از طریق افغانستان مطمئن باشند و روی آن حساب ویژهای باز کنند.
بنابراین اولین جنگ بزرگ هزاره سوم میلادی در خاک افغانستان به تمام اهداف امپریالیستی خود نرسید، اما این پایان راه غرب در مبارزه خونین خود برای گاز نبود. جنگ عراق به فاصلهای اندک از جنگ افغانستان با بهانهی واهی دیگری به راه انداخته شد. این جنگ در وهله اول برای تسلط بر نفت عراق بود اما هدف بلندمدتتری را هم دنبال میکرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. پیروز جنگ عراق اما، ایران بود؛ دولت پساجنگی عراق همانقدر که به آمریکا نزدیک است به ایران هم وابسته است.
در توضیح جغرافیای پراکنش ذخایر گازی دنیا باید گفت که ایران در کنار حوزهجنوبی روسیه و آسیای مرکزی در مجموع بزرگترین و بیرقیبترین ذخیره گازی دنیا را در خود جای داده است. منطقهای که از لحاظ سیاسی میلیونها کیلومتر با آن چیزی که آمریکا در سر میپروراند، فاصله دارد. از تمام این منطقه طلایی تنها حجم کوچکی در کشور قطر واقع شده و میتوان چنین گفت که قطر تنها دارنده بزرگ گاز جهان است که شریک ایالات متحده و اروپا به حساب میآید.
به ادامه بحث تاریخی خود بپردازیم. آمریکا در تمام دهه گذشته جنگهای نفتی خود را ادامه داده است و هر لحظهای که احساس کرده که میتواند با قدرت نظامی تغییری هرچند جزئی در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی ایجاد کند، از انجام این کار دریغ نکرده است. اما جنگ در حوزه نفت برای سیاستگذاران آمریکایی یک رقیب جدی پیدا کرده و آن هم جنگ و تلاش برای تغییر توازن قوا در کشورهای تولیدکننده گاز است. تغییری که به سادگی تغییرات نفتی نیست؛ چرا که نه روسیه و نه ایران هیچ کدام به سادگی قابل تغییر نیستند. به این کشورها نه میتوان حمله نظامی کرد و نه با فشار سیاسی یا اقتصادی آنها را مجبور به تمکین از خود نمود. و تازه وقتی بدانیم که بلوک قدرتی به واسطه همنوایی چین با این دو منبع غنی هیدروکربنی در حال شکلگیریست، همه چیز برای آمریکا بیش از آنچه که بتوان تصورش را کرد بغرنج و پیچیده میشود.
اما این باز هم پایان کار نیست. مخالفت سیاسی و اقتصادی روسیه و آمریکا دیگر چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. به عکس آن چیزی که تحلیلگران جریان مسلط در بیست سال گذشته اندیشیدهاند، به وضوح روسیه در غرب جذب نشده و اولین نشانههای جداسری این کشور امروز دیگر کاملاً هویدا شده است (برای مثال نگاه کنید به بحران جاری در اوکراین). در سطح اقتصاد سیاسی بازار انرژی، روسیه در درازمدت کمترین تمایلی به برآوردن نیازهای غرب در خود نمیبیند و همین هم باعث میشود که این کشور در مقابل پروژه خطلوله تاپی، از خطلوله آیپی یا صلح که قرار است گاز ایران را به پاکستان و بعد از آن هند برساند، حمایت کرده است. در این میان آمریکا فشار زیادی به پاکستان و هند میآورد تا از احداث این خطلوله منصرف شوند، اما این فشارها مطمئناً بیشتر از فشار نیازهای داخلی این دو کشور نیست. هند هم به تازگی دوباره تمایل خود را به تأمین گاز به واسطه این خط لوله آشکار کرده است و اگر کارشکنیهای پاکستان در آینده ادامه پیدا نکند احتمالاً پروژه تاپی با وضعیتی که افغانستان دارد به بایگانی سپرده خواهد شد.
چین هم علیرغم حضور کمرنگ در این مسائل اما حامی ایران به حساب میآید. از انعقاد قرارداد انتقال گاز مایع میان دو کشور در سال 2004 که بگذریم، چین هم از پروژه خطلوله صلح حمایت میکند، تا به این ترتیب به یاری ایران و روسیه در انحصار تأمین گاز جهان برخاسته باشد.
روسیه علاوه بر تأمین انحصاری گاز در اروپا، در حوزه جنوبی خود مشغول گسترش خطلولههای گازیاش است و هر روز خبری تازه در زمینه ضمیمه شدن شرکتهای نفتی و گازی جمهوریهای استقلال یافته از شوروی به شرکتهای گازپروم و روسنفت (شرکتهای دولتی گاز و نفت روسیه) میشنویم. روسیه امپراطوری گازی خود را در غرب به واسطه انحصار تأمین گاز اتحادیه اروپا، در جنوب با ضمیمه کردن میادین گازی کشورهای آسیای مرکزی به اقتصاد خود و همچنین همکاری فعالانه با ایران و در شرق با تأمینِ ایمن و ارزانِ انرژی مورد نیاز چین، کاملاً قوام و استحکام بخشیده است و دیگر به سادگی نمیتوان نفوذ این کشور از شرق تا غربِ نیمکره شمالی (منهای قاره آمریکا) را نادیده گرفت.
آمریکا و اتحادیه اروپا در مورد روسیه کار خاصی نمیتوانند بکنند. روسیه پهناور است، جمعیت زیادی دارد، اقتصادش بزرگ است، و از لحاظ معنوی نیز وارث یک قدرتِ عظیمِ جهانیست که هنوز هم از لحاظ فرهنگی نفوذ فراوانی بر اقمار بیشمار جنوبی خود دارد؛ بنابراین نه میتوان تحریماش کرد و نه حتا فکر جنگ با آن را برای یک لحظه در سر پروراند. ایران اما به بزرگی روسیه نیست، بنابراین اگر نه با جنگ (ایران جمعیتی هفتاد و پنج میلیونی دارد و سرزمین وسیعی به شمار میآید؛ این در حالیست که جنگهای غرب در چند دهه گذشته عموماً در کشورهای کوچکی راهاندازی شدهاند که جمعیتی بالای سی میلیون نفر نداشتهاند)، لااقل با تحریم وسیع اقتصادی میتوان این کشور و در نتیجه امپراطوری انرژی روسیه را از قدرتگیری روزافزون بازداشت.
اما ایران نیز علیرغم اشکلات یک سال اول در مدیریت تحریمها، چندماهیست که توانسته به خوبی از پس این مهم بربیاید و با بازی هوشمندانه سیاستگذاران خارجی خود (این مسئله را در یادداشتی مستقل مورد بحث قرار دادهایم) در حال فراروی از مسئلهای به نام تحریمهای اقتصادی غرب و آمریکاست.
بنابراین غرب عملاً تا به حال بازی جنگهای گازی قرن بیست و یکم را باخته است و به همین خاطر هم هست که تا این حد روی سوریه سرمایهگذاری میکند. سوریه و عراق در یک برنامه از پیش تعیین شده، مسیر عبور خطلولهای هستند که قرار است گاز قطر به عنوان تنها متحد غرب که تولیدکننده بزرگِ گاز طبیعی در جهان به حساب میآید را به ترکیه و از آن طریق به اتحادیه اروپا برساند (این مطلب را نیز چند ماه پیش به صورت مفصل مورد بحث قرار دادهایم). اگر این پروژه و جنگِ خونینِ نیابتی در سوریه هم به جایی نرسد عملاً امپراطوری گازی ایران و روسیه نیمکره شمالی جهان را زیر سلطه خود قرار خواهد داد. چیزی که کابوسِ امروز آمریکا و اتحادیه اروپاست.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com