به گزارش بولتن نیوز، هر چیزی در دنیا ، از اجناس ساخت دست بشر گرفته تا جریانات فکری و اندیشه ای ، اصل و اصیل که باشد قابل احترام است ولو آنکه ما با آن پدیده مخالف باشیم . اصل ! که باشد می ماند انتخاب خودمان و این ما هستیم که به عنوان انسانی آزاد و آگاه آنچه را بهتر است می پذیریم و انتخاب می کنیم اما همان جنس یا پدیده اگر بدلی ! باشد هرچه که باشد ، بد است! . هر پدیده عاریه و بدلی در جهان هرچقدر هم که به ظاهر زیبا و شکیل باشد لاجرم مقوله ای مبتذل است که اگر مورد اقبال هم واقع شود حاصلی جز پشیمانی ندارد . اکنون حکایت زندگی ما و سبک جاری زندگی ما همین است ، نه مدرنیم و نه سنتی ، نه غربی هستیم و نه شرقی و البته از آنچه اسلام عزیزمان به ما توصیه کرده هنوز فرسنگ ها فاصله داریم و در عوض از هر کدام خوشه ای چیده ایم و به آن دلخوشیم. اگر اینچنین نبود رهبر معظم انقلاب اینگونه لزوم اصلاح « سبک زندگی » و ساختار ارتباطات فردی و مناسبات اجتماعی را با جدیت گوشزد نمی کردند . آیا اینگونه عاریه جستن از اندیشه های رنگارنگ و ساختن ملغمه ای نا مانوس از زندگی ، می تواند زیبنده ما و فرهنگ و تمدن غنی ما باشد ؟ « زندگی به سبکی بدلی » !
در انتخاب این گونه بدلی زیستن اگرچه خودمان بیش از همه مقصریم اما شاید چندان بیراه نباشد اگر بگوییم در این دنیای سرتاسر رسانه ای شده ، چه بسا رسانه ها بیش از همه در دامن زدن به این سرگشتگی هویتی و سامان گرفتن زندگی به سبک بدلی ! سهیم بوده اند . اگرچه شکی نیست این مهم هرچقدر هم که واقعی باشد از مسئولیت ما هیچ نمی کاهد . لازم به یاد آوریست وقتی می گوییم رسانه مطلوبمان همه نوع رسانه است . اگرچه باید اعتراف کرد که در جهان امروز رسانه های تصویری بسیار بیشتر و اساسی تر نقش آفرینی می کنند و در بین رسانه های تصویری « تلویزیون » و در کنارش مهمان نا خوانده خانه ها یعنی « شبکه های ماهواره ای » با مخاطبین بالای 71 درصد(1) چه بسا مهمتر از همه هستند . با این توضیح ، اگرچه از ماهواره ها انتظاری نداریم اما از رسانه ملی انتظار داریم تا زندگی را به سبک ایرانی – اسلامی خودمان برای خانواده ها و فرزندانمان به تصویر بکشد و در نهادینه سازی آن کمک کند و لذا در این گفتار به دنبال این پرسش هستیم که در پی مشکلات اخیر مالی ، رسانه ملی کدام سبک از زندگی را برای جامعه ما ترسیم می کند؟
به عبارت دیگر در دنیایی که بحران هویت بزرگترین دغدغه بشریت است و آنگاه که سبک زندگی مولفه مهمی از هویت ملی محسوب می شود ما به دنبال چه سبک از زندگی هستیم و رسانه ملی مان خواسته یا ناخواسته چه سبک از زندگی را ترویج می کند ؟ و آنچه که به سوی آن گام بر می داریم تا چه حد مطابق مولفه های سبک زندگی ایرانی – اسلامی ، برخواسته از نظام فکری و ایدئولوژیک جامعه اسلامی مان است ؟
« سبک زندگی » مقوله ای است مهم که قرنهاست انسان غربی در پی نهادینه کردن دانش آن است . دانشمندان غربی بخصوص از عصر روشنگری تا کنون به درستی دریافته اند که تعریف آنها از « سبک زندگی» می تواند هویتی دوباره به آنها ببخشد و به آنها در فرآیند استیلای بر جهان کمک نماید . شاید با همین رویکرد است که « ساموئل هانتینگتون » (2) در كتاب «چالشهای هویت در آمریكا» بزرگترین دغدغه اش سبک زندگی آمریکایی است و موفقیت نظام سیاسی آمریكا را در هویتسازی و یا «آمریكایی كردن » آنها میداند و معتقد است تداوم جامعهی آمریكا تنها در پرتو فرآیند آمریكاییكردن ممكن میشود . البته آمریکایی کردن ناقص ، آمریکایی کردن بدلی ، آمریکایی کردن دروغی ! . سالهاست که غربی ها به پشتوانه نظریه « جهانی شدن » و در فرآیندی پرسابقه تر موسوم به « غربی سازی » ، جنسی بنجل و دروغی را در ویترینی زیبا گذاشته اند و آن را تنها راه رسیدن به خوشبختی به جهانیان معرفی می کنند و انسان سرگشته جهان سومی هم چشم بسته طالب چیزی شده که در واقع هیچ سنخیتی با اصل و بنیان تمدن عقل گرای غرب ندارد و تنها ظاهرو پوسته ای از آن چیزی است که یه عنوان تمدن غرب و جهان مدرن در اختیارش نهاده شده است . اینک همچنان سوال اصلی ما این است که رسانه های ما و بخصوص رسانه ملی در عصر استیلای رسانه بر فکر و اندیشه و عمل مخاطبین ، ما را به کدام سو می برند ؟ و آیا قرار است ما هم همچنان دلخوش به بزک های ظاهری غرب « مصرف زده » ای چشم و گوش بسته بار بیاییم ؟ لیکن اجازه بدهید برای روشن تر شدن موضوع نگاهی تاریخی را برای ادامه بحث برگزینیم .
عبارت «سبك زندگي» آنگونه که ما می شناسیم اولين بار توسط یک روانشناس به نام «آلفرد آدلر» (3) در سال 1929 ميلادي ابداع شد. «آلفرد آدلر» از اين اصطلاح براي اشاره به حال و هواي زندگي افراد در جامعه استفاده كرد . او معتقد بود سبك زندگي ، هدف فرد ، احساسهاي او نسبت به ديگران ، و نیز نگرش وی را نسبت به دنيا شامل مي¬شود . (4) در ادامه دانشمندان دیگر هم به این حوزه علاقه نشان دادند و سعی کردند تعاریف خود را برآن بیافزایند .«ليزر» (1963م) سبك زندگي را براساس الگوي خريد كالا تعريف کرد. به نظر او سبك زندگي نشان دهنده شيوه زندگي متمايز جامعه يا گروه اجتماعي و نشاندهنده شيوه¬اي است كه مصرف كننده در آن خريد مي¬كند و به شيوه¬اي كه كالاي خريداري شده مصرف مي¬شود، بازتابدهنده سبك زندگي مصرفكننده در جامعه است (5) . «ياسر من» (1983م) نیز سبك زندگي را الگويي از مصرف مي¬داند كه دربردارنده ترجيحات، ذائقه و ارزش¬هاست(6) به عبارت دیگر از منظر او سبك زندگي بهمثابه مجموعة منسجمي از انتخاب¬ها، ترجيحات و رفتارهاي مصرف¬گرايانه است (7).از ديدگاه «سويل»، سبك زندگي عبارت است از ؛ هر شيوه متمايز و بنابراين قابل تشخيص زيستن (8) «سولومون» هم اعتقاد دارد كه هر جامعه¬اي داراي سبك و شيوه زندگي متفاوتي است. سبك زندگي، فعل و انفعال فرد را در محيط زندگي او نشان ميدهد. در جوامع سنتي انتخاب¬هاي مبتني بر مصرف به شكل گسترده¬اي براساس طبقه، كاست، محيط روستا يا خانواده ديكته مي¬شود؛ در حاليكه در جوامع مدرن بههر حال مردم داراي آزادي عمل بيشتري در انتخاب كالاها و خدمات و فعاليت¬هايي هستند كه به نوبه خود هويت اجتماعي را خلق مي¬كند(9). به نظر «آرتور آسابرگر» براي تعريف اصطلاح « سبک زندگی» با واژه فراگيري روبرو هستيم كه از سليقه فرد در زمينه آرايش مو و لباس تا سرگرمي و تفريح و ادبيات و موضوعات مربوط ديگر را شامل مي¬شود. كلمه «سبك»، «مد» را تداعي مي¬كند؛ پس سبك زندگي در واقع مد يا حالت زندگي يك فرد است (10). برداشت «گيدنز» از مقوله سبك زندگي عبارت است از: تلاش براي شناخت مجموعه منظمي از رفتارها يا الگويي از كنش¬ها كه افراد آنها را انتخاب كرده و كنش¬هاي آنها در زندگي روزمره به واسطه آنها هدايت مي¬شود(11).
تمام این تعاریف برگرفته از نوع نگاه جامعه به انسان است و فراموش نکنیم که تفکر فلسفی غرب بر پایه اصولی استوار است که مطابق آن انسان می خواهد جای خدا را بگیرد و به صورت موجودی صاحب علم ، اراده و قدرت ، در جایگاه تشریع ظاهر شود و لذا لازم است تا همه چیز را در تصرف و تملک خود درآورد. ( این تعریف با نگاه خلیفه اللهی اسلام به انسان متفاوت است ) . از آن پس نیز غرب آن چنان که بسیاری از متفکران غربی به آن اذعان کرده اند ، کوشیده است تا تاریخی جدید با نگرش و هویتی جدید را برای انسان رقم بزند .
در این میان اما رفتار مردمان سایر بلاد و از جمله ایرانیان در مواجهه با گسترش غرب و مبانی اندیشه آن بخصوص طی سده های اخیر بسیار جالب است . ایرانیان ( بطور مشخص طیفی وسیع از روشنفکران ) همان طور که از همان ابتدای آشنائیشان با پدیده غرب و مدرنیسم شیپور را از سر گشادش به دست گرفتند و نا خواسته پس از اندک زمانی در بسیاری مولفه های هویتی و ارزش ها، دچار بحران شدند ، در سبک زندگی نیز طی100 ساله اخیر به ویژه پس از فراییند تجدد آمرانه رضاخانی ، دچار تشتت و تذبذب بسیار در نگرش ها ،گرایش ها ، آداب و رسوم، نظامات و سنن اجتماعی ، باورها و حتی باورهای دینی خود گشته و سبک زندگی اسلامی - ایرانی آنها که در نوع خود می توانست مبنا و الگو برای سایر ملل نیز قرار گیرد دچار تضادها و تناقض های بسیار شد . به نحوی که پس از اندک زمانی از جامعه ایرانی یک جامعه « شبه مدرن بدلی » ساخته شدکه نه می توان آن را « سنتی » نامید و نه می توان بر آن نام « مدرن » نهاد و اینجاست که نگرانی ها آغاز می شود و هر آن چیزی که بر سرعت حرکت بر این مسیر ناهموار می افزاید نگران کننده است .
تجدد و مدرنیسم یک گفتمان فلسفی و تاریخی است که سبب تحول درتمام ساحت های تفکر و زیستن بشر غربی گردید که همچنان در جغرافیای کشورهای غربی و نیز کشور های شرقی ، ادامه دارد. هسته و مرکزی این مفهوم را می توان در مفاهیم در هم تنیده ای همچون ، انسان گرائی افراطی ، قدسیت زدایی و تقدس زدائی ماده گرا ، تکنیک زدگی مفرط ، غیب ستیزی ، شریعت ستیزی و متن گریزی جستجو کرد . این تفکر در ادامه سبب پدیدار شدنِ هنر و ادبیات مدرن ، علم مدرن ، دین مدرن ، نظام سیاسی و شهروندی مدرن ، نظام اقتصادی مدرن ، تفکر مدرن ، نظام اجتماعی مدرن و....... گردید که هیچ کدام از آنها در واقع با آنچه در اکثر جوامع جهان سومی به خصوص جامعه ایرانی رخنه نمود و مورد توجه قرار گرفت نسبتی معنا دار نداشت . با این وجود تمامی این ها که گفتیم سبب شدند که سبک زندگیِ بشر زیست کننده در بستر مدرنیسم دگرگون شود و با سبک زندگی پیشین خود و همچنین با سبک زندگی سنتی و دینی فرسنگ ها فاصله بگیرد و در منتها علیه خود منتهی نوعی از زندگی شود که برای بقای خود متکی بر مصرف باشد ، اما کدام مصرف ؟ اجازه دهید بحث مان را از جای دیگر پی بگیریم تا هم به این سوال مهم پاسخ دهیم و هم در پی آن به سوال اصلی خودمان بر گردیم تا ببینیم نسبت آنچه در رسانه ملی می بینیم با سبک زندگی مطلوب جامعه ما چیست ؟
شاید تا کنون ده ها طبقه بندی در خصوص سبک زندگی صورت گرفته باشد اما به عقیده نگارنده ، می توان به زبانی خیلی ساده سه نوع سبک زندگی را در جهان حاضر شناسایی نمود : اول «زندگی تولید محور» یا زندگی به سبک چینی ها که در آن تولید هرچه بیشتر و مصرف هرچه کمتر در اولویت جامعه است . مردم در برخی از کشورها همچون چین و هند و مالزی و .... تمام توان خود را بر تولید نهاده اند و در مصرف به شدت صرفه جو و حتی کم مصرف هستند . حاصل این نوع زندگی آن است که اقتصاد رشد می کند و در پی آن جامعه هم به ثبات و پایداری نسبی می رسد . دوم « زندگی مصرف محور » یا زندگی به سبک مردم کشور های عربی حاشیه خلیج فارس . آنها با بهره گیری از پول نفت و اقتصاد به شدت « رانتیر » ، خوب خرج کرده و هرچه بیشتر تولیدات دیگر کشور ها را مصرف می کنند . مصرف بیشتر و راحتی بیشتر هدف آنهاست و البته معلوم نیست این مصرف زدگی شدید تا کجا ادامه دارد ! و اما نوع سوم از زندگی با محوریت ، « تولید – مصرف » است . نمونه عالی این سبک از زندگی را باید در غرب و بخصوص آمریکا سراغ گرفت . شاید جالب باشد زیرا تا کنون ما مردم آمریکا را اغلب مردمانی مصرف گرا می شناختیم . این خود حاصل یک کار رسانه ای هدفمند و بزرگ است که باعث شده ویژگی تولید کنندگی در زندگی غربی کمتر برجسته شود حال آنکه غربی ها تولید می کنند تا مصرف کنند و مصرف می کنند تا تولید کنند !!! و هرگاه که یکی از این دو رکن دچار مشکل شود اقتصاد آمریکا و غرب با بحران مواجه می شود . اتفاقی که آخرین بار در جریان « وال استریت » رخ داد . دستگاه صنعت آمریکا و غرب تا سر حد امکان تولید می کند و مردم غرب و بطور مشخص آمریکایی ها نیز تا سرحد امکان مصرف ، اما این حد از مصرف هیچگاه کفاف چرخ تولید و صنعت را نمی کند و لاجرم اقتصاد آمریکا همواره به دنبال مصرف کنندگان جدید است و اینجاست که کشور هایی همچون کشور های حاشیه خلیج فارس و ده ها کشور دیگر جهان که در دایره مصرف کنندگان آن تولیدات قرار دارند محبوب و مورد توجه می شوند و تمام دستگاه دیپلماسی و رسانه ای غرب می کوشد تا آستانه مصرف را در این کشور ها هر روز بالاتر و بالاتر ببرد و تنها در این میان می ماند حذف رقبایی همچون چین و هند که بیشتر تولید می کنند و کمتر مصرف ، و هزینه تولید هم در آنها نسبتا اندک است و باز در این رقابت جایگاه مصرف کنندگی دولت ها و ملت های دیگر تغییری نمی کند . ما در این گردونه کجاییم ؟
ما سالهاست که از دریچه «سینمای هالیوود» و «شوهای تلویزیونی ماهواره ای» ، غربی شدن را فقط در مصرف دیده ایم . از « مدرن » شدن ، تنها ماشین های لوکس و اجناس مد روز را درک کردیم و دقیقا از همینجاست که «سبک زندگی بدلی» ما شکل گرفته است . دنیای غرب سالهاست که با بهره گیری از استیلای رسانه ای خود در باغ سبز ! به روی ما و جهانیان گشوده لیکن متاسفانه این در کاملا باز نیست و ما تنها گوشه ای ناقص را از دریچه ای تنگ به تماشا نشسته ایم . غرب برای آنچه اینک به آن رسیده قرن ها سختی و مرارت را به تن خریده و اکنون حریری زیبا بر صندوقچه اسرار خود کشیده و تنها روزهای خوش امروز و لذت مصرف را به مردمانی چون ما نشان می دهد و در این میان الحق که دستگاه رسانه ای غرب نقشی تاریخی برعهده دارند که جز این هم انتظار نمی رود اما دستگاه رسانه ای و بخصوص رسانه ملی ما چطور ؟
ما تنها موقعی می توانیم به سبک غربی ها زیست کنیم و همسان آنها از مصرف لذت ببریم که به همان نسبت و چه بسا بیشتر ، خودمان تولید کننده باشیم و حتی صادر کننده . وگرنه حکایت ما حکایت همان عروسک چوبی ( پینوکیو ) است که در شهر اسباب بازیها سرگرم بود و متاسفانه اکنون رسانه ملی ما هم گویی تلاش می کند تا در کنار شبکه های ماهواره ای رنگارنگ کار همان پیرمرد صاحب شهر بازی را انجام دهد .
یکی دو سال است که مسئولین صدا و سیما داد کمبود بودجه و بی پولی سرداده اند و این اگرچه بخشی حاصل ساختار بیمار و بدنه فربه خود سازمان عریض و طویل صدا و سیما و نیز گسترش بی حد و حصر کمی آن است اما بخشی نیز حاصل بی توجهی دولتمردان و نمایندگان محترم مجلس در نحوه تخصیص بودجه به این رسانه مهم و استراتژیک است که شرح کامل آن بماند در گفتاری دیگر . با اینحال این وضعیت رقت انگیز باعث شده تا افراد و نهادهای سوء استفاده گر فرصت را غنیمت شمرده و تنها به دلیل برخورداری از منابع مالی ، سوار کشتی شکسته رسانه شده و هرطور که می خواهند سکان فرهنگ و آداب و سنن و باور های اجتماعی مردم را بر دست گیرند و تاسف بار تر اینکه باز به همان دلیل نیاز مالی ، کمترین توجهی به نوع عملکرد این صاحبان سرمایه در برنامه های تولیدی نمی شود . حال آنکه می توان با کمی تلاش مدیریتی و برنامه ریزی دقیق هم با جذب اسپانسر از این مرحله به سلامت گذشت و هم کاری کرد که کمترین آسیب متوجه جامعه مخاطب ایرانی و جایگاه رسانه ملی شود .
متاسفانه صاحبان سرمایه به بهانه تبلیغ کالای خود به شدت به سمت تبلیغ مستقیم کالا و رواج مصرف گرایی بیمار گونه روی آورده اند و اکنون تب قرعه کشی های چند صد ملیونی و جوایز عجیب و غریب به خاطر محصولاتی کم ارزش و ساده که کمترین نقش را در توسعه اقتصادی کشور ندارد تمام شبکه های تلویزیونی را فرا گرفته است . در این رهگذر اگرچه خیلی ها صاحب پول و سرمایه هنگفتی می شوند اما فی نفسه این فضا سوای گسترش فساد و بخصوص بی اعتمادی به رسانه ملی می تواند به خودی خود مروج نوعی از «سبک زندگی» در جامعه شود که هیچ سنخیتی با «سبک زندگی ایرانی – اسلامی» ما ندارد و این تضاد و تعارض می تواند خطری جدی برای آینده جامعه محسوب شود .
بدتر از همه آنکه در شیوه تبلیغ نیز رسانه ملی ما به شکلی مبتذل به الگو برداری از شبکه های دسته چندم ماهواره ای روی آورده که اساسا هدف آنها سود رسانی به یک یا چند شرکت خاص و نه منافع ملی است . این رخدادها بسیار خطرناک و نگران کننده است و نگران کننده تر اینکه دامنه این شیوه از تبلیغات البته به شکلی پیچیده تر به برنامه های کودک نیز کشیده شده است و گویی قرار است نسل آینده کشور مورد هدف قرارگیرد .
این مقاله اگرچه مقدمه ای طولانی داشت (که البته به گمانم لازم بود ) با اینحال اصل سخن همین چند خطی بود که ذکر شد اما حسب اهمیت موضوع در پایان می خواهیم این مقاله را با چند سوال جدی از مسئولین محترم سیاسی ، فرهنگی و امنیتی کشور پایان دهیم :
- آیا جز این است که اکنون رسانه ها پیوندی عمیق با سیاست و امنیت جامعه یافته اند ؟ و اگر اینطور است چرا بطور جدی به رسانه ملی و مشکلات آن پرداخته نمی شود ؟
- چرا رسانه ملی با این اهمیت استراتژیک ، باید تا این حد در حوزه بودجه آسیب پذیر و شکننده باشد؟
- نیاز واقعی رسانه ملی به بودجه چقدر است ؟ و در این شرایط چه حدی برای ورود سرمایه گذاران بخش خصوصی به این مکان حساس تعریف شده است ؟
- آیا نمی توان به گونه ای عمل کرد که اولا از هزینه های زائد صدا و سیما کاست و ثانیا به تعریف جدیدی از ساختار بودجه ای این رسانه مهم پرداخت ؟
- آیا نمی توان با برنامه ریزی دقیق به گونه ای عمل کرد که جذب سرمایه های بخش خصوصی در راستای اهداف کلان رسانه بوده و از ترویج بخش مبتذل پدیده مصرف گرایی در جامعه جلوگیری نمود ؟
بی شک مدیران محترم رسانه ملی خود برتمام این حساسیت ها واقفند و این پرسش ها را هر روز از خود می پرسند لیکن این به تنهایی کفایت نمی کند و اگر بخواهیم به نتیجه ای مطلوب دست یابیم و جامعه را از خطری جدی رهایی بخشیم نیازمند عزمی قاطع و همه جانبه از سوی تمام مسئولین دستگاه های ذیربط از جمه دولت محترم و نمایندگان محترم مجلس هستیم و همزمان باید تمام تمرکز بر روی اصلاح ساختار و تعریف دقیق ماموریت های رسانه ملی از یک سو و تعریف مجدد و دقیق نظام بودجه ای این رسانه حساس و استراتژیک معطوف شود .
رضا سیف پور
کارشناس رسانه و کارشناس ارشد علوم سیاسی
پی نوشت :
1- بنابر اظهار نظر اخیر جناب آقای جنتی وزیرمحترم فرهنگ و ارشاد اسلامی .
2- ساموئل هانتینگتون ( ۱۹۲۷ - ۲۰۰۸) ، متخصص شهیرعلوم سیاسی اهل کشور آمریکا بود . وی بخاطر نظریه معروف برخورد تمدن ها و پیش بینی کشمکش جهان غرب با جهان اسلام شهرت جهانی پیدا کرده است. دکتر هانتینگتون، به مدت ۵۸ سال، استاد دانشگاه هاروارد بود .
3- آلفرد آدلر(1870-1937) از روانشناسان بنام اتریشی بود.او نظریهای را تدوین کرد که «علایق اجتماعی» در آن نقش عمدهای را ایفا میکند
4- فیست جی و گریگوری جی فیست، نظریه¬های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمودی ، انتشارات فروزش ،1391چاپ هفتم ، ص 97.
5- ناهید خوشنویس، رسانه و سبک زندگی، ماهنامه روابط عمومی ایران، 73 (1389)ص 10.
6- رسول ربانی و یاسر رستگار، سبک زندگی و فرهنگ مصرفی، مجله مهندسی فرهنگی، 23 و 24 (1387).
7- همان.
8- حسن چاوشیان و یوسف اباذری، از طبقه اجتماعی تا سبک زندگی، مجله نامه علوم اجتماعی، 20،(1381)،ص24.
9- محمدرضا رسولی، بررسی مؤلفه¬های سبک زندگی در تبلیغات تجاری تلوزیون، مجله علوم اجتماعی، 23 (1382)،ص 54.
10- همان.
11- ناهید خوشنویس، رسانه و سبک زندگی،ماهنامه روابط عمومی ایران ،73(1389) ص 11.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
چرا رسانه ملی جای چپاول شرکت ها از جیب مردم باید باشد
این اعتماد به رسانه هست