تا اینکه چندسال پیش قسمت شد و رفتم جمکران...
منم
تو حال دیگه ای بودم حس خاصی داشت هی چادرم سنگینی میکرد و باعث میشد شالم
عقب بره و کمی از موهام پیدا باشه یکهو یکی از آقایون که از خادمان
جمکران بود بهم گفت: خانم شالتو بکش جلو...
منو میگی؟
انگار خواب بودم یکی با مشت زد تو صورتمو از خواب بیدارم کرد، با خودم گفتم یعنی چی یه مرد در مورد حجابم باید بهم گوشزد کنه؟
لحن اون آقا خیلی معمولی بود اما من بهم برخورده بود چرا باید حجابم طوری باشه که یک مرد بهم تذکر بده
اونجا بود که با امام زمان عهد بستم چادرمو با عشق سر کنم
الان
چند ساله چادریم همه از تصمیمم خیلی خوشحال شدند تعجب هم کردند حدس های
مختلفی هم زدند اما بعد از مدتی وقتی دیدند چقدر دوستش دارم متوجه شدند
چادر انتخاب خودم بوده
چند نفر از دوستامم وقتی منو با چادر دیدند
از طرز چادر پوشیدن من خوششون آمد و آنها هم چادری شدند. آخه الان جوری جا
افتاده انگار هرکی چادریه امله اما من ثابت کردم که چادریا شیک ترین و به
روز ترین هستند و حفظ حجاب باعث عقب ماندگی کسی نمیشه تو هیچ زمینه ی
خداپسندانه ای
خیلی خوشحالم که چادرم را با تمام عشقم می پوشم و حسرت می خورم برا روزایی که نداشتمش...
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
من تو خانواده معمولی بودم و در مورد پوشیدن یا نپوشیدن چادر هیچ اجباری نداشتم. از دبیرستان شروع به پوشیدن چادر کردم یکی در میون.
اما کم کم به این نتیجه رسیدم که با چادر نجابت و وقار بیشتری دارم و البته امنیت بیشتر.
به خاطر همین با علاقه انتخابش کردم و الان چادر قسمتی از شخصیت اجتماعی من شده
به امید اینکه همه متوجه اهمیت حجاب بشوند
اینکه هیچ مردی مرا نمی بیند آرامش خاصی به من می دهد
اینکه در برابر نگاه تیز نامحرم صورت زیبایم در امان است خیلی راحتم