ساعت ۱۱:۴۵ شب بود و یک ربع دیگر درب پادگان بسته میشد… پادگان تیپ حضرت زهرا سلام الله علیها. ماشین را پارک کردیم و با سرعت به سمت پادگان رفتیم. این اولین بار بود که میخواستم به این نزدیکی یک شهید تازه تفحص شده را زیارت کنم. بالای درب پادگان نوشته بود السلام علیک یا سیدالشهدا… همینطور که با سرعت قدم برمیداشتیم، سلام دادم . چند ثانیه بعد نزدیک درب ورودی رسیدیم. صدای سرباز جلوی در پادگان به گوشم رسید که به افراد جلوی در میگفت فردا صبح ساعت فلان بیایید. بفرمایید. یک غصه ای آمد در دلم و تا آمدم سربچرخانم که حالا چه کنیم، رسیدیم به درب ورودی و صدای مسئولین آنجا آمد که بفرمایید فقط سریع زیارت کنید. قدمهایمان تند و در عین حال بیجان بود. رسیدیم به زمین چمن بزرگی که تابوت های ۹۲ شهید در چند ردیف و با فاصله های منظم چیده شده بود. مانده بودم که اینجا گذاشت… انگار پنجرهای از بهشت باز شده بود به سمت ما. پیش یکی از تابوت ها نشستم… من تا به حال هیچ شهیدی را به این نزدیکی زیارت نکرده بودم… چقدر دردناک بود که فکر کنی اینطرف، اسارت در دنیا است و آنطرف، بهشت…
|Photo by: Hassan Mousavi|
از آن صخنه بینظیر نتوانستم عکس بیاندازم و هیچ تصویری در هیچ خبرگزاری هم نمیتواند حق مطلب را بیان کند. با اینکه چند دقیقه بیش نبود اما آن صحنه از ذهن پاک نمیشود که در این قطعه از دنیا، ۹۲ شهید در کنار هم در هاله ای از نور ایستاده بودند و ما آدمهای کوچک را نظاره میکردند…
منبع: فاران
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com