کاری به ستادهای انتخاباتی سایر نامزدهای ریاست جمهوری نداریم. انشالله که اینطور است. اصلا بنا را بر این میگذاریم که اینگونه بوده. اما هستهی اصلی فعالیت در ستاد حیات طیبه را «عمل به تکلیف» تشکیل میداد و لاغیر. همین تکلیفگرایی نیز باعث میشد که از رأس ستاد گرفته تا اکثر زیرشاخههای آن٬ دغدغهی نتیجه به معنی مصطلح آن وجود نداشته باشد. و همین تکلیفگرایی٬ میزان عملکردهای منفی منتسب به این جریان را به حداقل رساند.
اما حالا که نتایج انتخابات ریاست جمهوری معلوم شده و سنگینی سبد آراء نصیب فرد دیگری شده٬ از گوشه و کنار ستاد حیات طیبه٬ حرفهایی از سر خستگی و خدای نکرده ناامیدی به گوش میرسد. احتمالا پیامکهایی همچون «به مالک بگویید از پشت خیمهی معاویه برگردد...»٬ «اگر شهر سقوط کرد ناامید نشوید...»٬ «به مهدی بگویید فعلا نیاید...» و از این دست جملات٬ در این روزها زیاد برایتان ارسال شده و یا شنیدهاید که مؤید این ماجراست.
بعضی هم بلاتکلیف ماندهاند. نه میتوانند شرایط را هضم کنند و نه چشماندازی برای فردا دارند. اصلا غیرسیاسی و شاید ضدسیاسی و منزوی شدهاند. هرچند چنین افرادی کمند ولی در شأن نیروی حیات طیبه نیست که بعد از ناکامی ظاهری در انتخابات٬ همه چیز را تمام شده و تکلیف را ادا شده تلقی کنند و به قول معروف٬ سر در جیب خود نمایند. چون تازه ما در اول راهیم...
برادر و خواهر من که نزدیک ۴۰ روز٬ نه برای شخص دکتر سعید جلیلی و نه برای ستاد حیات طیبه٬ که برای استمرار و اعتلای گفتمان مقاومت کار کردی٬ مطمئن باش تکلیفی که باعث شد تا روزهای قبل از ۲۴ خرداد را آنگونه بگذرانی٬ هنوز هم وجود دارد. مگر غیر از این است که احساس تکلیف ما٬ معطوف به بلند کردن علم گفتمان انقلاب اسلامی و اثبات و اقناع پیشرفت توأم با مقاومت بود؟ آیا این علم تنها از راه به دستگیری دولت محقق میشد که حالا که اینگونه نشده٬ تکلیف از سر من و شما برداشته شده باشد؟ اصلا٬ مگر دولت قبلی در اختیار این گفتمان بود که ما را مجاب به پیگیری این مسئله میکرد؟ آیا بودن یا نبودن دولت در اختیار این گفتمان٬ باعث میشود که ما نسبت به تلاش در این خصوص دلگرم و یا دلسرد شویم؟
یاد رزمندههای هشت سال دفاع مقدس بخیر که اگر در هر عملیاتی شکست میخوردند٬ این شکست باعث نمیشد تا عملیاتهای بعدی را بیخیال شوند. چون تا وقتی در منطقه بودند٬ تکلیف هم وجود داشت و نتیجهی اقدامات سابق٬ تأثیری بر روی وظایف بعدی نداشت. برادر و خواهر من! هرچند عملیات قبلی تمام شده و حقیقتا نمیتوان صحبت از شکست در آن به میان آورد٬ اما عملیاتهای دیگری مانده که اگر یأس امروز ما سبب بیرونقی آنها شود٬ باعث میشود تا فردا٬ کار را از جایی شروع کنیم که امروز بر قلهی آن ایستادهایم.
نتیجه اینکه به نظر میرسد نیاز امروز نیروهای گفتمان انقلاب اسلامی و پیشرفت و مقاومت این است که در ابتدای امر٬ وساوس شیطان و ناامیدی را به دور ریخته و در جهت اعتلای معنوی و مادی خود تلاش کنند. در گام بعد لازم است تا نیروهای موجود٬ منسجم شده و افرادی که در این رهگذر همدیگر را شناختهاند به همگرایی با هم ادامه داده و افراد این چنینی جدید را نیز به جمع معرفی کنند. و اینکه به تولید محتوا در قالب این گفتمان و عمومی سازی آن بپردازند که همگان با ارزشها و روشهای آن آشنا شده تا موج آن فراگیر شود. انشالله. فقط یادمان باشد٬ ناامیدی بزرگترین دشمن ماست. به قول رزمندگان: کی خستهست؟ دشمن.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
اللهم احفظ و ایّد قائدنا الامام الخامنهای
ما برای شخص کار شبنه روزی نمی کردیم، ما برای گفتمانی که اونو برتر میدیدیم کار می کردیم و الان هم اگه نتیجه ای به دست اومده، ما باز هم مطیع رهبر و خط ولایت فقیه هستیم و تا پای جون هر کی هم سر دولت باشه در راه اهداف و آرمان های انقلاب پای ولی خواهیم ایستاد...
بدانید ما هنوز هم هستیم و چشم به راه آینده ای سبز و زیبا برای وطنمان از هیچ چیزی دریغ نخواهیم کرد...
رقابت ها به رفاقت تبدیل شده اند، این را من مطمئنم!
امان از عجب وغرور که گاهی ما رو میگیره
الهی العفو
امیدوارم خداوند همهی ما رو ببخشد. و ما هم دست از تکروی و خود برتر بینی برداریم. بلکه با استدلال و منطق از گفتمانمان حمایت کنیم.
درد دل یک غریبه!
من معلمی هستم معمولی و خارج از گروههای سیاسی، حتی ظاهرم نیز متوسط جامعه امروزی( یعنی ظاهری بسیجی ندارم و مدل غربیها نیز نیستم) با توجه به شناختی که از آقای جلیلی پیدا کردم و دوست داشتم او رییس جمهور شود و بر هین اساس از همان ابتدا پیگیری کردم و با آغاز کار ستاد ایشان،جهت همکاری به ستاد مراجعه نمودم اما آنجا جمعی بودند که اکثرا با ظاهری بسیجی و همدیگر را میشناختند و برخورد سردی با من شد. در روزهای بعد هم مجددا مراجعه نمودم و اعلام آمادگی میکردم اما تا روزهای آخر همان شیوه برخورد ادامه داشت و تقریبا به من به عنوان غریبه ای نگاه میکردند و در مدت دو هفته با تمام تلاشم نتوانستم نظرشان را جلب کنم ضمن اینکه نظرات و راهکارهای مفیدی جهت تبلیغات داشتم ، البته کار تبلیغی را به تنهایی به ویژه با اطلاع رسانی به همکارانم ادامه دادم.
به نظر من بسیاری از افراد ستاد غره شده بودند و باورشان این بود که آقای جلیلی رییس جمهور میشود و نیازی به امثال من ندارند
با تمام احترام به این دوستان، باور من این است که آقای جلیلی به اینگونه دوستان باختند نه قدرت بالای رقیب!!
امیدوارم افکار من اشتباه باشند ...