رسانههاي جمعي نقش قابل توجهي در ترسيم باورهاي عمومي جامعه در همه طبقات اجتماعي دارند. شکلدهي افکار عمومي يا مهندسي سلايق اجتماعي، از مهمترين مباحثي است که در دهه اخير در رسانههاي مجازي مطرح شده است
بولتن نیوز ، رسانهها بر درک افراد از بستري که افکار عمومي در آن رشد ميکند، تأثير ميگذارند. مخاطب رسانه، خواهناخواه باور ميکند تصاويري که رسانهها از واقعيت ارائه ميدهند، خود واقعيت است. اينکه به چه اندازه افکار عمومي در مواجهه با تبليغات و پيامهاي ارائه شده در فضاي مجازي تحت تأثير قرار ميگيرند، از مباحث مطرح شده در نظريههاي مختلف اجتماعي است. در اينجا قصد داريم تأثير تبليغات انتخاباتي کانديداها بر مخاطبان را با نگاهي اجمالي به نظريه «مارپيچ سکوت» بررسي کنيم:
نظريه مارپيچ سکوت به وسيله پروفسور اليزابت نوئل نئومن، جامعهشناس آلماني، در سال 1974مطرح شد. اين نظريه ميگويد: «هنگامي که تعداد اعضاي يک دسته، فرقه يا حزب به منظور تسلط بر دستهها و احزاب ديگر، افزايش مييابد و در مقابل، تعداد اعضاي دستههاي ديگر رو به کاهش ميگذارد، تمايل عضو حزب نخست به سخن گفتن افزايش مييابد و در عوض عضو حزب ديگر به ساکت بودن متمايل ميشود. به اين ترتيب يک فراگرد مارپيچ آغاز ميشود. فراگردي که يک فکر را پايهريزي کرده و آن را غالب و شايع ميکند.»
از نظر نئومن، رسانهها بر حرکت مارپيچ سکوت از سه طريق اثر ميگذارند. اول اينکه چه بخشي از نظريات افکار عمومي غالب است. دوم اينکه کدام بخش از افکار عمومي درباره واقعه مورد نظر در حال گسترش است و سوم اينکه شخص ميتواند نظر کدام بخش از افکار عمومي را منتشر کند، بدون اينکه منزوي شود. وي معتقد است که تمايل مردم براي صحبت کردن درباره يک واقعه که تعبيرات گوناگوني راجع به آن بيان ميشود، به ميزان زيادي تحت تأثير تصور و ذهنيتي قرار ميگيرد که به باور فرد، در ميان افکار عمومي غالب است. بنابراين فرد به محيط اطرافش نگاه ميکند تا بفهمد کدام نظريه شايع است و کدام نظر کمتر مسلط و رو به زوال است. اگر تصور کند که برداشت وي از يک موضوع با برداشت افکار عمومي در تعارض است، سکوت ميکند. علت اين امر ممکن است از احساس ترسي باشد که او از منزوي شدن دارد.
رسانهها به سبب حضور هميشگي خود در زندگي و تکراري بودن پيامها، ادراکگزيني و حس قضاوت افراد را تضعيف ميکنند. زمانيکه رسانههاي زيادي درباره يک واقعه بهطور مشابه نظر بدهند، اين تصور بهوجود ميآيد که اکثر مردم نيز به واقعه يا موضوع مورد نظر همانگونه ميانديشند. به همين دليل، بعضي احزاب و سياستمداران با راهاندازي، اجاره، خريد و حتي تطميع رسانههاي متعدد، ميکوشد فضاي رسانهاي جامعه را با نظرات خود هماهنگ کنند. بدينترتيب، اگر کسي نظر خودش را در اقليت ببيند، سکوت کرده و تا زمانيکه احساس کند ديدگاهش هنوز توسط عده قابل توجهي مطرح نشده، همچنان به سکوت خود ادامه ميدهد. در نتيجه مارپيچ سکوت شکل ميگيرد و به حذف تدريجي هر نظر ديگري ميانجامد. اين امر نهايتا به چيره شدن نظر رسانههاي قدرتمندتر بر فضاي عمومي ميانجامد.
تبليغات انتخاباتي از جمله مواردي است که بعضي سياستمداران سعي ميکنند آن را مشمول مارپيچ سکوت کنند. براي روشن شدن موضوع با مثالي بحث را پي ميگيريم. در جريان انتخابات رياستجمهوري سال 84، فضاي مجازي آن زمان که بيشتر شامل وبلاگها و ايميلها بود، در دور اول تقريبا بهطور قاطع در دست طرفداران آقاي دکتر معين و در دور دوم در دست طرفداران آقاي هاشمي رفسنجاني بود. اما آنچه که در واقعيت از صندوقهاي رأي بيرون آمد، نام آقاي دکتر احمدينژاد بود.
در خلال انتخابات رياستجمهوري سال 88 هم که فضاي مجازي درگير با انتخابات، شامل ايميلها و وبلاگها و شبکههاي اجتماعي ميشد، باز هم بهصورت قاطع در دست طرفداران آقاي موسوي بود و طرفداران آقاي احمدينژاد سهم کمتري در تبليغات مجازي داشتند. اما در نهايت، باز هم نتيجه واقعي انتخابات با جو حاکم بر فضاي مجازي تفاوت داشت.
در هر دو نمونه ذکرشده، اکثر رسانهها در اختيار کساني بود که داراي رأي کمتري بودند. بهويژه آنکه اين اقليت، آشنايي بيشتري با نظريات رسانهاي داشتند و به همين دليل هر روز بر تعداد رسانههاي خود ميافزودند. آنها سعي ميکردند با جار و جنجال و انعکاس مکرر اخبار خود در رسانههاي همسو، اين «زياد بودن تصنعي» را بيشتر به رخ بکشند. در مقابل، طرفداران کانديداي پيروز انتخابات، با وجود آنکه اکثريت را در اختيار داشتند، تصور ميکردند که فضاي حاکم بر انتخابات بهنفع کانديداي خودشان نيست؛ چراکه اين اکثريت، هم داراي رسانههاي کمتري بودند و هم مقهور رسانههاي متعدد رقيب شده بودند. همين امر باعث شده بود که آنها در فضاي رسانهاي مدرن (که معمولا در اختيار طبقه مرفه جامعه بود)، دچار انزوا شده و جرأت و جسارت بروز نظر خود را نداشته باشند، آنها منفعل يا به عبارت بهتر دچار مارپيچ سکوت شده بودند.
در سود و زيان تبليغات مجازي و واقعي
درگاه ورود به قدرت در نظامهاي مردمسالار، انتخابات است. به همين دليل در اين نظامها، انتخابات هميشه يکي از چالشيترين رويدادهاي اجتماعي محسوب ميشود. جمهوري اسلامي ايران نيز از اين قاعده مستثنا نيست. در بسياري از انتخابات انجام شده در طول 34 سال گذشته، همواره در چند ماه مانده به انتخابات (خصوصا انتخابات رياستجمهوري) فضاي اجتماعي مردم، درگير اخبار و اطلاعات انتخابات قرار ميگيرد. در سالهاي اخير، فضاي مجازي هم بهصورت دنيايي جديد در خدمت همين شور و شوق انتخاباتي قرار گرفته است.
در عصر حاضر اينترنت به عنوان يک رسانه با گستره جهاني و ابعاد مختلف، که شامل پوشش متن، صدا و تصوير است، بهعنوان رسانه برتر شناخته ميشود. رسانههايي همانند روزنامه، راديو، تلويزيون و... نميتوانند تنوع کاري موجود در اينترنت را پوشش دهند. از طرفي، يکي از اصول و عوامل مطلوبيت يک رسانه، کاهش دادن يا حذف قيد زمان و مکان براي مخاطب است. اين موضوع تأثير بهسزايي در گزينش اينترنت به عنوان رسانه اول در عصر ارتباطات و اطلاعات دارد. تعاملي بودن فضاي مجازي نيز عامل ديگري براي استقبال از آن است.
استفاده کانديداها از فضاي مجازي براي تبليغات انتخاباتي، در مقايسه با تبليغات در دنياي واقعي، دلايل مختلفي را شامل ميشود. سنگيني هزينههاي مالي تبليغات واقعي در مقايسه با تبليغات مجازي، شرايط تنشزاي تبليغات واقعي، دسترسي سريع مخاطبان کانديداها حتي در دورترين نقاط حوزه رأيگيري، به منابع محتوايي از طريق اينترنت، کاهش رغبت عمومي به استفاده از روزنامه و ساير رسانههاي مکتوب و... از جمله اين موارد است.
نکته مهم در اين ميان، رواج شايعه در جامعه از طرف گروههاي فعال در انتخابات يا دشمنان برونمرزي است که ممکن است له يا عليه کسي و يا حتي عليه خود انتخابات عمل کند. قابليتهاي منحصربهفرد فضاي مجازي نقش آن را در گسترش دامنه مردمي شايعه و ايجاد جنگ رواني، بيبديل ميکند. اينجاست که با نزديک شدن به انتخابات، صدها و شايد هزاران سايت و وبلاگ و اکانتهاي قلابي به نامهاي مختلف در شبکههاي اجتماعي ايجاد ميشود.
فناوريهاي نوين مورد استفاده در فضاي مجازي (و به خصوص شبکههاي اجتماعي)، افراد را بسيار بيشتر در معرض مارپيچ سکوت قرار ميدهد. به اين ترتيب که بهصورت خودکار مطالبي در اختيار افراد قرار ميگيرد و به آن استناد ميشود که بيشترين «لايک» را خورده باشد. اما اين موضوع اصلا ارتباطي با درستي يا نادرستي و حق و يا باطل بودن مطلب ندارد. در واقع، در اين فضا، ارزشگذاري و اولويتبندي مطالب و پستها بر اساس کميت است و نه کيفيت. در نتيجه، در جستوجوهاي اينترنتي خودبهخود سايت و وبلاگهايي در اختيار کاربر قرار ميگيرند که بيشترين مراجعات را دارند يا دوستان کاربر، بيشترين رجوع به آنها را داشتهاند. در حاليکه در فضاي واقعي جامعه، افرادي امين و معتمد وجود دارند که مخاطب براي کنکاش ذهني خود راجع به موضوعات مختلف از جمله انتخابات ميتواند به آنها مراجعه کند و پاسخ خود را بدون نگراني در مورد قلابي بودن مرجع پاسخدهنده دريافت کند.
به اين معنا، تبليغات انتخاباتي در فضاي مجازي، در زمره گزينههاي «هم خوب، هم بد» و «نه خوب، نه بد» توصيف ميشود. در اين حالت کارفرما و مشتري تبليغات مجازي که همان رأيدهنده و کانديدا هستند، هميشه اين نکته را در ذهن خود دارند که به همان اندازه که فضاي ارزان قيمت تبليغات مجازي ميتواند براي حل مشکلات مالي و ارتباطي کمک کند، به همان اندازه هم ميتواند آنها را دچار توهم قياس و تطبيق با واقعيت موجود در فضاي انتخاباتي جامعه واقعي سازد و تحليلهاي راهبردي غلطي را موجب شود که در نهايت منجر به شکست و سرخوردگي آنان شود. لذا بهترين نوع برخورد با تبليغات مجازي انتخابات، مدنظر قرار دادن گسترش کمي و تأثير عمقي فضاي مجازي در ميان مردم است
منبع:تقي خرسندي - پنجره