حقیقت این است که رجوی کماکان قائل به ایفای نقش در معادلات سیاسی ایران است. همچنین رجوی تجربه انتخابات سال 76 را نه فراموش کرده و نه هرگز فراموش خواهد کرد. فعالان و کنشگران سیاسی به یاد دارند رجوی بیشترین هجمه ممکن را بر علیه خاتمی براه انداخت. رجوی می دانست خاتمی به هر دلیل مورد اقبال مردم قرار خواهد گرفت. تحریم آن انتخابات در مقایسه با موارد پیشین به شکل بسیار گسترده و رندانه ای طراحی شده بود. هدف خاتمی را از چشم مردم انداختن و بلکه ایجاد تنفر و کینه از خاتمی در دل مردم بود. نتیجه اما درست صدوهشتاد درجه با آنچه او می خواست در تضاد بود. با این حال رجوی میدان را خالی نکرد و ادعاهای خنده داری در خصوص نرخ واقعی مشارکت مردم یعنی حضور کمتر از 6 میلیونی مطرح کرد. این امار آنقدر مضحک و خنده دار بود که مورد اعتراض اعضای شورای ملی مقاومت او قرار گرفت. اعضای شورایی که تا آن روز زیر نفوذ و هژمونی رجوی رام و تسلیم بودند، اما این بار بخاطر حفظ اعاده حیثیت و حفظ حداقل آبرو و پرنسیب شان ادعاهای رجوی را به چالش و سخره گرفتند. در آن زمان این اعتراضات منجر به خروج برخی از اعضای شورای ملی مقاومت گردید. همین اتفاق چهار سال بعد هم تکرار شد. و خاتمی بار دیگر علیرغم غیب گویی های خنده دار رجوی مورد اقبال عمومی قرار گرفت. حتی رفتن رجوی در شکاف میان جناح های تندرو و معتدل اصلاح طلبان نیز نتوانست ذره ای اهداف او را تامین کند. وضعیت موجود به گونه ای در حال تکرار اتفاقات سال 76 است. رجوی بر اساس تجربه انتخابات 76 بخوبی واقف است که شور و شوق و اقبال عمومی برای مشارکت در انتخابات به چه پارامترهایی بستگی دارد. به زعم او در انتخابات پیش رو (خرداد 92 ) آن شرایط امکان پذیر و مهیا نمی شد. بر همین اساس بر طبل تحریم کوبید تا از ریزش اجتناب ناپذیر مشارکت مردم به نفع خودش بهره برداری کند. اما با آمدن هاشمی در واقع آب پاکی روی تمام تحلیل ها و فرضیه بافی های رجوی ریخته شد. از این نقطه رجوی دریافت تحریم انتخابات به نتیجه ای افتضاح آمیزتر از سال 76 منجر خواهد شد. و به بیانی صحنه انتخابات به گونه ای رقم خواهد خورد که حماسه سیاسی محقق شدنی است. اگر چه پیام رجوی به نوعی ادامه همان سیاست شقه وشکاف را تداعی می کند؛ اما این رویکرد اختیاری نبوده و از سر ناگزیری و به عنوان تنها راه حل برون رفت رجوی از بحران تحلیل و ارزیابی شرایط و جلوگیری از افتضاحی تدارک شده که نشانه های آن را می توان در شور و اشتیاق زودرس مردم برای انتخابات 92 مشاهده کرد. با این همه رجوی در پیام مورد اشاره فرایند برد – برد را طراحی کرده است. به زعم رجوی هر نتیجه ای به صرف اعلام کاندیداتوری هاشمی در انتخابات رقم بخورد برای او مطلوب و مفید به فایده است. نشانه های این فرایند برد – برد را می توان از همین حالا در مواضعی که مخالفان و موافقان حضور هاشمی اتخاذ می کنند شاهد بود. رجوی آماده است با هر فرضی انتفاع خود را ببرد. دلیل و اهمیت این بازی برد – برد برای رجوی این است که او هیچ پایگاه اجتماعی ندارد. و در واقع پایگاه فرضی خود را از شکاف های داخلی تعریف می کند، که در صورت حضور هاشمی در رقابت و با فرض پیروزی و یا شکست می تواند کماکان پایگاه فرضی خود را در جبهه پیروز انتخابات و یا در صورت شکست کف خیابان و به عنوان معترضین به نتایج انتخابات رقم بزند. یعنی همان کاری که بر اساس تجربه شکست تحریم انتخابات 76 در انتخابات سال 88 با حمایت آشکار از موسوی و رفتن توی صف معترضین جبران کرد. و متاسفانه رسانه های ما بدون توجه به نتایج و عواقب پای سازمان را به این اعتراض ها باز کردند و روی آن تا توانستند مانور دادند. و جالب اینجا است همزمان یکی از حامیان جدی و تئوریسین های رجوی با حسرت و کینه و غیض صحنه واقعی اعتراضات خیابانی 25 خرداد را چنین تصویر می کند:
"از هواداران سابق جنبش مسلحانه تا سلطنت طلبان دوآتشه و از کمونیستهای متعصبی که تا دیروز به چیزی کمتر از یک انقلاب پرولتری رضا نمی دادند تا نسلی که بدنبال همه چیز روان بود جز سیاست و .... همه و همه و صد البته با حفظ مواضعشان ! بدور هسته ای جمع می شوند که بر سینه هایشان روبان سبز سنجاق کرده اند و بر انگشتانشان رنگ سبز مالیده اند و به ترانه های داریوش گوش فرا میدهند. کمی آنسوتر با حفظ فاصله البته، چند ده هوادار مجاهدین را نیز می شود تشخیص داد که با حسرت، از دور به توده هایی! می نگرند که قاعدتا می بایست ، امروز به جای موسوی در زیر پرچم آنان جمع می بودند" !
و بدتر از آن رجوی را بابت اش اینگونه سرزنش :
"ما نزدیک به سی سال است که در رابطه با به میدان آوردن عنصر اجتماعی درجا زده ایم. امروز این عنصر در ابعاد میلیونی و با پتانسیلی حیرت آور، خود به خیابان آمده است. ما یعنی تمامیت اپوزیسیون سرنگونی طلب و البته در راس آن سازمان مدعی رهبری انقلاب نوین، هیچ نقشی در به میدان آوردن آن نداشته ایم. چرا که ما هیچ نقشی در هدایت و رهبری آن نداریم و از همه مهمتر گفتمان ما یعنی گفتمان سرنگونی، مهر خود را بر این جنبش نتوانسته است بزند."
بد نیست به فکت دیگری از همان مقاله تئوریسین مورد اشاره درباب ضرورت تغییر استراتژی و رویکرد مجاهدین به امر سرنگونی اشاره کنم که می تواند دلالتی باشد بر همسویی ناآگانه اصحاب رسانه و برخی با خوابی که رجوی دیده است:
"درست بیست سال پیش، آنجایی که مریم در جایگاه مسئول اول سازمان، اعلام کرد: با همین ارتش آزادیبخش می توان و باید رژيم خمینی را سرنگون کرد، بر خلاف دیگرانی که کف می زدند و صمیمانه شعار می دادند و در اندیشه فروغ دوم بودند، ذهن مرا تنها یک چیز به خود مشغول کرده بود و آن اعلام غیر رسمی یک تغییر اساسی در استراتژی بود"
سخن در این باره بسیار است و ادامه خواهم داد. اما عجالتا به جای آب ریختن به آسیاب رجوی لختی سکوت کنیم. در این سکوت روی جنبه هایی که اشاره رفت و خواهد رفت تامل کنیم. اگر به نتایج تازه رسیدیم کمی در مواضع و انعکاس آنها تجدید نظر کنیم و اگر نه می توانیم کماکان به همان روال باز گردیم.
* mahakrooz.blogfa.com
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
عابد و زاهد و مسلمانا
تو اگر راست مي گويي برو سر قبر برادرت صدام ملعون و فاتحه برايش بخوان هم براي او و هم براي خودت و ساير بيچاره گاني كه سي است آنها را بد بخت كرده اي تو قاتل با چه رويي و براي كه پيام مي فرستي برادران بولتن شما را به جان كسي كه ذوستش داريد ديگر عكس اين قاتل را چاپ نكنيد آن هم قاتلي كه دستش به خون صياد شيرازي آلوده است
یه مدتی بغل صدام نشست اونو بدرک واصل کرد . حالا نوبت اوباماست .