به گزارش وبلاگستان بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ ساندیس خور نوشت:
1 شما چرا ساعت 9 به ما وعده داده بودید؛ اما ساعت 10:30 آمدید
2 چرا با اینکه در جریان کوى دانشگاه، قلبتان جریحهدار
شده بود، در قبال تبرئهى عوامل حمله به کوى دانشگاه سکوت کردید؟ آیا سکوت
شما ناشى از رضایت شما نبود
3 چرا نسبت به معضلات متعددى که در جامعه وجود دارد و
باعث آزار و رنجش و ناامیدى مردم و فرار نخبگان و شایستگان ادارهى امور
مملکت شده که از جملهى آنها، هرج و مرج در ادارات و پستهاى موروثى است و
بهوفور دیده مىشود سکوت کردهاید
4 وقتى امام رحمةا...علیه در نجف از جایى عبور مىکردند،
مردم ساعتهاى خود را با ساعت عبور ایشان تنظیم مىکردند؛ اما درست نبود ما
یک ساعت براى دیدن رهبر خود انتظار بکشیم!
5 وقتى امام على علیهالسلام در دورهى حکومت خود با یک یهودى در یک دادگاه
حضور پیدا مىکنند و هیچ امتیازى براى خود قائل نمىشوند، جایگاه دادگاه
ویژهى روحانیت در کشورى که ادعاى پیروى از آن حضرت را دارد، چیست
6 با اینکه شما از اوضاع مملکت خبر دارید و وضع مردم را
خوب درک مىکنید، ولى چرا کارى انجام نمىدهید؟ اگر مسؤولان گوش نمىکنند،
چرا با آنها برخورد نمىکنید و افراد لایق و قابل اعتماد و دلسوز براى ملت
را جایگزین آنها نمىکنید؟ چرا باید بعضى اشخاص مصونیت آهنین داشته باشند و
بعضى دیگر نه
7 نظارت بر عملکرد ولىفقیه چگونه است؟ در شرایط امروز،
مجلس خبرگان سالى دو بار جلسه مىگذارد و بیشتر به دادن بیانیه اکتفا
مىکند. آیا با این رویه، مجلس خبرگان مىتواند نظارتى روى ولىفقیه داشته
باشد
8 آیا فکر نمىکنید که عملکرد مسؤولان روحانى حکومت باعث ایجاد فقر شده است
9 حضرتعالى در بیانات خود راجع به قتلهاى زنجیرهاى، از
نقش بیگانه در این موضوع سخن گفتید؛ ولى در بررسى پرونده به این جنبه هیچ
اشارهاى نشد؛ بلکه ظاهرا کاملا بعکس مىنمود. لطفا توضیح دهید.
10 بعضى افراد با ایراد شبهههایى نظیر نظامى بودن، نسبت
به حضور بسیج یا بسیج دانشجویى در دانشگاه ها اشکال کردهاند و محدودیتهایى
را اعمال مىکنند. نظر جنابعالى چیست
11 در زمینهى فضاى مسموم مطبوعات کشور، نظر خویش را بفرمایید
12 مگر در قرآن عزیز ما نیامده است که انسان آزاد آفریده
شده و بزرگترین آزادى، آزادى خواندن و نوشتن است؟ پس چرا در جمهورى اسلامى،
این حق را از ما گرفتهاند
13 سرعت پیشرفت علمى را در ایران بیشتر مىدانید، یا در امریکا
14 اینجانب روز یکشنبه همین هفته، شاهد مجروح شدن یک
روحانى توسط یک نفر در خیابان کارگر بودم. به نظر شما، علت کاهش محبوبیت
روحانیون بعد از انقلاب چیست
15 در روز انتخابات دوم خرداد، منظور شما از اینکه فرمودید «هیچکس براى من مثل هاشمى نیست» چه بود
شما چرا ساعت 9 به ما وعده داده بودید؛ اما ساعت 10:30 آمدید
قرار
من با دانشجویان اصلاً ساعت 9 نبود. من مىخواستم ساعت 9 به دانشگاه
بیایم؛ در همین ساعت هم ما در دانشگاه بودیم؛ ولى قبل از دیدار با
دانشجویان، با اساتید دیدار داشتیم. البته قبلش به هنگام ورود به دانشگاه،
در محل یادبود شهیدان عزیز آن دانشگاه ایستادیم و نسبت به آنها عرض احترام و
اخلاص کردیم. بعد به سالن طرحهاى گزینش شدهى تحقیقاتى دانشگاه رفتیم و آن
طرحها را از نزدیک دیدیم و با صاحبان آن طرحها آشنا شدیم، که اطّلاعات
بسیار خوبى براى من داشت. سپس با اساتید محترم جلسه گذاشتیم. همهى این
دیدارها تا همان وقتى بود که من پیش شما آمدم؛ بنابراین اوّلِ قرار خودمان،
در جلسهى دانشجویان حاضر بودیم. من حتّى در اینطور جاها سعى مىکنم یک
دقیقه هم وقت را هدر ندهم.
با اینکه شما از اوضاع
مملکت خبر دارید و وضع مردم را خوب درک مىکنید، ولى چرا کارى انجام
نمىدهید؟ اگر مسؤولان گوش نمىکنند، چرا با آنها برخورد نمىکنید و افراد
لایق و قابل اعتماد و دلسوز براى ملت را جایگزین آنها نمىکنید؟ چرا باید
بعضى اشخاص مصونیت آهنین داشته باشند و بعضى دیگر نه
از نظر من،
هیچ کس مصونیت آهنین ندارد. همه در مقابل قانون و مسؤولیتهاى خودشان پاسخگو
هستند و باید جواب بدهند. اما اینکه چرا من افرادى را نمىگمارم؛ پاسخ
این است که طبق قانون عمل مىکنم. گماشتن افراد، به عهدهى رهبرى نیست.
مهمترین و بیشترین بخشهاى کشور، بخشهایى هستند که مسؤولیت گماشتن افراد در
رأس آنها با رهبرى نیست. طبق قانون، روالى وجود دارد؛ باید آن روال عمل
شود. اعتراض به آنها هم، باز روال قانونى دارد که اگر مسؤولى کمکارى داشت و
این ثابت شد، چگونه باید با او برخورد کرد. مجلس یکطور برخورد مىکند،
دستگاه قضایى هم یکطور برخورد مىکند. بنابراین، کارها باید بر اساس روال
قانون پیش برود. مسائل کشور هم اینگونه ساده و یکدست و قابل اندازه گیرى
با یک نگاه نیست که ما بگوییم فلان مسؤول توانست، یا فلان مسؤول نتوانست.
مسائل کشور – چه کارهاى اقتصادى، چه کارهاى سیاسى و چه کارهاى فرهنگى –
پیچیده است. آنجایى که شما مىبینید بنده به کسى اعتراضى مىکنم، هنگامى
است که جمعبندى همهجانبهاى نسبت به آن کار صورت گرفته؛ والّا اینطور
نیست که انسان بتواند از دور نسبت به کار مسؤولى، ارزیابىاى کند و او را
محکوم یا تأیید نماید. البته نتایج کارها بایستى در عمل دیده شود. چیزى که
من همیشه به مسؤولان – چه مسؤولان قوّهى مجریّه و چه مسؤولان قوّهى
قضایّیه – توصیه مىکنم، عمدتا این است که در برخورد با تخلّف، هیچگونه
رودربایستىاى با کسى نکنند. به همین چند وزیر جدیدى هم که اخیراً انتخاب
شدند، مجدّداً همین نکته را گوشزد کردم. مسؤولان قوّهى قضایّیه هم
همینطور؛ در حوزهى کارِ خودشان نباید بههیچوجه دچار رودربایستى و
ملاحظهکارى شوند. اگر این احساس مسؤولیتِ بدون رودربایستى در مسؤولان بالا
باشد، این امید وجود خواهد داشت که بسیارى از آن چیزهایى که به نظر
ناهنجار مىآید، برطرف شود.
چرا نسبت به معضلات
متعددى که در جامعه وجود دارد و باعث آزار و رنجش و ناامیدى مردم و فرار
نخبگان و شایستگان ادارهى امور مملکت شده که از جملهى آنها، هرج و مرج در
ادارات و پستهاى موروثى است و بهوفور دیده مىشود سکوت کردهاید
اگر
من به چیزهایى که این برادر یا خواهر عزیزمان روى این کاغذ نوشتهاند،
برخورد کنم، قطعاً سکوت نخواهم کرد. من جایى را که پست موروثى وجود داشته
باشد، سراغ ندارم. البته ممکن است کسانى با ارتباط و اتّصال به کسى یا
شخصیتى، تلاشهایى بکنند و کارهاى اقتصادىاى انجام دهند – که البته با
اینها باید طبق قانون برخورد شود – اما اینکه پست موروثى در جامعه وجود
داشته باشد که پدر بمیرد، پسر از او ارث ببرد؛ یا برادر بمیرد، برادر از او
ارث ببرد؛ من حقیقتاً چنین چیزى را سراغ ندارم؛ والّا اگر باشد، مطمئن
باشید که بنده سکوت نخواهم کرد.
وقتى
امام رحمةا...علیه در نجف از جایى عبور مىکردند، مردم ساعتهاى خود را با
ساعت عبور ایشان تنظیم مىکردند؛ اما درست نبود ما یک ساعت براى دیدن رهبر
خود انتظار بکشیم!
البته بنده مدعى آن نظم و ترتیب ساعتىاى که
شما در اینجا نوشتهاید، نیستم؛ اما من به وعدههایى که بخصوص به اجتماعات
مىدهم، بسیار اهمیت مىدهم؛ یعنى دقیقه را حساب مىکنم. آن روز من سر
ساعت آمدم، بلکه شاید دو، سه دقیقهاى هم زودتر وارد جلسه شدم و قرار ما
همان ساعت 10:30 بود. اگر شما یک ساعت انتظار کشیدید، بالاخره من در این
زمینه مسؤول نیستم.
امسال که سال امام على
علیهالسلام است، شایسته است سیرهى آن حضرت در همهى شؤون پیاده شود. در
این خصوص مىخواستم بگویم، وقتى امام على علیهالسلام در دورهى حکومت خود
با یک یهودى در یک دادگاه حضور پیدا مىکنند و هیچ امتیازى براى خود قائل
نمىشوند، جایگاه دادگاه ویژهى روحانیت در کشورى که ادعاى پیروى از آن
حضرت را دارد، چیست
وجود دادگاه ویژهى روحانیت اصلاً امتیازى
براى روحانیون نیست. شما باید بدانید که یکى از منتقدان سرسخت دادگاه
ویژهى روحانیت، عدّهاى از روحانیونند؛ بنابراین امتیازى نیست. این
دادگاه، اوّل از طرف امام به عنوان سختگیرى بر کار روحانیون تأسیس شد. علّت
تشکیل این دادگاه این بوده که همیشه تصوّر مىشده است روحانیون وقتى وارد
یک دادگاه معمولى مىشوند، ممکن است بهطور طبیعى امتیازى برایشان وجود
داشته باشد. بالاخره روحانىِ محترمى است و اتّهامى هم دارد؛ ممکن است بین
او و یک آدم معمولى تفاوت قائل شوند. وقتى دادگاه ویژهى روحانیت باشد،
دیگر این تفاوت وجود ندارد. دادگاه ویژهى روحانیت هم دادگاهى مثل بقیهى
دادگاههاست و با یک شعبهى دادگاه دادگسترى تهران تفاوتى ندارد. اینکه شما
خیال کنید براى آنها امتیازى وجود دارد، بههیچوجه اینطور نیست. این یک
نوع سختگیرى براى آنهاست. من به عنوان یک روحانى که خودم هم نسبت به
مسألهى فساد در روحانیت بسیار حسّاسم به شما عرض کنم، این دادگاه به نفع
است؛ مضر نیست. البته بعضى افراد جنجال سیاسى به راه مىاندازند و چون فلان
روحانىِ متعلّق به فلان خط و ربط سیاسى به آنجا برده شده است، علیه
دادگاه ویژهى روحانیت جنجال درست مىکنند؛ والا این دادگاه بههیچوجه
امتیازى براى روحانیون نیست و چیز خوب و مفیدى است. امام این دادگاه را
تأسیس کردند و از جمله کسانى که به این کار نظر موافق داد، من بودم. ایشان
با بعضى از اشخاص از جمله با من مشورت کردند. من گفتم این کار بسیار خوبى
است. الان هم اعتقادم همین است که چیز خوبى است و امتیازى محسوب نمىشود.
چرا
با اینکه در جریان کوى دانشگاه، قلبتان جریحهدار شده بود، در قبال
تبرئهى عوامل حمله به کوى دانشگاه سکوت کردید؟ آیا سکوت شما ناشى از رضایت
شما نبود
واقعهى کوى دانشگاه، حقیقتاً قلب بنده را جریحهدار
کرد. این نه شوخى بود، نه تعارف؛ منتها مىدانید واقعهى کوى دانشگاه، یک
واقعهى کاملاً پیچیده و مرکب بود. فقط این نبود که چهار نفر به کوى
دانشگاه رفتند و کارى را انجام دادند. دستگاه قضایى به پرونده رسیدگى کرد.
در مقابل قضاوت دستگاه قضایى، همه باید تسلیم باشند. من چه از آن حکم راضى
باشم، چه راضى نباشم، غلطترین کار این است که بگویم بنده حکم را قبول
ندارم. این، قابل قبول و درست نیست. بالاخره کدام دادگاه در دنیا تشکیل
مىشود که همهى اطراف قضیه از آن راضى باشند؟ شما هر دادگاهى را نگاه
کنید، بالاخره یک طرف راضى است، یک طرف راضى نیست. این دادگاه و سایر
دادگاهها به وسیلهى قضاتى که البته من اغلب آنها را از نزدیک نمىشناسم و
فقط در تلویزیون آنها را دیدهام و اسمشان را شنیدهام، اداره مىشوند؛
لیکن دستگاه قضایى به اینها اعتماد دارد. اینها قضاتى هستند که گزینش و
انتخاب شدهاند، عادلند و با موازین و مقرّرات دستگاه قضایى منطبقند. بعد
هم قوانین و دستگاهى در آنجا وجود دارد که اگر هر قاضىاى برخلاف قانون
عمل کند، آن دستگاه یقهى او را مىگیرد. بنابراین دادگاهى تشکیل شده و
حکمى داده است. ما باید در مقابل حکم دادگاه تسلیم باشیم. وقتى که دادگاه
مىگوید فلان آدم در این واقعه مجرم نیست، پس مجرم نیست. من و شما که آنجا
نبودهایم تا بدانیم این شخص مجرم است یا نه. نتیجه را باید دادگاه بگوید.
من
به طور کلّى نه تنها نسبت به این قضیهى بخصوص، بلکه نسبت به همهى قضایا،
معتقدم زیر سؤال بردن قوهى قضاییه در یک کشور، نقطهى شروع فساد در آن
کشور است. بنابراین نباید قوهى قضاییه را زیر سؤال برد. نه اینکه قوهى
قضاییه همیشه درست عمل مىکند، یا همهى آدمهایش درستند، یا همهى کارهایش
درست است؛ نه. یقینا در قوهى قضاییه تخلّفاتى وجود دارد. اخیراً قوهى
قضاییه رئیس دادگاهى را به محاکمه کشید و الان هم در زندان است. بنابراین
آنها برخورد مىکنند. یقینا اگر آن شخص به یک باند سیاسى وابسته بود، امروز
جنجالش دنیا را گرفته بود؛ اما وقتى وابسته نیست، سروصدایش بلند نمىشود!
قوّهى قضایّیه با فساد در درون خودش قاطع برخورد مىکند. با اینکه
نمىخواهم بگویم کلا قوهى قضایّیه بىعیب یا بىاشکال است یا همهى
آدمهایش خوبند؛ اما همه موظفند پیکرهى قوهى قضاییه را به رسمیت بشناسند؛
ملاحظه کنند و آن را زیر سؤال نبرند. اگر قوّهى قضایّیه زیر سؤال برود، هر
مجرمى مىتواند با دستاویزى، از بار مؤاخذه و محاکمه فرار کند و دیگر
نمىشود کسى را تعقیب کرد. بنابراین در مقابل حکم دادگاه همه باید تسلیم
باشند.
نظارت بر عملکرد ولىفقیه چگونه است؟ در
شرایط امروز، مجلس خبرگان سالى دو بار جلسه مىگذارد و بیشتر به دادن
بیانیه اکتفا مىکند. آیا با این رویه، مجلس خبرگان مىتواند نظارتى روى
ولىفقیه داشته باشد
مجلس خبرگان یک هیأت تحقیقى دارد؛ مسؤول
رسیدگى به کارهاى رهبرى، آن هیأت تحقیق است. کار آن هیأت سالى یک بار نیست؛
آنها کار خودشان را مىکنند، کار رهبرى هم جلوِ چشم همه است. خوشبختانه
دستگاه رهبرى و کارهاى رهبرى چیزهاى پنهانى نیست؛ چون وظایف رهبرى و
کارکردهاى او مشخص است. آن هیأت مىآید، تحقیق و پرسوجو مىکند. پشت سر
هیأت تحقیق، مجلس خبرگان است که این هیت مىرود به آنها گزارش مىدهد.
اعضاى مجلس خبرگان در یکى دو روزى که جلسه دارند، بحثهاى زیادى مىکنند.
اینطور نیست که فقط یک بیانیه بدهند. بله؛ بیانیهاش در رسانهها منعکس
مىشود؛ اما در آنجا بحث هاى زیادى مىشود و نظرات گوناگونى ابراز
مىگردد. بنابراین آنها کار خودشان را انجام مىدهند. سالى دو بار جلسه هم
براى آن مجموعهى سنگین، چیز کمى نیست. جلسات مجلس خبرگان قبلا سالى یک بار
برگزار مىشد، اما اخیرا چند سالى است که سالى دو مرتبه تشکیل جلسه
مىدهد. پشت سر مجلس خبرگان هم مردم هستند.
نظارت هم باید جدى و بدون
رودربایستى باشد. این نظر خود من است و بارها هم به اعضاى خبرگان و
غیرخبرگان و دیگران این را گفتهام. من نظارت را دوست مىدارم و از گریز از
نظارت اگر در کسى و در جایى باشد بهشدت گلهمندم. بر خود من هم هرچه
بیشتر نظارت کنند، خوشحالترم؛ یعنى هیچ احساس نمىکنم که نظارت، براى من
سنگینىاى داشته باشد. بنابراین خرسندم که این نظارت انجام گیرد. البته اگر
کسى نظارتى کرده باشد و چیزى بداند؛ راهش این است که به مجلس خبرگان اطلاع
دهد؛ آنها یقینا استفاده خواهند کرد.
آیا فکر نمىکنید که عملکرد مسؤولان روحانى حکومت باعث ایجاد فقر شده است
اگر
منظور این است که چون روحانیون مصدر کار قرار گرفتهاند، باعث فقر
شدهاند؛ نه، این غلط است. الان بخشهایى که مربوط به این کارند، هیچکدام
روحانى نیستند. وزراى اقتصاد و دارایى، بازرگانى، کشاورزى، صنایع، کار و
تعاون، در طول این چند سال کدامیک روحانى بودهاند؟ روحانیونى هم که به
عنوان رئیس جمهور به کار مشغول بودهاند چه رئیس جمهور فعلى، چه رئیس جمهور
قبلى کسانى بودهاند که مردم آنها را انتخاب کرده بودند. بنابراین روحانیت
در کار اقتصادى و در برنامهریزیهاى اقتصادى اصلا دخالتى ندارد که بگوییم
وجود این فقر مربوط به آنهاست؛ نه، این مربوط به چیزهاى دیگر است. البته
عوامل موروثىِ فقر در جامعه زیاد است؛ تلاش سازمانیافتهى مفید و اهتمام
لازم، تحت تأثیر بعضى از جریانهاى دیگر قرار گرفته است. در دورهى سازندگى،
مسألهى سازندگى کشور اهمیت پیدا کرد و عمده شد. البته سازندگى به معناى
از بین رفتن فقر نیست. سازندگى به معناى ایجاد فرصتهاى جدید و رونق اقتصادى
است؛ اما ممکن است فقر هم در گوشهاى از جامعه باقى بماند. البته اگر
سازندگى ادامه پیدا کند، بتدریج فقر را از بین خواهد برد؛ اما اینطور نیست
که تلاش براى سازندگى، در همان مقدمات کار، به معناى نابود کردن فقر باشد.
سازندگى باید استمرار پیدا کند؛ وقتى استمرار پیدا کرد، بتدریج فقر هم
برطرف خواهد شد.
حضرتعالى در بیانات خود راجع به
قتلهاى زنجیرهاى، از نقش بیگانه در این موضوع سخن گفتید؛ ولى در بررسى
پرونده به این جنبه هیچ اشارهاى نشد؛ بلکه ظاهرا کاملا بعکس مىنمود. لطفا
توضیح دهید.
من در همان ابتدا که راجع به این مسألهى پرجنجال و
واقعاً مضر بحث کردم، همین اظهار نظر را کردم؛ الان هم جز این اعتقادى
ندارم. من دلم نمىخواهد که این بحث را دوباره زنده کنم؛ چون این بحث براى
کشور بسیار ضرر داشت. حادثهاى اتفاق افتاده بود، باید دستگاه اطلاعاتى و
دستگاه قضایى این مسأله را حل مىکردند؛ اما کشاندنِ آن به افکار عمومى،
هیجانهاى کاذب درست کردن و اظهارنظرهاى غیرواقعى و بعضاً صددرصد دروغ از
اطراف و اکناف، فضاى بسیار بدى درست کرد. بنابراین من هیچ خشنود نیستم که
این بحثها مجدّداً مطرح شوند. خوشبختانه کار دادگاه هم تمام شد و این بحثها
خاتمه پیدا کرد؛ لیکن چون سؤال شده، عرض مىکنم.
من باز هم اعتقادم
همان چیزى است که گفتم. ببینید؛ این مسأله جنبههاى مختلفى دارد: یک جنبه،
جنبهى جنایى مسأله است. چند نفر وابستهى به یک تشکیلات دولتى رفتهاند و
تعدادى را به قتل رساندهاند. این کار، یک جنایت است و از این جنبه باید به
آن رسیدگى شود. این دادگاهى هم که تشکیل شد، مطرح کرد که من فقط از جنبهى
جنایى به این مسأله رسیدگى مىکنم؛ از جنبههاى دیگر رسیدگى نمىکنم؛ یعنى
صلاحیت این دادگاه همین اندازه بود و رسیدگى هم کرد. از طرف دیگر وقتى ما
نگاه مىکنیم، مىبینیم که این قاتلها نسبت به آن مقتولها هیچ دشمنى و
کینهى شخصى و تزاحم منافعى نداشتند که بگوییم با آنها بد بودند و به همین
دلیل آنها را کشتهاند. از طرف دیگر مگر آن افراد از لحاظ سیاسى براى کشور
بسیار مضر و خطرناک بودند تا فرض کنیم که این افراد براى دفاع از نظام
رفتند و آنها را کشتند؟ اینطور نبود. من در خطبهى نماز جمعه گفتم که یکى
از این مقتولان، دوست قدیمى دوران مبارزات و همکار دورهى بعد از انقلاب
اسلامى و در این اواخر هم دشمنِ بىضرر ما بود. او از مخالفانى بود که
واقعا کمترین ضررى براى نظام نداشت. بنابراین، اینطور نبود که ما فرض کنیم
یک انگیزهى طرفدارانهى از نظام موجب شد که اینها بروند و فلان کس را که
هیچ ضررى براى نظام نداشت، بکُشند. از طرفى سنگینى این کار بر نظام بسیار
زیاد بود؛ یعنى یک حالت ناامنى و بىاطمینانى ایجاد کرده بود. از همه بدتر،
مورد تهاجم قرار گرفتن و زیر سؤال رفتن دستگاه امنیتى کشور بود. در اینجا
یک ذهن عادى ولو هیچ قرینهاى هم وجود نداشته باشد بهطور طبیعى چه چیزى
به نظرش مىرسد؟ آیا غیر از این است که دستى مىخواهد دستگاه اطّلاعاتى را
خراب و نظام را بدنام کند و حالت ناامنى به وجود آورد و تهمت فشار بر
مخالفان نظام را در دنیا و علیه جمهورى اسلامى شایع کند؟ هر ذهن سادهاى به
این نکته پى مىبرد. البته بنده در این زمینه قرائن زیادى هم داشتم و فقط
این نکته نبود. اعترافهایى هم که بعدا کردند، این را ثابت کرد. اگر رسیدگى
امنیتىِ دقیقى بشود و محاکمهى دقیقى صورت گیرد، هیچ بعید ندانید که در این
زمینه قرائن و شواهد روشنگرى پیدا شود و در معرض دید قرار گیرد؛ منتها این
دادگاهى که تشکیل شد، فقط از جنبهى جنایى به این مسأله رسیدگى کرد.
بعضى
افراد با ایراد شبهههایى نظیر نظامى بودن، نسبت به حضور بسیج یا بسیج
دانشجویى در دانشگاه ها اشکال کردهاند و محدودیتهایى را اعمال مىکنند.
نظر جنابعالى چیست
بسیج لزوما یک سازمان نظامى نیست؛ یعنى حتماً
سازمان نظامى نیست. بسیج، یعنى مردم. من هم ممکن است عضو بسیج باشم؛ اما
نظامى نیستم. در دانشگاه، در کارخانجات، در حوزههاى علمیه، در ادارات، همه
جا بسیجى هست. بسیج، یک سازمان نظامى نیست. دانشجویان هم بسیجى بودنشان
هیچ اشکالى ندارد؛ بلکه بلاشک یک ارزش است. همه هم بسیجى باشند عیبى ندارد.
در زمینهى فضاى مسموم مطبوعات کشور، نظر خویش را بفرمایید.
بالاخره
مطبوعات، مطبوعاتند دیگر! یکى خوب است، یکى خوبتر است؛ یکى بد است، یک
بدتر است؛ هر کدامى براى خودشان امتى دارند. به نظر من، راه برخورد با
مطبوعات بد، توسعه مطبوعات خوب است. اگر زمینه مطبوعاتى در کشور، به شکل
مفید و مناسب پر شود، مطبوعات بد آن چیزى که شما اسمش را بد مىگذارید که
حالا نمىدانم ملاک بدى هم چیست؛ آن هم خودش یک بحث است خیلى میدان پیدا
نخواهند کرد.
مگر در قرآن عزیز ما نیامده است که
انسان آزاد آفریده شده و بزرگترین آزادى، آزادى خواندن و نوشتن است؟ پس چرا
در جمهورى اسلامى، این حق را از ما گرفتهاند
من نمىدانم چه
کسى این حق را گرفته است! هر کس گرفته، به من معرفیش کنید، تا من بروم
حقتان را از او بگیرم و به شما بدهم! حقیقت این است که شما جوانان، دوره
قبل از انقلاب را در این کشور ندیدهاید و بسیارى از کشورهاى دنیا را هم
ندیدهاید. امروز خوشبختانه در ایران، آزادى فکر کردن و فکر را بیان کردن،
در دنیا کمنظیر است. البته من نمىخواهم بگویم که اسلام این آزادى را بدون
قید و شرط داده است؛ نه، اینطور نیست. محدودیتهایى در همین زمینه وجود
دارد که در قوانین ما هم آن محدودیتها پیشبینى شده است؛ که شاید آنچه
محصول همه اینهاست، با همان معارف قرآنى که شما ذکر کردید، منطبق است. اما
آنچه که امروز محصول همه اینهاست، آزادى است و خوشبختانه وجود دارد؛ خیلى
هم خوب است. این وضعى هم که الان شما مىبینید من و شما اینجا نشستهایم و
شما مىگویید و من حرف شما را مىخوانم، این هم جزو چیزهاى کمنظیر در
دنیاست. من از اینکه وضع در کشور ما، از جهات انسانى و احترام به شخصیت و
هویّت انسانى، آنچنان خوب باشد که توقعات بالاترى را بیافریند، خوشحال
مىشوم، مانعى هم ندارد؛ اما بدانید که اگر شما به جاهاى دیگر کشورهاى
مشابه ما، با سوابقى که شبیه هم داشته باشیم بروید و در زمینه مسائل مربوط
به آزادى نگاه کنید، خواهید دید که از این جهت، خوشبختانه هیچجا نظیر
ایران نیست.
سرعت پیشرفت علمى را در ایران بیشتر مىدانید، یا در امریکا
این
سؤال خیلى عجیبى است. امریکاییها سالهاى متمادى است که در زمینههاى علمى
تلاش مىکنند. در آن سالهایى که امریکاییها در زمینههاى علمى، آزادانه با
امکانات ملى خودشان و امکاناتى که از کشورهاى دیگر به غارت مىبردند،
دانشمند تربیت مىکردند و پیشرفت علمى مىنمودند، ملت ما در زیر یوغ رژیمى
بوده که با ایجاد اختناق، با وابستگى، با فساد سیاسى و با فساد اخلاقى،
اجازه نمىداده که دانشمند ایرانى حتى فکر کند! توقع دارید ما در این
شرایط، در حد امریکا و پابهپاى امریکا پیش برویم؟ این توقعى زیادى است.
من
این را شاید بار دیگرى هم گفته باشم که این جتهاى جنگندهاى که در زمان
رژیم گذشته از امریکا خریدارى کرده بودند، اگر در قطعهاى از آنها که هر
قطعه، گاهى خودش متشکل از دهها قطعه است عیبى پیدا مىشد؛ یعنى یک قطعه ریز
در یک مجموعه قطعه، اشکال پیدا کرده بود، امریکایی ها اصلاً اجازه
نمىدادند که عناصر فنى نیروى هوایى ما، این قطعه بزرگ را باز کنند و عیب
آن را بیابند و آن قطعه ریز را عوض کنند! فقط قطعه کامل که گاهى متشکّل از
دهها و گاهى صدها قطعه بود سوار هواپیما مىشد، به امریکا مىرفت، عوض
مىشد و برمىگشت! اینگونه رفتار مىکردند. نه تعداد دانشجو، نه کیفیت
تحصیلى، نه میدان کار، نه روحیه پرورش و تحقیق و آموزش و پژوهش، در کشور
وجود نداشت. در آن شرایط، شما توقّع دارید که ملت ایران پیشرفتى کرده باشد؟
ما
نوزده سال است که شروع کردهایم. در این نوزده سال، مشکلات اوّلِ انقلاب و
وقایع همین دانشگاه و حضور گروهکهاى مسلح و دوره جنگ را داشتهایم. من از
این مسجد مسجد دانشگاه تهران خاطرههاى زیادى هم از پیش از انقلاب و هم از
دورههاى مختلف انقلاب دارم که بد نیست یکى از آنها را براى شما نقل کنم:
سال پنجاه و هشت من در یکى از روزهاى هفته فکر مىکنم یکشنبه یا دوشنبه به
همین مسجد مىآمدم و نماز ظهر مىخواندم. دانشجویان جمع مىشدند، به سؤالات
پاسخ مىدادم و برایشان سخنرانى مىکردم. در همان سال، این دانشگاه تهران،
سنگر گروهکهاى مسلّحى شده بود که تحت عناوین و اسمهاى گوناگون، با ژ3 و
کلاشینکف، از داخل دانشگاه به جان مردم بیرون دانشگاه و به جان دانشجویان
مسلمان افتاده بودند! یکى از روزها که در دانشگاه بهشدت درگیرى حقیقى وجود
داشت، من طبق معمول، اول ظهر به اینجا آمدم. وقتى وارد دانشگاه مىشدم،
چند نفر دانشجو آمدند گفتند امروز خطرناک است، اینجا نیایید. من گفتم نه؛
برنامهام را تعطیل نمىکنم. لذا وارد شدم. دانشگاه خلوت بود، هیچ کس
تقریباً نبود، خیلى تک و توک آدم دیده مىشد؛ چون وضع خطرناکى بود. از آن
مسیرى که مىآمدیم، دانشجویان به مسجد آمدند. شاید آن روز ده نفر در مسجد
جمع نشده بودند؛ همه فرار کرده بودند. به نظرم نماز را خواندیم و رفتیم؛
یعنى ما هم در حقیقت قدرى ترسیدیم. متعاقب آن، مدّتى دانشگاه تعطیل شد.
شاید حدود یک سال، دانشگاه در کشور ما تعطیل بود. ببینید؛ این نوزده سال،
چنین دورههایى در خود داشته است؛ دوران درگیریها، دوران درس نخواندن،
دوران تظاهرات و اعتصابهایى که هر روز بر دانشگاه تحمیل مىشد. اثر اینها
چیست؟ وقتى که دانشجو را از درس خواندن و باز بدارند، شما دلتان مىخواهد
شکوفایى علمى مثل برق در محیط علمى کشور به وجود آید؟ بعد هم که جنگ تحمیلى
و مشکلات آن بود. البته دانشگاهها باز شده بود، کلاسها برقرار شده بود؛
اما کشور مشغول جنگ بود. ما در حقیقت اگر بخواهیم این نوزده سال را غربال
کنیم، ده سال از آن در نمىآید. در واقع بعد از پایان جنگ، ما توانستیم به
دانشگاه رسیدگى کنیم.
بنابراین سرعت پیشرفت علمى دهساله ما به قدر سرعت
علمى دویستساله امریکا نیست؛ اما من مىخواهم به شما این را بگویم که
دانشجوى ایرانى، با هوشمندىاش، با ایمانش، با احساس استقلالش، با احساس
عزتى که امروز در ملت ایران و بخصوص در جوانان و دانشجویان ما هست، اگر سى
سال کار کند، امید هست که به قدر صد سالِ دیگران پیشرفت کند.
اینجانب
روز یکشنبه همین هفته، شاهد مجروح شدن یک روحانى توسط یک نفر در خیابان
کارگر بودم. به نظر شما، علت کاهش محبوبیت روحانیون بعد از انقلاب چیست
ایشان
شاهد مجروح شدن یک روحانى بودند؛ اما من تقریبا شاهد شهید شدن چندین
روحانى بودم. امر چندان عجیبى نیست. بالاخره هر آدمى ممکن است دشمنى داشته
باشد. یک روحانى در خیابان مجروح شده؛ در همان ساعت، دهها نفر غیر روحانى
هم این طرف و آن طرف مجروح مىشوند؛ این دلیل کمبود محبوبیت نیست. نمىشود
هم به طور کلى گفت که بعد از انقلاب، محبوبیت روحانیون بالا رفته، یا پایین
آمده است. بعضیها محبوبیتشان زیاد شده، بعضیها هم کم شده است. بعد از
انقلاب، در برههاى خیلى بالا رفته، در برههاى هم یک خرده تنزّل کرده است.
بسته به شرایط و بعضى از پدیدارهاى زمانى است. بر این قضیه، عوامل
گوناگونى اثر مىگذارد. اینها یک امر معمولى است.
البته من نباید این را
نگفته بگذارم، که ممکن است یک انسان قدسى، اگر در هیچ کارى دخالت نکند و
کنار بایستد، مقام قداست و آن حالت جنّتمکانیش محفوظ باشد؛ اما به مجرد
اینکه وارد میدانى شد، بالاخره یک عدّه مخالف و یک عده موافق پیدا مىکند.
اگر روحانیون در کارهاى گوناگون مثل اول انقلاب که در کمیتهها و یا
نهادهاى دیگر حضور داشتند دخالت نمىکردند؛ یک گوشه در همان مسجد مىماندند
و یک وقت هم مثلاً ریشى مىجنباندند و انتقادى هم از اوضاع مىکردند،
یقینا عدهاى به اینها علاقهمند مىشدند؛ ولى بدانید عزیزان من! وقتى
انسان وارد این میدان شد، همیشه اینگونه است که یک عده را با خود موافق
مىکند، یک عده را مخالف.
البته سلیقهها دوگونه است: بعضى مىگویند خوب
است ما جنتمکان بمانیم؛ کنارى بایستیم و در هیچ کارى دخالت نکنیم. یک
سلیقه هم مىگوید نه، من جنّتمکانى را رها مىکنم و وارد میدان مىشوم؛
کارى که تکلیف خودم مىدانم، انجام مىدهم. یک عده خوششان مىآید، یک عدّه
هم بدشان مىآید؛ باید خدا خوشش بیاید. این هم یک سلیقه دیگر است. این
سلیقه، متعلق به آنهایى است که خوب عمل مىکنند؛ اما همه یکطور نیستند.
«اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». در اینجا هیچ دعوى کلى نمىکنیم که هر
کس این لباس را دارد، عالىمقام و عالىجاه است؛ نخیر، خیلى افراد هستند که
در این لباس یا در هر لباس زیبا و پاک و مقدسى، ممکن است باطن نامقدسى
داشته باشند.
در روز انتخابات دوم خرداد، منظور شما از اینکه فرمودید «هیچکس براى من مثل هاشمى نیست» چه بود
علّتش
این است که آقاى هاشمى از سال 1336 یعنى چهلویک سال با من همکارى و رفاقت
دارد. رفاقت چهلویک ساله، خیلى است؛ یعنى دو برابر عمر شما. حالا تصادفا
نکته جالبى وجود دارد. آن روزى که من این را گفتم، آقاى خاتمى که انتخاب
نشده بود. عجیب است که آقاى خاتمى هم اتفاقا همین مقدار با من سابقه دارد؛
از سال سى و هفت. البته آن وقت ایشان کوچک بودند. سال 1337 که من مىخواستم
به قم بیایم، پدر ایشان، مرحوم آیت ا...خاتمى که مرد بسیار عزیز و بزرگى
هم بود مشهد بودند و ما با ایشان در آنجا آشنا شدیم. ایشان و برادرانشان،
پانزده، شانزده ساله بودند؛ من هم سنا خیلى از آنها بزرگتر نبودم پنج، شش
سال بزرگتر بودم لیکن در آن سنین، پنج، شش سال کاملاً مشخّص است. با ایشان
هم سابقه زیادى داریم. بههرحال، الان وضع خوب است. الان رئیس جمهورمان
کاملا به ما نزدیک است و الحمدا... روابط فىمابین، بسیار خوب و صمیمى است.
[سال 1379جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر]
[سال 1377جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه تهران]
یاعلی