***
شاید در امتداد این سالهایی که احمد عزیزی در کماست و با بیماری هولناکش دست و پنجه نرم میکند، کسی بهاندازهی مقام معظم رهبری پیگیر و جویای احوال عزیزی نبوده باشد. ایشان، در دیدارشان با شاعران در سال 90، در میانهی احوالپرسیهایشان با شعرا، جویای حال احمد عزیزی شده و فرمودند: «یک غصهای شده در دل ما ماجرای احمد عزیزی» و بعد به وزیر ارشاد گفتند: تحقیق کنید و اگر لازم است اعزام بشود، کمک کنید.
و بعد از آن، در سفرشان به استان کرمانشاه نیز، به دیدار احمد عزیزی در بیمارستان رفته، از او عیادت کرده، مهربانانه با او اینگونه نجوا کردند که: «احمد آقایِ عزیزیِ گُل! فرصت خوبیست با خدا خلوت کنی. این فرصت از فرصتهاییست که کم پیش میآید. با خدای متعال خلوت کن، میشنود حرف تو را و پاسخ میگوید، انشاءالله. امیدواریم که خداوند متعال تفضلاتش شامل حال شما باشد و عافیت کامل به شما بدهد».
در سالروز هنر انقلاب اسلامی، برای سلامتی این هنرمند دُردانه و عزیز ِانقلاب که بیماریاش غصهای شده در دل نازنینِ حضرت آقا، از صمیم دل و جان دعا میکنیم؛ باشد «که باز مرد غزلخوان شهر برگردد، که باز یوسف کنعان شهر برگردد»
***
احمد عزیزی، این شاعر پُرکارِ چیرهدست، شیفته و مجذوب بزرگی و عظمت خورشید انقلاب است. نه حالا، که از سالها قبل هم اینگونه بوده. تابهحال اشعار متعددی در وصف حضرت آیتالله خامنهای سروده و دفعات متعددی در محضر ایشان به شعرخوانی پرداختهاند.
هفتم تیرماه 1360 یعنی فردای حادثۀ ترورِ حضرت آقا، شعری از احمد عزیزی در روزنامۀ جمهوری اسلامی چاپ میشود با عنوان «اي غزلخوان بلبل باغ خدا»:
ميرسد اين مژده از گلشن به گوش مرغ حق هرگز نخواهد شد خموش
گر به تاراج خزان گلبن رود خون رز خود در قدح آيد به جوش
بار ديگر تازه گردد جان ما اي همه مغبچگان مي فروش
اي غزلخوان بلبل باغ خدا ياسمن بيمار گردد رخ مپوش
گوش ما نامحرم اسرار نيست لب گشا از بهر پيغام سروش
اي صبا از كوي جانان نكهتي آور آخر سوي اين دل رفته هوش
گر به جاي باده زهرت ميدهد يار داند چيست اي عاشق بنوش
بارالها مرغ باغ خويش را در امان دار از خطرهاي وحوش
اي عجب گر ديده خون گريد ازين ناله ها كز ناي دل آيد به گوش
در غمت اي راحت روح و روان دل به درد آمد -خدا- جان در خروش
***
در مقدمۀ کتاب «رؤیای رؤیت» که دلنوشتههای این شاعر عزیز است، ایشان به صراحت از مقام و عظمت محبوبشان مینویسند:
«..امروز عموم ارباب بَصَر و کافۀ اصحاب نظر مستحضرند که جمال سید علی را جز به دیدۀ اولیاءِ اِله، نشاید دید و مرتبۀ جنابش را به غیر از ترازوی ولایت نتوان سنجید؛ حضرتش خلفِ صالحِ پیر خمین است و جمالش نور عین و از پنجرۀ باغش رایحۀ اولیاء مطلق درگذر و از شعشعۀ چراغش نور ساداتِ برحق جلوهگر است.
ای آنکه عشق خمینی در سر داری! باید که غاشیۀ خامنهای برداری و گرنه از مذهب و ملت گمراهی و در نظر فقیهان ولایت بیجایگاه؛ حقا هر که بر جانشین خمینی کافر است از میان رود و هرکس بر ولایت خامنهای منکر است از کشور اسلامیان.
..ای سوختگان! حال که ما را ملاقاتِ حضرت صاحب میسّر نیست و از منزل آن آرامِ جان و کعبۀ دلها ما را خبر نَه، بهتر آنکه بر دامن سید علی آویزیم و بهواسطۀ وی عطر گلشنِ ولایت در مشامِ جان بیامیزیم، آری اگر ما را به ابروی صاحب زمان نه سعادت پیوست است باری، خامنهای به دست است.»
***
این مثنوی زیبا را هم در وصف خورشید انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای سروده:
اي جواهرهاي معني در كلام! بيتكلف صنعت حسنت، تمام
تو زبانت تيغ و معني جوشن است نطق تو گويا و جانت روشن است
نيست شيرينتر كنون از قند در بلاغت هيچ كس مانند تو
وه! كه در معني دهانم دوختي اين فصاحتها ز كه آموختي
جان فداي مصرع معنيغريب هم خطيب و هم اديب و هم اريب
اي حكيم عارف دلسوخته! حكمت از پير خمين آموخته
اي كه درويش و قناعتپيشهاي! شاهباز عرصهي انديشهاي!
اي امين كشور اسلام تو! عالم دين، عامل احكام تو
من چه گويم؟ اي قعود تو قيام! وآن جماعت را كه تو باشي امام
اي كه بردي در ره دين زجرها! شد منوّر از رخت والفجرها
اي زبانت، ذوالفقار عصر ما! جلوهي فتحالمبين در نصر ما
آه! اي نطق تو توفان در خليج! وي به فرمان تو باران بسيج!
آه! اي سرحلقهي مردان مرد! وي شهيد زندهي روز نبرد!
اي كه سنگر، آتش طور تو بود! جبههي حق روشن از نور تو بود!
اي به سنگر، عاشق گمنام، تو! پاسدار لشگر اسلام، تو!
آه! اي سرباز سبز سرفراز! صفشكن سردار صفهاي نماز!
نيست در حقّ تو اين لاف و گزاف مرد ميدان عمل، روز مصاف
اين چنين جانبازييي در كم كس است دست در راه خدا دادي، بس است
هم به ميدان خود كه اين اقدام كرد؟ چون تو جانبازي پي اسلام كرد
اين بود از عمق جان، آواز من جان فداي رهبر، جانباز من!
اي دل آزادگان در بند تو! جان جانبازان پر از لبخند تو!
آه! اي آيينهي آزادگان! ناخداي دل به دريا دادگان!
اي كه از ظلمت چو بر جان آمدي! با بسيجيها به ميدان آمدي
حق تو را با نور خود منصور كرد با بسيجيها تو را محشور كرد
اينك، آري؛ آن كه ما را رهبر است يك بسيجي در ميان سنگر است
تو ز باران خدا تر گشتهاي عشق را سنگر به سنگر گشتهاي
اي صداي آشناي عاشقان! روز ميدان پا به پاي عاشقان
آه! اي اشكي كه بر ياران چكيد! اي چراغ خاندانهاي شهيد!
اي رجاييسينهي چمراناثر! اي بهشتي پيشه، مرد باهنر!
اي رداي رادمردان در برت! وز شهيدان گرامي گوهرت
آه! اي چشم و چراغ جان ما! اي شهيد و شاهد دوران ما!
شاهد تاريخ گر آيد به بر از تو آيا خود شهيدي زندهتر؟
اي شهيد زنده! خود لب باز كن از جوانان چمن، آغاز كن
آه! اي سرو سهي! سرو رشيد! يادگار خون ياران شهيد!
آه! اي آيينهي چشم تو آب! از تو روشن، چلچراغ انقلاب
آه! آه! اي رهبر مستضعفين! وي به امر حق، وليّ مسلمين!
اي كه در راه خدا، سوزي چو شمع وي مقامات ولايت در تو جمع
اي به عرفان تو كس انكارنِه! مالك درهم نه و دينار نه
اي شميم عارفان در كوي تو! وي حصير زهد بر پهلوي تو!
اي كه خوردي چون خميني جام را! سوختي اين دلق ازرق فام را
نيست الحق زمرهي آل رسول در حق تو هر كه ميآرد نكول
نيست بالله جز تو در روي زمين مرجعي، صالحتر از تو بهر دين
گر تو را بهر فقاهت، ديد نيست پس به عالم، مرجع تقليد نيست
گر نباشد مر تو اين اثبات را كشت بايد شمّ استنباط را
خود كه گويد از مراجع كم تويي؟ بالله اي سيّد علي! اعلم تويي
اي قباي مرجعيّت بر تو راست هم رداي رهبري، بيكم و كاست
مايهي دانش اگر باشد سواد بر تو ميزيبد، لباس اجتهاد
آه! اي شمع شهيدان بر مزار سوختي در راه دين، پروانهوار
ميروي پنهان ز چشم ديگران مثل اشك من به سوي جمكران
قلب تو لبريز عشق مهدي است نايب مهدي به غير از تو كي است؟
اي كه با صاحب زمان! سر ميزني نيمه شب بر كوي دلبر ميزني
اي به شوق جمكران در كار، تو! حضرت صاحب زمان را يار، تو!
نيستي هرگز تو فرد خودپرست چون اشارات تو، دايم جامعه است
اي دعاي عهد بر لبهاي تو! از زيارتهاي عاشوراي تو
اي كه از بعد خميني روزگار! يافت روحانيت از تو افتخار
اي رخ تو شمع جمع فانيان! افتخار حلقهي روحانيان!
اي تو از خاك خراسان خاسته! لشگر از ملك رضا آراسته!
اي كه داري بر سر از حسنالقضا شهپر سلطان علي موسيالرّضا!
اي كه داري طلعت شمسالشّموس! وي كه هستي مظهر سلطان طوس!
اي كه مظلومي و مهمومي و زار! همچو جدّ خود رضا در انتظار
اي كه منصوب امام هشتمي! عاشق معصومهي اهل قمي!
اي رضا را مظهري در جان من! آه! اي سيّد علي! سلطان من!
اي ز مأمون خورده خود زهر فريب! همچو جدّ خود رضا هستي غريب
اي ز مشهد رانده تا ملك ريات لشكر مأمونيان اندر پيات!
فتنهي مأمون نگه كن خود به شهر اي غريب عصر! وي مظلوم دهر!
تا ز حق خويش، محرومت كنند ميزند مأمون كه مسمومت كنند
اي كه بر تو، سلطنت تحميل شد! اين به چشم دشمنان، چون ميل شد
اي ز سلطان بوالحسن خان يافته وين ولايت را به فرمان يافته
پادشاها! حرمت دين با شماست چون رضاي آل ياسين با شماست
آن شبانگه كه خميني سر گذاشت جز تو، اي سيّد علي! امّت نداشت
گرچه خود كس از خميني سر نبود جز تو امّا لايق رهبر نبود
تو شدي رهبر، كبوتر بام يافت قلبهاي مؤمنين آرام يافت
خلق از نام تو آمد در سماع خبرگان كردند بر تو اجتماع
دست بوسيدند، يعني حق تويي نايب صاحب زمان، مطلق تويي
***
خواهر احمد عزیزی، هنگام عیادت این شعرهای احمد را برای حضرت آقا میخوانند:
سلام ای وارث خون شهیدان حسین سرزمین بایزیدان
نمیگویم که در عالم ولیّ نیست ولی بالاتر از سیدعلی نیست
سلام ای جلوه نور خمینی حسن خوی، سید پاک حسینی
ببین حُسنِ حَسن را در حسینی تو را صبریست چون خشم خمینی
ولیّ خاص و عامی تو اکنون امین مُلک اسلامی تو اکنون
ولایت چون قبایی راست بر تو چه دستار خدا زیباست بر تو
بیا ای مطلق آیینه بودن تو را تنها تو را باید سرودن
..........................................................
دریای نورش را ببین موج ظهورش را ببین ای منکر مهدی برو، برهان من سید علی
بالله که خنجر میزنم بر میر لشکر میزنم جان ار بخواهد بیگمان جانان من سید علی
احمد نمیبندم زبان از مدح پیر خامنه بحر خمینی هستم و طوفان من سید علی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com