کد خبر: ۱۳۰۲۷۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

سوتی های شما

بولتن نیوز ، در زیر تعدادی از اتفاقاتی که برای دوستان افتاده است را با هم می خوانیم
 
همین دیروز صبح داداشم زنگ زد به یه کارخانه منشی شرکت ور داشت دادشم خواست تعارفاتی صحبت کنه بعد سلام گفت صبح شما خوبه
دیگه هیچی خونه همه از خنده پخش زمین بودن
صبور از ایران


یه روز می خواستم از خط عابر رد بشم و همون طور با موبایلم صحبت می کردم،یک آن متوجه شدم که چراغ سبزه و همه ی عابرین پشت خط ایستادن و به من که تنها کسی بودم که از مابین ماشین ها رد می شدم نگاه می کنند،خیلی شرمنده شدم و بلند گفتم خانم ها و آقایون ببینید چه قدر این کار زشته…..
ز از تهران


این چند وقتی که بحث آلودگی هوا زیاد شده بود مامانم میرفت پشت پنجره و می گفت :وای وای چقدر هوا آلودست ببین اصلا کوه ها دیده نمیشه.بعد ۲-۳ روز مامانم شیشه ها رو تمیز کرد و گفت میدونی چیه ؟! شیشه های ما کثیف بوده که کوه ها دیده نمی شده!
آسمان از مشهد


یه روز خونوادگی رفته بودیم بیرون .تو ماشین که بودیم داداشم گفت :ای بابا چی همه "دفتر استاندار رسمی "داریم،مگر نباید تو هرشهر یکی باشه؟که همونجا با دست اشاره کرد اینا اینم یکی دیگه.فکر میکنید چه دفتری بود!؟
"دفتر اسناد رسمی” !
آسمان از مشهد


خواهر من تازه ازدواج کرده چند وقت پیش داشت با مادر شوهرش که یه شهر دیگه هستن تلفنی حرف میزد……….خیلی با باکلاس و …خلاصه وقتی داشت خداحافظی می کرد گفت مامان بزرگ خداحافظ یعنی من و مامانمو میگی از خنده پوکیدیم طفلک خواهرم همچی به تته پته افتاده بود که نگو!
دستش دردنکنه خنده ی یه هفتمونو جور کرد!!!
سایناجون


این سوتی دوستم است:
سال دوم دبیرستان بودیم.معلم جغرافیا هر هفته درس جلسه پیش را می پرسید.یکی از دوستام داوطلب شد که بره سوال جواب بده.معلم پرسید:علت نابودی جنگل ها و افزایش بیابان ها چیست؟ دوستم هول شد و گفت: کشت بی رویه دام ها.
محمد از ساری


زمان دانشجوئی رفته بودم دم خونه یکی از بچه ها.خیلی تعارف کرد که بیاتو، به قول معروف "دم در بده”. چند دقیقه ای ننشسته بودیم که بابای طرف اومد .دوستم ضمن معرفی من، کلی ازم پیش باباش تعریف کرد. یارو هم خیلی خوشش اومد و نشست کنار ما. آدم خوش مشربی بود . برای اینکه یخ من وا شه، سرتیر یه جوک تعریف کرد.منم برا اینکه یه چیزی گفته باشم، قضیه اون بابائی که صبح اول وقت رفته بود پمپ بنزین و به جای بنزین گازوئیل زده بود رو با آب و تاب براش تعریف کردم. مخصوصا” آخرش رو که طرف از قیمت پائین بنزین تعجب می کنه و متصدی بهش می گه قیمت گازوئیل همینه!القصه خودم قاه قاه می خندیدم و می گفتم مردک احمق به جای بنزین گازوئیل زده بود . یهو طرف یه نگاهی به پسرش انداخت و گفت : حمید ! پسر جان تو چرا اینقدر دهن لقی ؟ حالا ما یه اشتباهی کردیم تو باید بری جار بزنی ؟
ممد آقا از تهران

این سوتی دوست خواهرمه..
دوست خواهرم تازه کامپیوتر جدید خریده بود یه روز داییش بهش زنگ میزنه میگه بیا خونمون می خوام در مورد موضوع مهمی باهات صحبت کنم اونم میره خونه داییه؛ داییه بهش می گه عزیزم چه جوری بهت بگم یه کیس مناسبی برات پیدا شده(یعنی خواستگار) اونم تو حال و هوای کامپیوتر جدیدش میگه من کیس دارم دایی جون خیلی هم توپ از اون قدیمی خیلی بهتره همه چی تموم به خدا اگه فک می کنی دروغ می گم بیا خونمون ببین داییه یه نگاه به خانمش میکنه میگه والا همه خواهرزاده دارن ماهم داریم …لازم به ذکر است که این دوست محترم با اون کیس مناسب ازدواج کردن الان یه نی نی خوشمل دارن…اگه بفهمه من سوتی شو لو دادم خفم می کنه هیس به کسی نگین…
art777

این سوتی مامانم تعریف کرده واسم همین که از تعارف کردن بدم می یاد ..
یه روز دوستم با شوهرش قهر میکنه میره خونه خواهرش ..خواهره و داماده داشتن غذا می خوردن هرچی هم به این دوست ما تعارف می کردن اونم میگه نه مرسی صرف شده خواهره کلافه شده بود نمی دونسته دیگه چی بگه ..میگه بابا ما دو نفر که نمی تونیم این همه غذا رو بخوریم می خوایم بدیم به سگمون می دیم به تو ..
art777

یه روز یکی از دوستامون که با هاش خیلی رودروایسی داریم و بهم از گل کمتر نمیگیم و وقتی میاد در مغازه م همش سر پا به احترامش وامیستم اومد در مغازه و کاراشو انجام داد میخاست بره بعد کلی تعارف تکه پاره کردن اومدم بگم نوکر شما هستم گفتم : نوکرمون هستی
من که از خجالت فقط دیگه چرت و پرت میگفتم از خجالت احساس میکردم تمام صورتم قرمز
دیگه نفهمیدم کی رفت
حسن از طهرون

یه روز توخونه داشتم به روز سه شنبه که قرار بوداتفاق مهمی بیفته فکر میکردم در همین حین دوستم که اسمش سپیده هست زنگ زد منم گوشی روبرداشتم و گفتم سلام سه شنبه!!از اونروز اسمموگذاشته سه شنبه
یاسمن ازجلفا

من یه خاله دارم که کلا کاراش سوتیه یه بار که برای دیدن ما اومده بودن از سرشب گفت کلیه ام درد میکنه ما هم گفتیم تو مملکت غریب بیا ببریمت دکتر تا صبح بدتر میشه قبول نکردتا صبح ازش پرسیدم بهتری گفت نه خلاصه بردیمش پیش یه دکتر ایرانی که بهتربتونه مشکلشو بگه بهم گفت نمیخواد باهام بیایی ما هم قبول کردیم
یه دفعه دیدم دکتر داد میکشه این چیه ؟ منم ترسیدم سریع رفتم تو مطب دیدم روی کلیه اش قرمز شده دکتره هی میپرسه چی شده منم از ترس داشتم سنکوپ میکردم خالم گفت بس دیشب درد دهشتم حوله گرم کردم بذارم روش دیدم حوله داره سرد میشه شوهرم گفت اینجوری نمیشه بیا تا حوله رو بذاریم رو کلیه ات روش اتو بکشیم اتو رو گذاشتن رو حوله همان و بخار کردن اتو همان
مامی

یه روز باید میرفتم خونه داییم از در خونه زدم بیرون گفتم از خیابون بالایی برم که راهم نزدیک تر باشه بعدش یه فکری کردم با خودم گفتم چون ورود ممنوع جریمه میشم و نرفتم از خیابون پایینی رفتم که راهم خیلی دور تر میشد خلاصه رفتم تا در خونه داییم و دوباره برگشتم خونه و باز باید بر میگشتم در خونه داییم وقتی دوباره خواستم برم گفتم از خیابون بالایی نرم جریمه میشم بعدش یخورده فکر کردم گفتم آخه مگه تو ماشینی که اگه ورود ممنوع بری جریمه بشی اون موقع گواهینامه هم نداشتم ولی خیلی عشق ماشین بودم و هستم ولی پیاده همه جا ورود ممنوع میرم دیگه
حسن از طهرون

اون زمانی که تازه قابلمه تفلون مد شده بود یکی از این اقوام ما مهمونی داده بود بعدش مادرشوهر پیرش اومده کمک کنه ظرف بشوره .با سیم ظرفشویی قابلمه تفلون رو سفید کرده!
آسمان از مشهد

یه روز رفتیم مشهد برای موج های ابی بلیط بگیریم چون تعداد زیاد بود ما هم گفتیم یه کلکی بزنیم اخه افرادی که سن کم و قد کوتاهی داشتن نصف پولو باید میدادن منم به دخترخالم گفتم توکه قیافت بچه گانس یکم قدتو کوتاه کن گفت باشه خلاصه رویا(دخترخالم)با خواهرم رفتن بلیط بگیرن بعددیدم کفششو گرفته دستش یواشکی رفتم بهش گفتم کفشتو بپوش!!!!جلو بلیط فروشه داد زد گفت(توگفتی قدتو کوتاه کن تا نصف پولو بگیرن)خلاصه ابرومون رو جلو همه برد…
فافا از تهران



بچه که بودم(تقریبا ۳ یا ۴ ساله) تو فامیل یه پسر بچه ای بود که همسن خودم بود و من اصلا کاری به کار اون نداشتم ولی اون می خواست یه جوارایی نشون بده که از من زورش بیشتره یه روز که می خواست حمله ور بشه سمته من منم آماده شدم که ازخودم دفاع کنم آنچنان زدمش که با گریه رفت خونشون.این قضیه گذشت تا یه شب رفتیم خونشون اومد پیش من و بی مقدمه محکم زد تو سرم منم جیغم رفت هوا باباش گفت بچه این چه کاری بود که کردی پسرشم گفت خودت گفتی هر وقت نوشین اومد خونمون توام بزنش دلت خنک شه دیگه باباش به پته پته افتاد و هزار تا رنگ عوض کرد و گفت من کی گفتم همچین حرفیرو بچه پررو اونم که نازک نارنجی بود با گریه پشت سر هم گفت خودت گفتی خودت گفتی… تازه گفتی خاک تو سرت عرضه نداری یه دخترو بزنی.بابائه دیگه شل شد اون لحظه از خجالت
نوشین از تهران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
هنگامه
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۰
0
1
روزی که بچه ا به دنیا اومد تو بیمارستان پرستار رفت نوزاد را اورد منو همسرم ببینیم واسه اولین بار. بعد که ماکلی ذوق کردیم به همسرم گفت به سلامتی راستی شیرینی ما فراموش نشه. همسرم هول شد گفت:اخ ببخشید چقد شد؟
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین