براستی مفهوم لذت در زندگی ما كجا بوده و حالا كجاست؟ لذت را بسیاری از بزرگان ما و پدران و مادران ما در داشتن آرامش و عزت نفس و تلاش برای معاش معنا میكردند. حتما میشنویم و شنیدهایم كه بسیاری میگویند حالا دیگر دلها مثل قدیم خوش نیست.
میگویند و میپرسند دل خوش سیری چند و همین پرسشها ما را به این سمت رهنمون میكند كه مفهوم واقعی لذت را از دست داده و گم كردهایم. ما دیگر مثل قدیمها از مهمانی دادن لذت نمیبریم، چون درگیر دور باطلی به نام پذیراییهای پر خرج و بسیار چشمنواز شدهایم و حالا كه گرانی بیداد میكند به جای اینكه دوستان و اقواممان را سادهتر از قبل و بیپیرایهتر از قبل پذیرا شویم، صورت مساله را پاك میكنیم و دور مهمانی رفتن و مهمانی دادن را خط میكشیم و اینگونه است كه خودمان را از لذت با هم بودنهای كم خرج محروم میكنیم، چون شجاعت نداریم بگوییم نداریم و بهتر است كه در كمبودها و نداشتنهای مادی هم قدر هم را بدانیم. حالا دیگر مثل قدیمها دلها خوش نیست. زمانی دور یا نزدیك بچهها و نوجوانها و جوانها در كوچه و زمینهای خاكی و محلههای بالا و پایین شهر با توپ پلاستیكی چند لایه فوتبال بازی میكردند و لذت میبردند. حالا فوتبال را یا بازی نمیكنیم یا تمام چشممان به دنبال چند بازیكن پولدار است و مدام دلمان میخواهد مثل آنها شویم. ذهنمان دیگر از خود بازیها اشباع نمیشود. استادیوم كه میرویم و میآییم بیشتر اعصابمان به هم میریزد و گاهی حتی مسابقه فوتبال را نمیبینیم و تنها با حاشیهها خودمان را خسته میكنیم. حالا مدتهاست كه دلمان فقط انباشتن و خریدن و فروختن به هوای پول و درآمد بیشتر میخواهد و نزدیك عید كه میشود غصهمان میگیرد كه چرا نمیتوانیم بیشترین و بهترین خریدها را داشته باشیم و اینگونه است كه از زندگی لذت نمیبریم. حالا مدتهاست كه زندگی به ما سخت گرفته است و ما خودمان هم سختی آن را بیشتر میكنیم. برای بسیاری از ما كار از چشم و همچشمی گذشته است و ما در رقابتی تنگاتنگ خودمان را گیر انداختهایم؛ رقابتی برای عقب نماندن از دیگران و اینگونه است كه مدام چشممان به داشتههای دیگران است و حرص میخوریم و حسد میورزیم و از زندگی خودمان و داشتههای خودمان لذت نمیبریم. لذت نمیبریم چون حرص و طمع مثل خوره به جانمان افتاده است و حتی اگر دستمان به دهانمان هم میرسد، باز هم پولمان را خرج نمیكنیم و در عوض مدام در پی بیشتر كردن آن هستیم و اینگونه است كه از زندگی لذت نمیبریم. زمانی بود كه از زندگی لذت میبردیم، چون به داشته هایمان راضی بودیم و تلاشمان در حد توانمان بود و حالا آنقدر تلاش میكنیم كه از پا میافتیم و آرامشمان از دست میرود. انگار وارد مسابقهای به نام عقب نیفتادن از دیگران به هر طریق شدهایم و اینگونه است كه در پیلهای از ظواهر، مادیات، افادهها و چشم و همچشمیها در حال دست و پا زدنیم.
صولت فروتن / جامجم
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com