به گزارش گروه خاکریز سایبری بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ «مسافر» نوشته است:لب خشک و داغی که در سینه دارمسبب شد که گودال یادم بیایداباصلت! آبی بزن کوچهها راقرارست امشب جوادم بیایدقرار است امشب شود طوس، مشهدشود قبلهگاه غریبان مزارماگر چه غریبی شبیه حسینمولی خواهری نیست اینجا کنارمبه دعبل بگو شعر کامل شد اینجا«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایشبگو این نفسهای آخر هم اشکمروان است از بیت کرب وبلایشاز آن زهر بیرحم پیچیدهام منبه خود مثل زهرای پشت در از دردشفا بخش هر دردم از بس که خواندمدر آن لحظهها روضهی مادر از دردبلا نیست جز عافیت عاشقان راتسلای دردم نگاه طبیب استمن آن ناخدایم که غرق خدایم«رضا»یم، رضایم رضای حبیب استشرابش کنم بس که مست خدایماگر زهر در این انار است و انگورکند هر که هر جا هوای ضریحمدلش را در آغوش میگیرم از دورشدم آسمان، پر کشد تا کبوتر شدم دشت، تا آهو آزاد باشدشدم آب، تا غصهها را بشویممیان حرم زائرم شاد باشداباصلت آبی بزن کوچهها رابه یادِ سواری که با ذوالفقارشبیاید سحر تا بگردند دورشخراسان و یاران چشم انتظارش