شايد اين سؤال در ذهن خيلي از جوان ها
باشد چرا خداوند رحيم و فياض، ما را در بهشت خلق نكرد؟ به چه دليل از همان آغاز
تولد ما را در بهشت قرار ندادند؟ چه مي شد اگر خداوند همه رحمت هاي بهشت را از اول
به ما مي داد؟ چرا بايد در اين عالم، عمري را با زحمت و سختي و تلاش طي كنيم و
مصيبت ها و ظلم هاي زيادي را تحمل كنيم؟ چه حكمتي در اين كار هست؟ پاسخ اجمالي اين
پرسش اين است كه در ميان رحمت هاي خداي متعال، رحمتي وجود دارد كه درك آن بر حركت
اختياري متوقف است؛ يعني تا وقتي فردي راهي را با انتخاب و اختيار خودش نپيمايد،
نمي تواند آن رحمت را درك كند. به همين جهت، بااينكه خداي متعال ملائكه فراواني
آفريده بود، بطوري كه شماره اش را جز خودش كسي نمي داند، به ملائكه فرمود: « نّ ي
جاع أ ف ي الأرض خل يفه ً» (بقره، 30).، من جانشينم را در زمين قرار خواهم داد. دقت
كنيد، خداوند نفرمود «خليفه ً في الارض» بلكه فرمود: « في الأرض خل يفه ً» . دوستان
آشنا با ادبيات عرب به اين نكته لطيف توجه دارند كه يك وقت كسي مي گويد من خليفه اي
در زمين قرار خواهم داد، ممكن است خليفه اي هم در آسمان قرار بدهد؛ اگر مي خواست
چنين معنايي را برساند، مي گفت: « نّ ي جاع أ خل يفه ً ف ي الأرض »، يعني جار و
مجرور را در مرتبه دوم ذكر مي كرد. اما خدا مي گويد من خليفه ام را در زمين قرار مي
دهم.
جاي خليفه همين عالمي است كه ما در آن زندگي مي كنيم؛ جايي كه موجودهاي انتخابگر
بايد زندگي بكنند و با انتخاب خودشان سرنوشتشان را تعيين بكنند. خليفه الهي كسي است
كه آن مقام را با انتخاب خودش و با اختيار و حركت اختياري خودش به دست آورده باشد.
خداوند براي اينكه آدمي اين راه را بپيمايد، خليفه خود را در عالمي آفريد كه تضادها
و تزاحم ها را باهم دارد. خداوند مي فرمايد: «لا أقس م ب هذا البلد ¤وأنت ح لأ ب
هذا البلد¤ووال د وما ولد¤لقد خلقنا ال نسان ف ي كبد» . (بلد، 1 تا 4).
انسان خليفه خداست، يعني خليفه خدا بايد در ميان انسان ها به وجود بيايد. حال،
خداوند مي فرمايد ما اين انسان را در رنج آفريديم و زندگي اش با رنج و زحمت و سختي
همراه است. در اين عالم، راحتي مطلق وجود ندارد و پر از رنج و دشواري است. در چنين
عالمي است كه تلاش انسان ارزش پيدا مي كند و دشواري ها بر راحتي هاي اين جهان ترجيح
مي يابد.
گذر از عالم عناصر متضاد، مقدمه اي براي خلافت الهي
در اين عالم، خداوند نظامي برقرار كرد كه عوامل مختلفي ضد هم فعاليت مي كنند. براي
مثال، آب آتش را خاموش مي كند و آتش آب را بخار. ميان عوامل فعال دراين عالم، دائما
تضاد و جنگ و نبرد و مبارزه حاكم است. خليفه الهي در چنين فضايي آفريده مي شود تا
همواره با سختي ها دست وپنجه نرم كند. اگر اين دشواري ها نباشد، انسان به مقام
خلافت الهي نمي رسد. بنابراين، راز آفرينش در سرزمين سختي ها اين است كه انسان براي
رسيدن به جايگاه رفيع خلافت، بايد با حركتي اختياري و پس از رفع موانع و حل مشكلات،
راه صحيح را بشناسد، انتخاب كند و بپيمايد. پس عبور از مسير سخت و خطرناك، لوازمي
دارد. يكي از شرط هاي اساسي اين است كه آدمي راه را بشناسد تا در پيچ وخم ها و
فرازونشيب ها راه را گم نكند. ازاين رو، در اينجا مسئله هدايت الهي مطرح مي شود:
«الّذ ي أعطي كلّ شيء خلقه ثمّ هدي» (طه، 50).؛ «سبّ ح اسم ربّ ك الأعلي¤ الّذ ي
خلق فسوّي¤ والّذ ي قدّر فهدي» (اعلي، 1 تا 3).
انواع هدايت
هدايت انواعي دارد كه به اختصار به آن اشاره خواهيم كرد. در قرآن كريم و در فرهنگ
اسلامي، هدايت مراتب فراواني دارد: هدايت عقل، هدايت انبيا (هدايت وحياني، هدايت
تشريعي)، و در آخر هدايت به معناي ايصال الي المطلوب. در بعضي از محافل بحث و
تحقيق، مي گويند نوعي هدايت تكويني وجود دارد كه در مرتبه نهايي و پس از نشان دادن
راه، دست آدمي را مي گيرند و او را قدم به قدم تا منزل مي رسانند. درواقع، به آدمي
كمك مي كنند، اما كمكي كه مستلزم جبر نيست و فرد با تلاش فراوان لياقت چنين هدايتي
را كسب مي كند.
جهاد، شرط هدايت
اينها مقدمه اي بود براي توضيح جمله اي كوتاه از قرآن كريم: «والّذ ين جاهدوا ف ينا
لنهد ينّهم سبلنا» (عنكبوت، 69). خداوند مي فرمايد ما راه هايي داريم كه انسان ها
بايد آنها را بشناسند و براي رسيدن به مقصد نهايي يا قرب خدا، آنها را بپيمايند.
البته، همگان اين راه ها را نمي دانند و اگر هم بدانند، موفق نمي شوند كه بپيمايند.
گذر از اين راه به هدايت نهايي الهي نياز دارد. بنابراين، آدميان نخست بايد راه را
بشناسند و سپس به هنگام عبور، خدا به كمك آنها آيد و ايشان را به مطلوب برساند.
حال، چه كساني موفق مي شوند كه اين راه ها را درست بشناسند و بپيمايند و به مقصد
برسند؟ شرط اين موفقيت، جهاد است كه البته مصاديق و شاخه هاي مختلفي دارد. خداوند
مي فرمايد: كساني موفق مي شوند، كه در راه ما جهاد كنند؛ آنگاه ما آنها را هدايت مي
كنيم و به راهي مي آوريم كه راه ماست. جهاد به انسان لياقت مي دهد كه راه هاي خدا
را بپيمايد و به خدا برسد. در فرهنگ اسلامي، جهاد مفهومي مقدس است.
معناي لغوي جهاد
جهاد به معناي تلاش كردن و دست وپنجه نرم كردن با خصم و دشمن است. جهاد از ماده جهد
و اجتهاد است و چون مصدر باب مفاعله است، معمولاً در برابر و مقابل كسي لحاظ مي شود
كه مزاحم و مخالف است. اجتهد يعني تلاش كرد، مثل تلاش در فقه و در ساير علوم. اين
تلاش كاري شخصي است و دشمني در مقابل آدمي قرار ندارد، اما اگر در مقابل انسان فردي
ديگر باشد كه مانع كار آدمي و موجب مبارزه بشود، جهاد مصدر مفاعله خواهد بود كه
چنين صرف مي شود: جاهد يجاه د مجاهده ً و ج هاداً.
جهاد مالي و جاني
جهاد در راه خدا عرصه هاي مختلفي دارد، يعني مشكلات متفاوتي در مسير انسان قرار
دارد كه آدميزاد با آن مواجه مي شود و بايد آنها را حل كند تا بتواند به هدفش برسد.
به ديگرسخن، دشمنان مختلفي وجود دارد كه بايد با آنها مبارزه كند. مهمترين آنها،
مخصوصاً در عصر نزول قرآن، دو نوع جهاد بوده است: جهاد نظامي و جهاد اقتصادي. ازاين
رو خداوند مي فرمايد: «وجاه دوا ب أموال كم وأنفس كم».( توبه، 41 ) در اينجا، دو
نوع جهاد هست: مالي و جاني. جهاد در عرصه اقتصاد با عاملي است كه براي مثال، نمي
گذارد انسان مالش را در راه خدا صرف كند. بايد با اين مانع جنگيد و بر آن غالب شد،
بايد با شيطاني مبارزه كرد كه نمي گذارد ثروتش را در راه خدا بدهد تا بتواند مالش
را در راهي كه مرضي خداست صرف كند. چنين جهادي، جهاد مالي است: «انّ اللّه اشتري م
ن المؤم ن ين أنفسهم وأموالهم ب أنّ لهم الجنّه ».(همان، 111).
بيانات آيت الله مصباح يزدي (دام عزه) در جمع نيروهاي سپاه علي بن ابي طالب (ع) -
9/2/1391
زلال بصيرت روزهاي پنج شنبه منتشر مي شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com